امام صادق و معجزات و كرامات و خوارق عادات


ما در كتب سابق راجع به معجزه مفصل و به عناوين مختلف شرح مطلب داده ايم مخصوصا در تاريخ انبياء و كتاب پيشواي اسلام كه سيره پيغمبر اكرم مي باشد حق مطلب اداء شده است در كتب ترجمه ائمه هم به مناسبت مقال از كرامات آنها باز شمه اي نقل كرده ايم اين جا به مناسبت معجزات يا كرامات و خوارق عادات امام ششم مفاد مقدمه اي را كه دانشمند معاصر علامه شيخ محمدحسين مظفر در كتاب الامام الصادق در بيان اين موضوع نگاشته اند به اجمال نقل مي كنيم:

معجزه براي انبياء و كرامات و خوارق عادات براي اوصياء آنها اطلاق شده است - و اينك براي تشحيذ افكار به اين مقدمه مي پردازيم.

پروردگار منان با آفريدن مخلوقات به منطوق حديث قدسي كه فرموده كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف يك گنج مخفي بود و اين بشر را از مراحل
جماد و نبات و حيوان به مرحله انسانيت رسانيد تا خدا را بشناسند و در خور معرفت خود او را عبادت كنند - و براي سير اين مراحل كمالي دو راهنما فرستاد يكي عقل كه در داخل بدن انسان است و ديگر پيغمبران و انبياء و رسل كه به منزله عقل اجتماع دليل و رهبر اقوام و ملل بوده اند.

عقل تنها تميز خوب و بد و زشتي و نيكي و حسن و قبح است اما كيفيات و خصوصيات اطاعت و عبادت را كه مقدمه معرفت است بايد صاحبان شرايع دلالت نمايند و به همين جهت پيغمبران را براي تعليم عبادت براي بشر فرستاد تا مردم طريق عبادت و بندگي را فراگيرند و خداي را با صفات جلال و جمال بشناسند.

مقدمه ديگر اين است كه دعوي نبوت را بايد عقل تميز دهد و قبول كند وگرنه همه مدعي مقام نبوت و رسالت هستند. عقل و خرد بايد دلايل و براهين ثبوت نبوت را بپذيرد تا اطاعت كند - چنانچه عقل رد كند نبوت مسلم و ثابت نمي گردد.

انبياء هم براي اثبات مقام خويشتن از جانب پروردگار آيات و نمونه ها و نشانه ها دارند كه با آن منصب و مقام آسماني خويشتن را مي نمايند - تا حجت آنها بر خلق به ثبوت برسد.

بنابراين بايد كساني كه خود را به نمايندگي و سفارت الهي معرفي مي كنند يك نشانه كامل داشته باشند كه آن را به معجزه تعبير كرده و ديگران از بشر عاجز به آوردن مثل و شبيه و نظير آن بوده و هستند و با اين اعجاز تبرز و برتري شخصيت پيغمبران بر ديگران مسلم و مبرهن مي گردد.

مثلا برد و سلامت شدن آتش بر ابراهيم عليه السلام و آيات تسعه كه يد بيضا و عصي بر موسي عليه السلام و شفاي ابره و اكمه و ابرص و احياي موتي بر عيسي عليه السلام و قرآن بر محمد خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم از اموري است كه هيچ بشري قادر به برآوردن مثل آنها نبوده و اين معجزات با سحر و جادو و فنون علمي بسي فرق و بسيار امتياز دارد زيرا آن قدرت خارق العاده الهي است كه به تربيت شدگان مكتب ربوبي اجازه تصرف در مواد و عناصر را داده و در وجود و عدم مواد دخالت دارد.

