مرکز پاسخگويي: مؤسسه پيوند با امام
موضوع اصلي: اهل بيت
موضوع فرعي: دوران ظهور
آيا خلافت بعضي كشورها دردوران دولت امام زمان (عج) به وسيلة اصحاب ايشان اداره مي شود؟اگر چنين است پس چرا درحكمت190 نهج البلاغه ترجمة دشتي مي فرمايد : شگفتا!آيا معيار خلافت، صحابي پيامبربودن است؟ صحابي پيامبر بودن وخويشاوندي ملاك نيست؟


پاسخ:
درباره روش حكومت امام زمان(عج )واينكه امام براي اداره دنيا از چه نيروهايي استفاده مي كنند روايات فراواني از معصومين وارد شده است.
ابتدا اينكه، ازآنجا كه امام (عج) براي برافراشتن پرچم اسلام وحاكميت قرآن درتمام دنيا ظهور خواهند كرد پس روش حكومتي ايشان براساس قرآن وسيره پيامبر(ص) وامامان (ع )خواهد بود.
امام صادق(ع )مي فرمايند : امام زمان(عج) درحكومت خويش به سيره و روش پيامبر عمل مي نمايند وبررفتار او رفتار ميكنند.1)وخود پيامبر اكرمص مي فرمايند : مهدي(عج) روش مرا دنبال مي كند وهرگز از روش من بيرون نمي رود.2)وامام عصر(عج) براي ادارة جهان استانداران و وزيراني مي گمارند كه جز به مصالح اسلام ورضايت خدا به چيزي نمي انديشند. چنانكه درروايات تركيب دولت مهدي(عج) را ازپيامبران، جانشينان آنان، تقوي پيشگان وصالحان روزگار وامت هاي پيشين واز سران وبزرگان پيامبر(ص) بيان مي كند كه نام برخي از آنها نيز درروايت آمده است.
چند روايت :
1. رسول خدا مي فرمايند : امام مهدي(عج)دقيقاَ فرمان خدا را اجرا مي كند با كسي حساب خويشاوندي ندارد وسنگي روي سنگ نگذارد(3)
2. امام عليع درنهج البلاغه مي فرمايند : كسي برشما حكومت خواهد كرد كه غيرازخاندان حكومت هاست، او مسؤولان وكارگزاران رابه جرم كردارزشتشان كيفر خواهد كرد. آنگاه است كه مهديعج به شما نشان خواهد داد كه روش عادلانه كدام است...(4)
و دربرخي روايات نام تعدادي ازوزيران و استانداران حضرت را بيان كرده اند.
ازآن جمله درروايتي آمده است : حضرت عيسي، اصحاب كهف، يوش وصي موسي، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسي، ابودجانه انصاري، مالك اشتر نخعي.(5)
پس همانطور كه از روايات فهميده مي شود، اصحاب امام عصر(عج)كه مسئوليت زمامداري امور را به دست مي گيرند افراد باتقوا و مؤمن حقيقي هستند وهر كس اين خصوصيات برجسته را داشته باشد جزء اصحاب امام زمان(عج) است.(6)
اما سؤال دوم شما درمورد حكمت 190نهج البلاغه، كه حضرت عليع مي فرمايند واعجباه! اتكون الخلافة بالصحابة ولاتكون بالصحابةوالقرابة (شگفتا! آيا خلافت به صحابي بودن باشد ولي به صحابي بودن وخويشاوندي نباشد.)
اول اينكه : حضرت عليع مي خواهد بفرمايد خلافت وجانشيني رسول خداص فقط وتنها براساس اينكه ايشان صحابه پيامبر ويا خويشاوند ايشان است نيست، بلكه خلافت پيامبرص امري الهي است كه ازجانب خدا تعيين مي شود وبه وسيله پيامبرص به مردم ابلاغ مي گردد وگرنه خيلي ازافراد صحابه و خويشاوند پيامبر بودند وهر كدام مي توانستند ادعاي خلافت كنند.
ودوم اينكه : فرمايش حضرت علي(ع) درمورد عمر خليفه دوم است كه چون ابوبكربه عمر گفت : دست دراز كن كه با تو بيعت كنم عمر به او گفت : تودرهمه جا ودرهمه سختي ها مصاحب پيامبرصبوده اي بنابراين تودست دراز كن ولذا سخن علي(ع) متوجه عمر است كه اگر ابوبكر بخاطر مصاحبت با پيامبر(ص) استحقاق خلافت را دارد، چرا اين را به كسي كه علاوه بر مصاحبت با پيامبرص جزء خويشاوندان آن حضرت است نسپردي؟
وسوم اينكه : براي تأييد سخن سيد رضي (گردآورنده نهج البلاغه) بعد از حكمت فوق شعري را ازحضرت علي(ع) نقل مي كند كه ترجمه آن اين است : اگر با شورا كارآنان را دردست گرفته اي چه شورايي كه رأي دهندگان آنجا نبودند واگر از خويشاوندان برمدعيان حجت آوردي، ديگري غير ازتو، به پيامبر(ص)نزديك و سزاوارتر بود كه اين شعر مولي (ع) هم متوجه ابوبكر وعمر است كه دليل به خلافت رسيدن خود را مصاحبت با پيامبر(ص) دانستند وحضرت علي(ع) مي فرمايند : كس ديگري (يعني خود مولي)غير ازلحاظ مصاحبت با پيامبر(ص)، از همه به او نزديك تر وخويشاوند او مي باشد، بنابراين براي خلافت ازهمه سزاوارتر است.(7)
پس همانطور كه دوست عزيز ملاحظه كرديد بين سؤال اول ودوم شما رابطه اي نيست زيرا سؤال اول درمورد كارگزاران حكومت مهدي(عج) مي باشد كه از افراد لايق ومؤمن هستند وتا كسي به درجه بالاي ايمان واخلاص نرسد نمي تواند جزء اصحاب وياران وكارگزار حكومت مهدوي(ع) شود. واما سؤال دوم شما كه در مورد خطبة 190دررابطه با غصب خلافت بعد ازپيامبر(ص) مي باشد، كه دليل آن را مصاحبت با پيامبر(ص) دانستند.

***
پاورقي:
(1) بحار،ج52،باب28،ح78
(2) منتخب الاثر في امرامام الثاني عشر،ص491،باب3،حديث2
(3) تاريخ عصر غيبت،ص258،به نقل از ملاحم لفتن في ظهور الغائب المنتظر، ازابن طلاووس،ص108
(4) نهج البلاغه،ترجمه دشتي،خطبه 138
(5) چشم اندازي از حكومت مهدي، نجم الدين طبرسي،ص190
(6) گفتمان مهدويت،ج1،ص152 ـ153،خورشيدمغرب، محمد رضاحكيمي،ص241،درساحل انديشه، اكبر اسدعليزاده،ص227،وبحارالانوار، ج13،ترجمه علي دواني
شرح نهج البلاغه ابن ابي اعديد،ج7،ترجمه مهدي دامغاني،ص407