درس معاشر و انتخاب همنشين خوب


يكي از آثار تحول عصر امام جعفرصادق عليه السلام اختلاف افكار و عقيده بود كه موجب تشتت آراء و انحراف اعمال مي شد - مخصوصا در جانب داري امويان و مروانيان و پيروي افكار ملل و نحل مجموعا اجتماع مسلمين را به مفاسد اخلاقي سوق مي داد وامام صادق عليه السلام از اين انحراف فكري جلوگيري كرد به تعليمات عاليه و پرورش مهذب و پاك خود شاگردان و اصحاب خود را به فضايل تربيت
كرد و انديشه آنها را به يك نهج مستقيم روشن و رضايتبخش ارشاد و هدايت كرد يكي از تعليمات امام در اين روش ارائه طريقه معاشرت و اختيار مصاحب و جليس بود كه فرمود ارزش آدمي به مصاحب و جليس او به دست مي آيد.

قال (ع) وطن نفسك علي حسن الصحابة لمن صحبت

يعني مقدار و ارزش شخصيت خود را در حسن مصاحبت تو مي شناسند و از همنشين تو به روحيه تو مي رسند.

ولما كان حسن الصحبه كثير المسالك و قد يجهل المرء افضلها سلوكا - علمنا كيف تحسن صحبة من تصحب.

قال (ع) حسن خلقك و كف لسانك و اكظم غيظك و اقل لغوك و تغرس عفوك و تسخو نفسك. [1] .

مي فرمايد اخلاق خود را نيكو سازيد و زبان خود را حفظ كنيد - غضب و خشم خود را فرونشانيد و كمتر سخن بيهوده گويند بذر عفو بنشانيد و نفوس خود را به گذشت سخاوتمند كنيد.

فرمود خوش بياني و شيرين زباني شما مستلزم اين است كه دوستاني اطراف شما جمع شوند و اين زبان خوش همنشين خوب بار مي آورد و تربيت مي كند و كم كم اين غريزه طبيعي عادت ثانوي مي گردد.

امام صادق عليه السلام مي فرمايد ممارست در حسن كلام و شيرين زباني و خوش بياني كم كم شعار دائمي مي گردد و صاحبش را به حسن خلق و طلاقت بيان و فصاحت و بلاغت شهرت مي دهد و ساده تر آنكه اگر انسان ممارست و مراقبت كند كه هم خوب حرف بزند و هم حرف خوب بزند فضيلت شهرت مي يابد و مردم براي حرفهاي خوب او و سخن گفتن او جمع مي شوند در نتيجه نصايح او را هم مي شوند و خود مشعل فروزاني براي اصلاح حال مردم مي گردد.

آنگاه دنباله اين سخن فرمود:

يا شيعة آل محمد ليس منا من لم يملك نفسه عند غضبه و من لم يحسن صحبة من صحبه [2] .


يعني از ما نيست كسي كه نتواند تملك نفس خود نمايد و خويشتن دار باشد و از ما نيست كسي نتواند به سخنان شيرين خود همنشينان خوبي جلب و جذب نمايد فرمود وقتي دوستان و همنشينان خود را شناختند آنها را به آزادي و فضيلت ياد كنيد حفظ غيب آنها را داشته باشيد و با عواطف و مكرمت با آنها رفتار كنيد.

مفضل بن عمر به سفر رفته بود وقتي برگشت امام صادق عليه السلام به ديدن او رفت فرمود من صحبك؟ رفيق تو كي بود - مفضل گفت رجل من اخواني يكي از برادران ديني من بود فرمود تو با او چه كردي؟ گفت اول او را نمي شناختم و مقام و مرتبه او را نمي دانستم فرمود اما علمت ان من صحب مؤمنا اربعين خطوة سأله الله عنه يوم القيامه.

آيا مي داني كسي كه با مؤمن چهل قدم راه برود خداوند روز قيامت از حق او سؤال مي كند؟!

در اين بيان امام عليه السلام درس معاشرت و طريق تحكيم مباني دوستي و برادري را مي دهد مي فرمايد دو مؤمن با هم بايد جوشش و كوشش داشته باشند يكديگر را بشناسند با هم در امور دين و دنيا كمك و يار و معين باشند - از هم قهر و بريده و دور و بي عاطفه نباشيد بلكه مأنوس - مألوف دوستي صميمي برادر - برابر - با گذشت در حق يكديگر باشيد - مؤمن بايد نسبت به مؤمن آينه اي باشد كه حسن و قبح خود را در آن بيند امتياز مسلمين عموما و مؤمنين خصوصا در ساير ملل مانند يهود و نصاري كه بسيار بي عاطفه و خونسرد و بيگانه و نجيب هستند - اين است كه عوامل و رفاقت و مصاحبت و دوستي و حمايت - معاضدت مساعدت با هم داشته به انعام و اكرام - اطعام - تحف و هدايا به مساوات مواسات - انفاق و ايثار و صلات و جوائز و غيره با هم جوشش و كوش دارند گرم و داراي عواطف متبادله باشند.


پاورقي

[1] وسائل الشيعه ص 203 ج 2.

[2] نفس المصدور به نقل الامام الصادق عليه السلام علامه مظفر ص 71.