استجابت دعاي امام صادق


از كرامات امام صادق عليه السلام اين است كه مستجاب الدعوه بود و اكثر مورخين و محدثين اين حقيقت را اعتراف نموده اند.

صبان مي نويسد و كان مجاب الدعوة اذا سأل الله شيئا لايتم قوله الا و هو بين يديه [1] .

آن حضرت دعواتش مستجاب مي شد و هر وقت چيزي از خدا مي خواست هنوز سخنش تمام نشده بود آن چيز حاضر مي شد.


شعراني مي نويسد: و كان سلام الله عليه اذا احتاج الي شيئي قال يا رباه انا محتاج الي كذا فما يستتم دعاؤه الا و ذلك الشي ء بجنبه موضوع [2] .

هرگاه محتاج چيزي مي شد مي گفت پروردگارا من محتاجم به فلان چيز و هنوز دعايش تمام نشده بود كه آن چيز در كنارش نهاده شده بود.

و از اماميه هم بسياري نوشته اند كه امام صادق عليه السلام مستجاب الدعوه بود و در مهام امور با مشكلات و سوانح و حوادث و انقلابات خطير با دعائي يا ذكري از خداوند انجام و انجاح آن كار را مي خواست و حل مي شد.

و بديهي است مردان بزرگ كه جز راه حق در پيش ندارند البته خداوند هم امور آنها را كفايت مي فرمايد كه از پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم نقل است من كان لله كان الله له هر كس براي خدا قدم بردارد خداوند با او همراه است و يقين است يك شخصيتي برازنده مانند جعفر بن محمد عليه السلام كه تربيت شده مهد ربوبي بود و تمام عمر را در راه نشر معارف دين قدم مي گذاشت و مردم را به سوي خدا با استدلال علمي هدايت و ارشاد مي كرد بايد مستجاب الدعوه هم باشد و خداوند حوائج او را برآورده و از مخاطرات مصون دارد و لذا ديديم كه مكرر منصور آن حضرت را به قصد قتل احضار مي كرد و خداوند تعالي او را به همين استجابت دعا حفظ كرد چنانچه نوشته اند هر وقت منصور با خشم و غضب او را احضار مي كرد امام صادق عليه السلام با يك ذكر چنان منصور را منقلب مي نمود كه آن حضرت را با اكرام و استقبال و انعام و احترام برمي گردانيد و چون حكم بن عباس كلبي گفت:



صلبنا لكم زيدا علي جذع نخلة

و لم نر مهديا علي الجذع يصلب



و قسم بعثمان عليا سفاهة

و عثمان ازكي من علي و اطيب



چون خبر به حضرت صادق عليه السلام دادند خشمناك شد فرمود:

اللهم سلط عليه كلبا من كلابك يأكله اتفاقا بني اميه او را به كوفه فرستادند در بين راه شيري بر او حمله كرد و او را دريد. [3] .

در كتب تذكره و تراجم مانند نور الابصار شبلنجي - تذكرة الخواص ابن جوزي - مطالب السئول ابن طلحه شافعي - فصول المهمه ابن صباغ مالكي - الصواعق المحرقه
ابن حجر - ينابيع الموده شيخ سليمان قندوزي و سايرين از اينگونه وقايع در احوال حضرت صادق عليه السلام زياد نقل كرده اند.

مي نويسند: داود بن علي عباس والي مدينه بود از طرف منصور مصمم شد معلي بن خنيس كه غلام حضرت صادق عليه السلام بود بكشد و به اين هم قانع نبود مي خواست نسبت به امام صادق عليه السلام سوء نيتي نشان دهد حضرت ابوعبدالله بر او خشم گرفت و دعا در حق او كرد حتي سمعوه يقول الساعه الساعة هنوز دعاي آن حضرت تمام نشده بود كه خبر آوردند داود فجأه كرده مرد.

ليث بن سعد مي گويد: در سال 113 به حج رفتم قبل از رحلت امام محمدباقر عليه السلام بود پس از نماز عصر به طرف كوه ابوقبيس بالا رفتم ديدم مردي آنجا نشسته مي گويد يا رب يا رب يا رب آن قدر گفت كه نفسش قطع شد بعد گفت يا حي يا حي يا حي باز آنقدر گفت كه نفسش قطع شد ثم قال الهي اشتهي العنب فاطعمنيه خدايا من مايل به انگور هستم براي من برسان و يك عبائي براي من برسان كه بپوشم ليث مي گويد هنوز سخنش تمام نشده بود كه ديدم يك سله پر از انگور مقابلش نهاده شد و در آن فصل انگور بر درخت نبود و در همان لحظه دو برد حاضر شد كه مثل آن نديده بودم شروع كرد به خوردن گفتم به من هم عنايت مي كني فرمود آري نزديك بيا اما خيانت نكن ذخيره هم منما سپس يكي از آن بردها را به من عنايت فرمود از هم دور شديم تا وقتي پائين كوه ديدم مردي نزد او رفت گفت فاكسني يابن رسول الله اي پسر پيغمبر خدا مرا بپوشان آن يك برد را هم به او بخشيد فقلت من هذا پرسيدم كيست اين قال جعفر بن محمد الصادق. [4] .


پاورقي

[1] اسعاف الرغبين صبان.

[2] لواقح الانوار شعراني.

[3] نورالابصار شبلنجي - الصواعق المحرقه ابن حجر - الفصول المهمه ابن صباغ مالكي.

[4] اسعاف الراغبين به نقل الامام الصادق علامه مظفر ص 281.