مرکز پاسخگويي: دفتر تبليغات اسلامي
موضوع اصلي: امامت و تشيع
موضوع فرعي: هدايت پيامبران الهي
آيا مردم كرة زمين همگي تحت شمول هدايت پيامبران الهي بودند با توجه به اين كه بسياري از نقاط آن ناشناخته بوده و در سده هاي اخير كشف شده است، آيا در بين پيامبران الهي از لحاظ هدايت مردم با مرگ آنها وقفهاي ايجاد شده است؟ با توجه به حديث امام صادق(ع) هيچ وقت كرة زمين از وجود امام خالي نيست و گرنه زمين از هم ميپاشيد. اين مسئله چگونه قابل تبيين است؟


پاسخ:
با توجه به نصّ صريح آيات قرآني چنين به دست مي آيد كه قوم و گروهي به وجود نيامدند، جز آن كه براي ايشان پيامبري مبعوث شده است. قرآن در اين باره ميفرمايد:
1ـ براي هر گروهي هادي و راهنمايي است.[6]
2ـ هيچ گروهي نبود مگر اين كه در ميان آنان بيم دهنده اي وجود داشت.[7]
3ـ در ميان هر امتي پيامبري برانگيختيم تا خدا را بپرستند و از پرستش طاغوت اجتناب ورزند.[8]
بنابراين ''از نظر آيات قرآني مي توان گفت كه فيض نبوّت يك فيض عمومي و جهاني بوده و در هر كجا كه ''امت'' و جمعيتي در كار بوده است، آموزگاران الهي به سوي آنان مبعوث گرديده اند''.[9]
در نتيجه چون بحث از هدايت بشر مي شود، لاجرم مي بايست به متون ديني مراجعه كرد و از خطاب آنها فهميد كه بشر از ابتداي به وجود آمدن تا هنگام بر پايي قيامت، از گستره و چتر هدايت بيرون نبوده، علاوه بر هدايت هاي باطني كه قلب و دل آن را درك مي كرده و فطري بوده است، شامل هدايت هاي ظاهري نيز بوده؛ زيرا هدايت هاي ظاهري در ترميم نقص هايي كه ممكن است از عدم توانايي و ادراك كافي انسان نسبت به مسئلة هدايت ناشي شده باشد، نقش مؤثري داشته است.
حضور پيامبران بزرگ الهي كه از طريق وحي عامل هدايت بشر بوده اند، اين نكته را ثابت ميكند. بعثت 124000 پيامبر از آغاز آفرينش تا به عصر پيامبر گرامي اسلام(ص) سلسله اي مستمر در بستر زماني بلند مدتي را نشان مي دهد، و اين نكته را آشكار ميكند كه انسان همواره مورد هدايت بوده و توقف و فترتي از اين لحاظ پديد نيامده است: ''اي انبوه انس و جن! آيا پيامبراني از خودتان به سوي شما نيامدند تا آيات مرا بر شما فرو خوانند و شما را از (عذاب) امروز (قيامت) بيم دهند؟''.[10]
''اين آيات، همگي حاكي از اخطارها و انذارهاي الهي نسبت به فرزندان آدم است كه آنان را به پيروي از انبيا و دوري از شيطان دعوت مي نمايند. در اين صورت هرگاه بگوييم پس از صدور اين خطابات قرن هايي بر انسان ها گذشته كه از جانب خدا براي آنها رسول و نذيري نيامده است، بلكه پس از مدتي طولاني باب بعثت پيامبران به روي بشر گشوده شده است، سخني مخالف با ظاهر اين آيات گفته ايم''.[11]
اميرمؤمنان علي(ع) فرمود: ''خدا شاهد است كه زمين از بر پاكنندگان حجت هاي خدا خالي نبوده است. اين حجت گاهي آشكار است و گاهي از ترس مردم پنهان تا دلائل خدا باطل نشود. اما اين ها چقدر بودند و كجا هستند؟ به خدا قسم! آنان (نسبت به ساير انسان ها) گروه اندكي هستند، ولي نزد خدا بالاترين مقام را دارا ميباشند. خدا به وسيلة آنان، دلائل خود را حفظ ميكند تا آنان حجت هاي خدا را در قلوب همتاهاي خود به امانت نهند و آن را در دل هاي همانند هاي خود بكارند''.[12]
از اين كلمات به دست مي آيد كه خداوند همواره در ميان مردم حجت داشته، اما بعضي از ايشان را به مردم نشناسانده، زيرا خطري جدّي متوجه ايشان مي شده است، ولي مخفي نگاه داشتن بعضي از حجت ها موجب نشده است كه راه هدايت بسته شود.
