مرکز پاسخگويي: فرهنگ ومعارف قرآن
موضوع اصلي: قرآن
موضوع فرعي: ظاهر و باطن در قرآن
در آية شريفه هُوَ الاْ َوَّلُ وَ الاْ اَخِرُ وَ الظَّـَهِرُ وَ الْبَاطِنُ... منظور از ظاهر و باطن چيست؟


پاسخ:
الاوّل يعني در وجود، كسي بر خدا سبقت ندارد، هرچه در اين عالم هست، خدا به آن وجود داده، كه اشاره به ازليت خدا دارد، يعني هرچه به قبل برگردي و تا حدي كه قدرت برگشتن و تصور ماقبل را داشته باشي، خدا قبل از آن بوده است.
امام صادق در حديثي مي فرمايد: الاوّل لاَ عَن اَوّل قَبَله و لا عن بدء سبقه و الآخر لا عن نهاية كما يُعقل من صفة المخلوقين و لكن قديم اول آخر لميزل و لايزول بلا بدء و لانهاية...(كافي، ج 1، ص 116، دارالكتب الاسلامية.)، او اول است نه اين كه اولي قبل از او باشد و نه اين كه ابتدايي بر او سبقت گيرد. و او آخر است نه از جهت منتهي شدن و به انتها رسيدن همان طوري كه مخلوق ها چنين صفتي دارند. و او قديم است از نظر اول بودن و آخري است كه پيوسته بوده و خواهد بود بدون اينكه ابتدأ و انتهأ بپذيرد; بنابراين هر چيزي كه در عالم توصيف به اول شود در حقيقت اوليت آن چيز به اوليت خدا برميگردد.
ـ الآخر; يعني هر چيزي كه آخرش را فرض كنيم، خداوند بعد از آن هم خواهد بود، زيرا وقتي خدا محيط بر هر چيز باشد بعد از هر آخري نيز هست، كه اشاره به ابديت خدا ميكند.
در كتاب اصول كافي از ابن ابي يعفور نقل شده كه ميگويد: از امام صادق در مورد آخر سؤال كردم. امام فرمود: هيچ چيزي نيست جز اينكه يا از بين رفته و تغيير ميكند، يا تغيير و زوال در او داخل ميشود و يا از رنگي به رنگي انتقال مييابد... جز خداوند كه او پيوسته بر يك حالت واحدي بوده و خواهد بود; چون او اوّل ـ قبل از هر چيزي ـ و آخر است ـ بعد از هر چيزي ـ و چون بر يك حالت واحدي است تغيير و تحول نميپذيرد....
الظاهر; ظاهر به معناي آشكار است. معناي ظاهر در مورد خداوند شايد به اين دليل باشد كه وجود خداوند از همة آثارش پيدا و ظاهر است و از طريق آثار ظاهريش به وجود او پي ميبريم. حكيم ملا هادي سبزواري در كتاب منظومه ميگويد: اي كسي كه بخاطر زيادي نورت و آشكاري وجودت، مخفي و پنهان شدهاي، اي كسي كه ظاهر هستي ولي در عين اين كه ظاهري، باطن هستي.
بيان ايشان مثل اين است كه در جاهايي ـ قطب شمال و جنوب ـ كه نصف از سال شب و نصف ديگرش روز است، به علت طولاني شدن شب و روز، شناخت شب و روز براي بسياري از افراد مشكل است، زيرا در دل اين آشكاري و ظلمت فراوان، شب و روز از آنها مخفي شده است.
از اين تفسير معلوم ميشود كه خداوند ظهور دارد و همين ظهور فراوان باعث شده كه خداوند از ديدگان مخفي بماند.
ـ الباطن; يعني خداوند پنهان از ديد و اوهام مردم است، چشمي نميتواند او را درك كند و وهمي به او احاطه پيدا نميكند خود داناي همة پنهانيها و محيط به همة هستيها است. اگرچه به وسيلة آياتش ظاهر است، ولي ذات او پنهان و باطن است، و از نظر محيط بودن ظاهر و از اينكه در احاطه چيزي قرار گيرد، باطن است.
در حديثي از اميرالمؤمنين علي چنين نقل شده: ليس لأوليّته ابتدأ و لا لأزليّته انقضأ هو الاول لميزل و... الظاهر لايقال ممّ و الباطل لايقال فيم، براي اوليت او آغازي نيست و براي ازليت او پاياني نخواهد بود، نخستيني است كه همواره بوده و جاويدي است كه سرآمدي ندارد، آشكاري است كه دربارهاش نتوان گفت از چه چيز پيدا شده؟ و پنهاني است كه نتوان گفت در كجاست؟(نهج البلاغه، خطبه 163 / براي اطلاع بيشتر علاوه بر منابعي كه در متن آمده ر.ك: نگرش وحي بر خداشناسي، سيدمرتضي حسيني اصفهاني، ج 2; اسمأ و صفات الهي، دكتر محمدباقر محقق، ج 1.)