حكايت نابينائي ابوبصير


ابوبصير مي گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود مي خواهي چشم تو را بينا كنم عرض كردم بلي فرمود نزديك بيا دست بر چشم من كشيد بينا شدم و آسمان و زمين و همه چيز را خوب مي ديدم - تا در سفر
حج ملازم خدمت او بودم مشغول طواف بوديم عرض كردم يابن رسول الله خداوند همه اينها را خواهد آمرزيد امام ششم فرمود مي خواهي آنها را به صورت حقيقي و ماهيت اصلي ببيني عرض كردم بلي دست بر چشم من كشيد ديدم دسته اي ميمون و خوك در حركت هستند و بين آنها هم مردمي به صورت آدمي ديده مي شوند من از هول و هراس ترسيدم امام فرمود تو در بهشت خواهي بود و آنها در آتش و از شماها شيعيان كسي در آتش دنيا و آخرت هر دو نيفتد.

ابوبصير نابينا بود ولي ديده دلش روشن بود و لذا او را ابوبصير به سبب بصيرت قلبش ناميد.

ابوبصير مي گويد امام صادق عليه السلام راجع به احوال ابوحمزه ثمالي پرسيد فقال خلفه صالحا قال (ع) اذا رجعت اليه فاقرء السلام مي گويد وقتي برگشتم ديدم ابوحمزه در همان روزي كه امام صادق احوالش را پرسيد و فرمود به پسرش سلام مرا برسان درگذشته است. [1] .

باز امام صادق عليه السلام درباره زيد كه خبر كشتن و مصلوب كردن او را شنيد و گفتند يحيي پسرش به خراسان گريخته فرمود او را مي كشند و به دار مي آويزند.

قال عليه السلام انه يقتل كما قتل ابوه و يصلب كما صلب ابوه و همچنان شد كه فرمود يحيي را در جوزجان كشتند و مصلوب نمودند. [2] .


پاورقي

[1] الخرايج و الجرايح باب 25 در دلالات.

[2] ينابيع الموده ص 381.