امامت امام صادق


قال (ص) من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية

در اينجا دو موضوع مورد بحث است يكي اصل امامت و ديگري فرقه اماميه و اكنون درباره امامت حضرت صادق آل محمد عليه السلام نقل خبر مي كنيم تا به فرقه اماميه برسيم -!!

مسلمين اساسا بر مذهب اماميه مي باشند زيرا سنت پيغمبر مورد توجه خاص همه
مسلمانان بوده و فرقه اماميه هم پيرو خاندان رسالت و اهل بيت عترت مي باشند - كه اجراي همان سنت را بر عهده داشته و تاكنون يعني از زمان خود پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم تا عصر حاضر اختلافي در روش اجراي احكام شرعي نداشته اند و مذاهب ديگر در نيمه آخر قرن دوم پديدار گرديد - و لذا امام ششم روش مذهب مستقيم اسلام را با تعليمات عاليه خود روشن ساخت كه به نام مذهب جعفري شهرت يافت وگرنه مذهب جعفري با اصول عقايد و فروع احكام اسلام هيچگونه اختلافي چنانچه ساير مذاهب دارد نداشت و تمام احكام آن نقل مستقيم از گفتار پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد.

و امامت از اصول عقايد است كه از توحيد و نبوت و معاد و عدل الهي تفكيك پذير نيست.

و لذا اماميه معتقدند كه بايد پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم وصي خود را مخصوصا منصوب نمايد و او داراي شرايطي است كه آنها در يك فرد جمع نمي گردد مگر در وجود امام و آن شرايط را حضرت امام رضا عليه السلام به نقل شيخ صدوق بيان فرموده سي شرط است كه علم و عصمت و تقوي سرلوحه آنها مي باشد.

و امام با اين شرايط مي تواند جامع افراد پراكنده بشر گردد و مشعل دار هدايت خلق باشد - و مردم را به اعلام شريعت به يك نهضت و جنبش ديني حركت دهد و روحيه آنها را بر روش علم و فضيلت و دين و حكمت پرورش دهد.

و لذا از سياست دقيق صاحب شريعت و بدايع حكمت مقام رسالت اين بود كه خلق را به معرفت امام موظف فرمود بدين بيان آسماني كه:

هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد مرده است مانند مردن جاهليت يعني از صفاي معنوي و روحانيت نفس محروم است چنانچه در كتب قبل مفصل شرح داده ايم و چنين استنباط مي شود كساني كه امام زمان خود را نشناخته اند از ربقه اسلام خارجند و دنباله عصر جاهليت را گذرانده تا مرده اند - و بعد فرمود مسلمين همه جيش و قشون واحد هستند كه امام رهبر آنها مي باشد و اين پس از معرفت امام عليه السلام مي باشد - كه چون امام را بشناسند پروانه وار گرد محور وجودش طواف خواهند كرد - و احكام حرام و حلال زندگي را كه ناچار و ناگزير بايد بداند از امام و پيشواي خود فرامي گيريد.

اين زعامت و پيشوائي چون سرحلقه تمام نيازهاي زندگي مادي و معنوي مي گردد
ميدان مسابقه قرار مي گيرد و هر كس تصور مي كند مي تواند از اين عهده برآيد همين فكر نابجا و خطا بود كه جمعي را بر آن داشت كه در مقام احراز و تصاحب اين كرسي آسماني برآيند و بمنطوقه حب الشئي يعمي و يصم شهوت جاه طلبي چشم و گوش آنها را بست و قيام براي تصرف و غصب مقام كردند ولو به ريختن خون مردم باشد بر آن شدند كه به اين منصب برسند حتي با نهب اموال عمومي و سفك دماء خلق و ارتكاب جنحه و جنايات خدعه آميز و حيرت انگيز باشد و كردند آنچه كردند تا مفتضح شدند و فهميدند اين مقام منصوب و منصوص آسماني است و شرايط آن موهبت الهي است.

فرقه اماميه از صدر اول تاكنون اين حقيقت را تشخيص داد و به دنباله عقايد پاك و منزهي كه به نص آيات و حديث هزاران هزار مردم را به كرنش و تعظيم برابر فرامين الهي و اطاعت از پيغمبرش وادار ساخت و به دنباله رهبري از سلمان فارسي و اباذر غفاري و مقداد - عمار و حذيفه و غيره ايرانيان پاك نهاد امام خود را شناختند و پروانه صفت در گرد شمع وجودش مي سوختند تا به حق رسيدند و متعاقب آن هر سال كه گذشت امام را به همان صفات خاصه امتحان مي كردند و چنانچه شرايط را در او مي ديدند تسليم امر او مي شدند و در سر و علن سر از ربقه اطاعت او نمي كشيدند.