معجزات خرق نواميس طبيعت است و سحر فن تقويت تخيل و قوه خلاقيت نفس است كه حقيقت و واقعيت ندارد و از صنعت و تجزيه و تركيب صورت نوعيه نواميس طبيعي يك صورتي مطلوب ساحر در مرأي و مناظر بينندگان مي گذارد - و البته اين سحر و جادو و
صنايع شيميائي و كيميائي در اثر علم به خواص تركيبي مواد و عناصر است كه برحسب ناموس طبيعت آنها تغيير رنگ و بو مي دهد - ولي اعجاز تعقل و شكستن و تغيير دادن رنگ و بوي طبيعي آنها مي باشد كه:

از قضا (و حكم الهي) سركنجبين صفرا فزود - روغن بادام خشكي مي نمود

اژدها شدن چوب خشك و بلعيدن تمام مواد عنصري و معدوم ساختن آن خرق ناموس طبيعت بوده و لذا سحره كه خود عالم به اين فنون بودند از همين جا تسليم شدند كه ديدند تمام مواد سحري آنها معدوم شد نه آنكه تغيير صورت داده باشد يا خلع و لبس شده باشد و حال آنكه سحرهاي آنها عين و ماهيت آنها باقي بوده تغيير صورت و شكل مي داد - يا زنده كردن مردگان به دست حضرت عيسي عليه السلام و جمع جوارح و اعضاء پرندگان به دست حضرت خليل يك امر آسماني و غير قابل تصور بوده كه پيغمبران خدا به نيروي مستودع آسماني عمل مي كردند و لذا علم نتوانست معجزه را محو كند و از بين ببرد زيرا سحر برحسب اسباب طبيعي و عادي بوده و معجزه تغيير مسير ناموس طبيعي عناصر است - و تصرف در آنها بدون اسباب و تجهيزات است.

قرآن مجيد كه كاملترين معجزه خالده آسماني و آخرين برنامه براي اداره امور معيشت خلق است و عقل و خرد هم تسليم آن گرديده تصريح به اين حقايق دارد كه انبياء نمايندگان و سفراي الهي بر خلق مي باشند و هر يك از آنها براي معرفي خويشتن معجزه اي داشته اند كه بشر ديگر از آوردن نظير آن عاجز بوده و علم و دانش هم تسليم آن گرديده است و معجزات انبياء براي مرعوب ساختن و يا مجذوب ساختن به منظور حفظ منافع شخصي نبوده بلكه براي اصلاح مفاسد اجتماعي و ارائه طريق به كمال مطلوب بوده است و هر چه كه علم و عقل تأييد نكند براي دلالت بشر به كمال كافي نيست پس قدرت و سلطه الهي بر تمام موجودات و هر چيزي موجد اين حقيقت و مكتب ربوبي گرديد تا مخلوق را به راه كمال لياقت و استعداد راهنمائي كنند و الحق كه انبياء عظام اين وظيفه را به حد كمال انجام دادند و پس از آن ميدان عمل به دست ائمه معصومين افتاد و آنها نيز از آن معجزات و خوارق عادات بهره مند بودند و عملا نشان دادند كه بر ساير خلق مزايائي دارند.

در اين مكتب سن و بزرگي و كوچكي، خردسالي و سالخوردگي شرط نيست و اين خود يكي از معجزات مكتب ربوبي است كه با تربيت مغز و قلب و فكر و روح و نفس قدسي
يك كودك نابالغ را بزرگتر و برتر و بالاتر و داناتر و نيرومندتر از پيرمردان مجرب و كارآزموده هم قرار مي دهد تا اعجاز خود را بنمايد و لذا ما در سيره ي ائمه معصومين (ع) مي بينيم كه مثلا ابن الرضا حضرت جوادالائمه در هفت يا پانزده سالگي توانست دانشمندي بزرگ مانند يحيي بن اكثم را تسليم قدرت علمي خود بنمايد - و صاحبان نبوغ و ذكاوت و علم و فصاحت در پيشگاهش سر تعظيم فرود آوردند - و اعتراف و تصديق كردند كه اين صفات و مزايا اكتسابي نيست اين قدرت علمي اين نيروي معنوي به علوم و لغات و فنون ملل و نحل در مدت چند سال زندگي در يك محيط كوچك به دست نمي آيد بايد يك وضع و محاذاتي آسماني باشد تا با افاضه اشراقيه الهيه نفوس قدوسي آنها تربيت يابد و نور علم و حكمت حق بر قلب آنها كامل بتابد كه به همه علوم و فنون تسلط يابند.