بعضي از بزرگان مي نويسند كه مقصود از حجت ها در كلام حضرت به دو احتمال مربوط ميشود:1ـ مقصود از حجت ها كه بيان كنندگان دلائل روشن توحيد و ربوبيت خدا بودند، جز پيامبران كسان ديگري نبوده اند.
2ـ احتمال ديگر اين كه اگر اكثريت اين گروه را انبيا تشكيل مي دادند، ولي در دوره هاي فترت، جانشينان آنان حقايق را براي مردم بيان و حجت را بر آنان تمام مي كردند، هر چند خود، نبيّ و پيامبر نبودند ... لقمان حكيم از حجت هاي خدا و روشنگران راه او بود... و طبق روايات، جزء پيامبران نبود و از طريق تزكية نفس به اين مقام رسيده بود.
در عين حال زندگي مبهم گذشتگان در اطوار و ادوار مختلف تاريخ و نيز افرادي كه امروزه از آداب مدنيّت به دورند و در جنگل ها و غارهاي غير قابل دسترس زندگي مي كنند و به علاوه تداخل اسباب و علل و تزاحم امور در مسائل طبيعي و علل ديگر، اين نكته را تداعي ميكند كه گويا آنان هرگز پيامبر و راهنمايي نداشته و از اسباب هدايت كاملاً بدورند و اين مسئله ظاهراً با خطاب آيات و نيز گفتار معصومين(ع) كه زمين از وجود حجت و هدايت كننده خالي نيست، منافات دارد. پاسخ به اين شبهه به تحليل و تفسير گسترده اي نياز دارد كه به صورت خصاله مي توان به نظريه اي ديگر در اين باره اشاره كرد: ''شرط بهره برداري از فيض نبوّت، آمادگي فكري و روحي و جسمي مردم و ضرورت هاي ايجاب كنندة بعث آنها است و اگر اين شرط منتفي شد، دليلي بر لزوم بعثت وجود ندارد. از نظر برخي، انسان هاي نخستين از نظر فكري و روحي در آن حدّ نبودند كه از فيض نبوّت بهره بگيرند بلكه انسان هايي بودند كه از نظر فكري با حيوانات فاصلة چنداني نداشتند. البته نه به اين معنا كه حيوان انسان نما بودند، بلكه انسان هايي بودند بسان انسان هاي صحرا گرد و بيابان نشين نقاط دور جهان كه از نظر جامعه شناسان بقاياي همان انسان ها به شمار ميروند و فكر آنها در حدي بسيط و ابتدايي است... ولي در عين حال براي اين كه مسئلة لغويت در آفرينش پيش نيايد، فطرت هاي دست نخورده و خردهاي بسيط آنان در ارشاد اين انسان ها به مبدأ و معاد و اقامه عدل به معناي عدم تجاوز به حقوق ديگران (در شكل بسيار محدود) كافي بود... هرگاه اين نظر را تصديق كنيم، قهراً بايد بگوييم كه آن آيات و روايات ناظر به اجتماعات چشمگير انسان ها است كه شايستگي
دريافت و بهره گيري از اين فيض را داشته و عوامل ايجاب كنندة بعث در آنان موجود بوده است''.[13]
البته افرادي وجود دارند كه احكام الهي و انذار پيامبر به گوششان نخورده و در مسير هدايت قرار نگرفته اند و از اين جهت مقصّر هم نيستند. قرآن از چنين افراد به نام ''مستضعفين'' ياد كرده و آنان را به رحمت و رأفت الهي اميدوار كرده است. در نتيجه مي توان به دست آورد كه قانون انذار عمومي به دلائل مختلف استثنا بردار است و هستند كساني كه در بعضي از نقاط دور دست جهان نظير قبائل وحشيِ اعماق جنگل هاي آمازون و ديگر نقاط نظاير آن به دور از تمدن شهوي و اطلاعات لازم زندگي مي كنند كه تكليف آنها مشخص است؛ زيرا اين گونه افراد هرگز وجود پيامبري را درك نكرده اند.