امام در نظر اماميه آن كس نبود كه بر مسند امامت و زعامت جا گرفته بلكه آن كس بود كه از شرايط معنوي امامت خوب به در آمده و واجد آن صفات و جامع آن كلمات باشد - و مردم را به خدا دلالت كند نه از خدا دور سازد و به خويشتن بخواند - امام خداپرستي را فقط هدف خود و خلق مي دانست نه خودپرستي را - اماميه امام را از اعمالش مي شناختند به گفتار و كردارش مي نگريستند به روش پرورش او توجه داشتند تا اگر مستقيم از قرآن و پيغمبر اتخاذ سند كرده به دنبال او مي رفتند اگر انحراف و فتوري در او مي ديدند برمي گشتند.

به عقيده فرقه اماميه امام حامل لواء توحيد و حافظ اسرار نبوت و ودايع رسالت و نشانه هاي ولايت است.

در ميدان مسابقه امام به منظور جلب منافع و حب شهرت شركت نمي كند بلكه جنگ و صلح - سر و علن - قيام و قعود او همه به مصلحت رهبري افكار به سوي حق است هر كجا هر چه مصلحت ايجاد كند كه او با علم و تقواي موهبتي مي داند عمل مي كند.



گاهي به كشته گشتن و گاهي به كشتن است

ترويج دين به هر چه زمان اقتضا كند


براي هر امام از نظر امامت دلائلي وجود داشته كه بدان مي توان شناخت.

1- وصيت پدرش كه قبلا به امامت و ولايت شناخته شده تا برسد به وصيت پيغمبر خدا (ص) چنانچه در كتاب پيشواي اسلام كتاب اميرالمؤمنين عليه السلام و كتاب منتقم حقيقي اين بحث مفصل نقل شده.

2- نص بر امامت از پدرش تا به شارع اسلام برسد و آن نص از قرآن و حديث استفاده شده است اما وصيت پدرش چنانچه شيخ مفيد در ارشاد مي فرمايد.

كان الصادق جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام من بين اخوته خليفة ابيه و وصيه و القائم بالامامه من بعده.

جعفر صادق بين فرزندان امام محمدباقر وصي و خليفه و جانشين و امام بر حق و حجت بر خلق مي باشد و در نص پدرش بر امامت او باز شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد.

وصي له ابوجعفر وصية ظاهره و نص عليه بالامامة نصا جليا.

يعني امام ابوجعفر محمدباقر در حضور جمعي وصيت كرد كه فرزندش جعفرصادق وصي او است و منصوص به امامت است و چنانچه در كتاب امام محمدباقر عليه السلام نوشتيم وقتي خواست وصيت كند فرمود جمعي از اكابر و اعيان مدينه را حاضر كردند تا در حضور آنها جعفر را به وصايت و خلافت و امامت پس از خود معرفي نمايد.

شيخ مفيد و كليني و سايرين اخباري كه متضمن نص امامت حضرت جعفر بن محمدالصادق عليه السلام است نقل كرده و از آن جمله روايت از حسين بن محمد ازابي الصباح كناني است و سايرين كه تصريح به امامت او كرده و فرموده انه افضل اهل زمانه علما و عملا و زهدا و ورعا و عبادة و حلما و سخاءا و كرما و في جميع الصفات الفضل فيكون احق بالامامه والخلافة يقبح تقديم المفضول علي الفاضل عقلا و امتناع خلو الزمان من الامام.

امام جعفرصادق با فضيلت ترين مردم در علم و عمل و زهد و تقوي و پارسائي و بندگي و شكيبائي گذشت سخاوت و كرم بود و در جميع صفات از همه برتر و بالاتر بود و لذا احق به امامت بود زيرا عقلا هر كس ارجح و اقدم و اعلم باشد بايد مقدم بر ديگران باشد و او امام بايد باشد نه زيردستان او.

و شيخ مفيد مي گويد ان الامام لا يكون الا الافضل و دليل امامت او فضل و زهد و تقواي او است كه تقدم و تفوق او را بر ديگران ثابت مي كند.


و ابن حجر مي گويد خلف الباقر ستة اولاد افضلهم و اكملهم جعفرالصادق و من ثم كان خليفته و وصيه كه دليل خلافت و امامت او را همان فضل و كمال عالي او دانسته است.

بنابراين دلايل امامت حضرت جعفر بن محمد عليه السلام نص پدرش و وصايت و امامت و وصيت او و افضليت او و اظهار معجزات و خوارق عادات او و اخبار مغيبات و استجابت دعواة او است كه شمه ي نقل شده - و مهمتر از همه خزينه داري و گنجوري سلاح رسول الله و ودايع نبوت مي باشد كه به دست امام است و غير امام نمي تواند حامل و حافظ آن باشد - چنانچه در جاي خود گفته شد.

امامت امام جعفرصادق عليه السلام به يك نص كلي كه همه ائمه دوازده گانه در آن شركت داشتند مشترك است و در نص خاص او هم كه در وصيت پدرش نقل شده اخبار متواتر مورد اتفاق فريقين در دست است.