مرکز پاسخگويي: مؤسسه آل البيت عليهم السلام
موضوع اصلي: عمومي
موضوع فرعي: عيد
معناي عيدچيست و چه روزي عيد مي باشد؟

پاسخ:
روزي كه مردمان در آن گردآيند، هر روزي كه در آن انجمني جهت تذكار فضيلتي يا حادثه اي بزرگ فراهم شوند. وگفته شده: از اين جهت آن را عيد گويند كه هر ساله شادي وسرور در آن بازگردد زيرا اصل عيد «عِود» است. (مجمع البحرين) عبداللّه بن دينار گويد: امام صادق (ع) بمن فرمود: اي عبداللّه هيچ عيدي بر مسلمانان پيش نيايد خواه عيد اضحي باشد يا عيد فطر جز اينكه براي خاندان پيغمبر (ص) غم واندوهي تازه شود. عرض كردم چرا؟! فرمود: بدين سبب كه آنان حق خويش را در دست ديگران مي بينند. و از آن حضرت روايت شده: هنگامي كه امام حسين (ع) را ضربت شمشير زدند وخواستند سر حضرت را از تن جدا كنند منادي از جانب پروردگار ندا داد: اي امتي كه پس از پيغمبرتان فريب خورده وبه ستم پرداختيد خدا توفيقتان ندهد كه بروز فطر واضحي عيدي برگزار كنيد. سپس حضرت فرمود: از اين جهت توفيق نيافته ونخواهند يافت تا اينكه خونخواه امام حسين قيام كند. اين بيت شعر به امام سجاد (ع) منسوب است: يفرح هذا الوري بعيدهم ----- ونحن اعيادنا مآتمنا (اين مردم بعيد خود شادمان ومسرورند ولي ما (خاندان نبوت) عيدهامان سوكهامان ميباشد). اميرالمؤمنين (ع) فرمود: هر روزي كه در آن معصيت خدا واقع نشود همان عيد است. فرات بن احنف گويد: بامام صادق (ع) عرض كردم: آيا مسلمانان را عيدي برتر از فطر واضحي وعرفه هست؟ فرمود: آري مسلمانان را عيدي است والاتر وبرتر ونزد خدا شرافتمندتر از همه اين اعياد وآن روزي است كه خداوند دين خود را در آن تكميل نمود و اين آيه را بر رسولش محمد (ص) فرستاد(اليوم اكملت لكم دينكم واتممت عليكم نعمتي) و آن روز غدير است. در صحيح مسلم و نيز در تفسير در المنثور سيوطي آمده كه جهودان بعمر بن خطاب گفتند: اگر آيه (اكملت لكم دينكم)بر ما نازل شده بود وميدانستيم در چه روزي فرود آمده آن روز را عيد ميگرفتيم. به «عيد غدير» رجوع شود. اعياد رسمي عامه مسلمانان در هفته روز جمعه ودر سال دو روز عيد فطر وعيد اضحي ميباشد كه روايات مربوطه ذيل دو واژه فطر واضحي در اين كتاب ملاحظه ميفرمائيد. ودر اينجا بنماز عيد كه در دو روز فطر واضحي سنت است مختصرا اشاره ميكنيم: نماز عيد فطر واضحي بيك كيفيت ميباشد وآن دو ركعت است ووقت آن پس از طلوع خورشيد ميباشد ومستحب است در خارج شهر وجاي غير مسقف برگزار شود. ودستور است كه در عيد فطر پس از اداي زكواة فطره ودر عيد اضحي پس از قرباني بنماز بيرون روند وزنان در اين نماز شركت نكنند جز پيرزناني كه پاپوشي كهنه بپاداشته باشند. وسلاح با خود نبرند ودر صحرا فرشي بزير پا نداشته باشند وپيش از بيرون شدن غسل كنند وخود را معطر سازند وآرايش نمايند. كيفيت آن اين است كه به جماعت وبدون اذان واقامه وتنها جهت اعلام سه بار «الصلوة» گفته شود، ودر ركعت اول پس از تكبيرة الااحرام وتلاوت حمد وسوره اي از قرآن پنج تكبير گفته شود وپس از هر تكبير دعا وقنوت خوانده شود و سپس تكبير گويند وبركوع روند ودر ركعت دوم پس از حمد وسوره چهار تكبير گفته شود وبعد از هر تكبير دعا وقنوت انجام گردد و پس از آن ركوع وسجود وختم نماز. و پس از پايان نماز امام خطبه بخواند. (وسائل: 5/94) پس از اين كه مأمون ولايت عهدي را بر حضرت رضا (ع) تحميل نمود جهت تثبيت آن در اذهان عموم چون عيد اضحي فرا رسيد بحضرت پيشنهاد كرد كه نماز عيد گزارد، حضرت نپذيرفت، وي همي پافشاري ميكرد تا اينكه حضرت فرمود: حال كه اصرار ميورزي من نماز را بدان گونه كه خود شايسته دانم برگزار كنم. مأمون پذيرفت وگفت نداي عام دادند ودستور داد همه فرماندهان وسرهنگان بامداد پگاه بدرب خانه حضرت صف زده آماده خروج امام باشند، وچون صبح عيد شد عموم مردم از مرد وزن، خرد وكلان در مسير راه وبر فراز بامها منتظر بودند ونظاره ميكردند كي امام از خانه بيرون شود وبنمازگاه رود. چون خورشيد طالع شد حضرت غسل كرد وعمامه اي سفيد بسر بست ويكطرف عمامه را از پيش وطرف ديگر را به پشت بياويخت وخدمتكاران ودوستان را فرمود همه چنين كنند، پس عصائي بدست گرفت ودر حالي كه لباس خويش را تا بزانو بالازده وپاهاي مبارك برهنه بود وجمعي از خدم وحشم پيشاپيش آن جناب راه ميرفتند از خانه بيرون شد، پس از چند گام توقف نمود وسر به آسمان برداشت و چهار بار تكبير گفت. از تكبيرات حضرت آن چنان عظمتي بنظر مردم جلوه گر شد كه همه ميپنداشتند در و ديوار وفضا در پاسخ تكبير ميگويند. چند قدم ديگر كه رفت باز توقف نمود وگفت: «اللّه اكبر، اللّه اكبر علي ما هدانا، اللّه اكبر علي ما رزقنا من بهيمة الانعام، والحمدللّه علي ما ابلانا» واين بار تكبيرات را با صداي بلند بگفت وهمراهان نيز بآواز بلند همي گفتند، مردمان چون شنيدند شهر مرو از گريه وفرياد بلرزه درآمد، حضرت اين ذكر را سه بار تكرار نمود. فرماندهان وسرهنگان را اين صحنه چنان از خود بيخود ساخت كه همه از اسبان بزير آمده چكمه ها از پا بيرون كردند. همچنان هر ده قدم كه حضرت ميرفت ميايستاد وچهار بار تكبير ميگفت وآنچنان غلغله اي در شهر بپا گشت كه پيش از آن بخاطر كسي خطور نميكرد. مأمون از اين واقعه خبردار شد، وزيرش فضل بن سهل ذوالرياستين پيش آمد وگفت: يا اميرالمؤمنين اگر علي بن موسي بدين وضع بنمازگاه برسد مردم عليه تو بشورند وانقلاب رخ دهد، مصلحت آنكه وي را برگرداني. پس مأمون پيكي بنزد حضرت فرستاد واز آن جناب استدعاي عودت نمود. حضرت محض وصول پيام كفش خود را بپوشيد وبخانه بازگشت. (بحار: 49/134)