يتيمي كه ناخوانده ابجد درست

كتب خانه ي هفت اقليم شست



معجزه خالده انبياء به ميراث و وديعت به اوصياء آنها رسيد و چنانچه ديديم ائمه معصومين گنجور گنجينه هاي پيغمبران و امانت دار ودايع نبوت و ولايت بودند و به تمام شؤن گذشتگان واقف و از همان مباني به تمام حوادث آينده واقف گرديدند نهايت اظهارش به اذن پروردگار بوده كه:



هر كه را اسرار حق آموختند

مهر كردند و دهانش دوختند



مگر در مواقعي كه ضرورت ايجاب مي كرد تا خود را بدان قدرت و نيرو معرفي كنند و مقام آسماني خود را بنمايند تا مردم حجت خلق را بر خلق بشناسند - وگرنه نقض غرض مي شد.

فرض اعجاز پيغمبران سلف در امور مادي و شؤن عنصري بود تا آنها را بشناسند ولي ائمه ما در شؤن معنوي قدم برمي داشتند و با نيروي علم و دانش تصرف در عالم كون و فساد مي كردند و بدين قسم خوارق عادات و كرامات خود را به معرض تماشاي عمومي مي گذاشتند و لذا ديديم كه مثلا با دعا و استجابت دعا و با تصرف در عالم احياء و اماته مي كردند، از غيب خبر مي دادند به اذن حق و از آينده و حوادث مسلمه متيقنه اطلاع مي دادند و همانطور مي شد.

حضرت امام جعفرصادق عليه السلام از همان خاندان و از همان شجره طيبه و از همان پرورش يافتگان مكتب ربوبي بود كه در امامت و عصمت و علم و تقوي پيشوائي منصوب و منصوص و داراي نيروي آسماني و صاحب تصرف در مواد و عناصر و گنجور و وديعه دار سلاح نبوت و
آثار ولايت بود و با همين تجهيزات مجري احكام و شارح حدود و قوانين و حافظ و ناصر شريعت اسلام گرديد.

امام صادق عليه السلام اعجاز علمي داشت كه تاكنون هم كسي قادر به انكار آن نبوده يك مردي در سيزده قرن پيش بيش از پانصد رشته از علوم دنيوي را به چهار هزار شاگرد مبرز خود تعليم كند و باز هم كاسه علمش لبريزي مي كرد مي فرمود نوشته هاي مرا ببريد دفن كنيد تا روزي اهل علم و فضيلتي پيدا مي شود بيرون آورد و استفاده كند همانطور كه جدش اميرالمؤمنين عليه السلام در كنار قبرستانها مي رفت و با پشت دست شن ها را عقب مي كرد و از علوم و فنون خود كه داشت لبريز مي شد مي گفت تا سالها بعد دانشمنداني از آن استفاده كردند.

در كتاب مدينة المعاجز قريب سيصد معجزه و كرامت و منقبت از آن حضرت نقل كرده و قطب راوندي در كتاب خرايج مقداري از خوارق عادات امام ششم را نقل نموده است كه ما براي نمونه چند معجزه و كرامت را مي نگاريم.

در كتاب من لا يحضره الفقيه از بكر بن محمد ازدي روايت كرده كه او گفت يكي از اقارب من در راه مكه در شهر زبذه چنان مريض شده بود كه از او مأيوس شديم به خدمت امام صادق عليه السلام رفتم تقاضاي دعا كردم امام ششم دعا فرمود چون برگشتم او را صحيح و سالم يافتم.

شيخ صدوق در امالي مي نويسد: مردي آمد حضور امام صادق عليه السلام قدري كه نشست امام فرمود روز دوشنبه اعمال شيعيان را بر ما گزارش مي دهد و من ديدم تو در خيرات اقدامي كردي و با پسرعم خود صله رحم نمودي و ما از اين اقدامات تو خشنود شديم - عرض كرد من پسرعمي داشتم منافق و دشمن معذلك به ديدن او رفتم و او را هديه اي بردم امام فرمود به جهت همين امر خداوند عمر تو را زياد مي كند و عمر او را كوتاه مي نمايد.