''و اما اين كه علاوه بر اصل اقتضا، انذار هر پيغمبري فعليت هم داشته باشد؛ يعني انذار هر پيغمبر به يك يك امتش برسد و دعوتش يك يك افراد را شامل گردد و كسي از افراد امت باقي نماند كه دعوت پيغمبر به گوشش نرسيده باشد، مطلبي است كه نمي توان آن را به گردن آيات نامبرده گذاشت، زيرا نشئة دنيا نشئة تزاحم علل و اسباب است و اين تزاحم در آن حكمفرما است و نمي گذارد اين غرض حاصل شود''.[14] دعوت عمومي پيامبران اگر چه به خطاب جمعي بوده، اما اسباب و عللي وجود داشته است، (مثلاً يكي از آن اسباب دوري و عدم دسترسي به بعضي از مناطق جهان) كه مانع رسيدن انذار عمومي به تك تك افراد مي شده است. ''پس نبوت و انذار عمومي هم كه به حكم ادله اي كه گفتيم در آن ابحاث ذكر شده، در هر امّتي لازم و واجب است، مستلزم آن نيست كه به طور ضروري و حتمي تمامي افراد آن آمت از هدايت پيغمبر برخوردار شوند و دعوت او به گوش يك يك اشخاص برسد. و ممكن است بعضي ها دعوت او را از خود او نشنوند، بلكه با واسطه و يا وسائطي بشنوند و بعضي هم اصلاً به گوششان نخورد و علل و اسبابي بين او و آن دعوت حائل نشود، در نتيجه هر فردي كه متوجه او نشد و دعوت پيغمبرش به گوشش نرسيد، حجت بر او تمام نيست و او جزء مستضعفين است كه امرشان به دست خدا است و خدا هم دربارة آنان فرموده: ''إلاّ المستضعفين من الرجال والنساء والولدان لا يستطيعون حيلة و لا يهتدون سبيلاً؛ مگر ضعيف شدگاني از مردان و زنان و كودكان كه چاره اي نداشته و نتوانستند راه خدا را بيابند''. [15]
هم چنين نبايد فراموش كرد كه هدايت پيامبران بر بسياري از امت هاي گذشته ابلاغ شده بود و در آن زمان ها بسياري از مردم پذيرفتند اما پس از مدت زماني،در عين حال كه هدايت و راهنمايي آن پيامبر در ميانشان بود، ولي آنها دستخوش تحريف شدند و عده اي براي مطامع خود آن را مورد سوء استفاده قرار دادند و يا جانشينان پيامبران را انكار كردند و اين مسئله، وجود هدايت پيامبران در ميان آنها را منتفي نمي كند.

***
پاورقي:
[6]سورة رعد، آية7.
[7]سورة فاطر، آية 24.
[8]سورةنحل، آية 36.
[9]آيت الله جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 10، ص 99.
[10]سورة انعام، آية 130.
[11]آيت الله جعفر سبحاني، منشور جاويد، ج 10، ص 102.
[12]نهج البلاغه، كلمات قصار، شمارة 147.
[13]تفسير نمونه، ج 10، ص 108.
[14]تفسير الميزان، ترجمة فارسي، ج 17، ص 58.
[15]تفسير الميزان، ترجمة فارسي، ج 17، ص 58، آية 98 سورة نساء.