خانه امام جعفرصادق


از خصايص ائمه ما اين بود كه كاخي نساختند و بنائي ننهادند و خشتي بر خشتي يا آجري بر آجري بالا نبردند - در حالي كه هر شاهزاده اي در عالم مي توانست قبل از هر چيز براي خود كاخ رفيعي تهيه كند چنانچه سيره و سنت سلاطين و زمامداران اين بود كه فرزندان آنها از مقام و منصب پدر استفاده مي كردند و موجبات آسايش و آرامش و رفاه خود را فراهم مي كردند و اگر رشد سياسي و شم اداره كشور و زمامداري نداشتند از نظر زندگي وسايل آن را مهيا مي ساختند و به عيش و نوش
مي پرداختند ائمه معصومين ما كه شاهزاده واقعي و داراي مقام و منصب آسماني بودند به دنيا دل نبستند و با آنكه آنها شايسته تر براي تأمين زندگي خود از راه هدايا و تحف مردم بودند و هم از جهت صدقات موقوفات مشروع آباء و اجداد خود ملك حلال و مسلم آنها بود مي توانند هر يك كاخي و منزلي مجلل و با تجمل كامل فراهم نمايند ولي سرحلقه اولياء اميرالمؤمنين عليه السلام شخصا پنجاه سال خود بدون تعلل و تسامح به غرس نخلها و حفر قنوات و تربيت باغها و نخلستان ها پرداخت و آخر فرمود صدقات من تمام قريش را بي نياز مي كند و در سالهاي اواخر شهادت آن حضرت كه سال چهلم اتفاق افتاد بالغ بر هفتاد تا هشتاد هزار دينار درآمد داشت كه بين قريش و آل ابيطالب تقسيم مي شد.

درباره خانه امام جعفرصادق عليه السلام حكاياتي نقل كرده اند كه به نظر خوانندگان مي رسد.

در سرگذشت الحاكم بامر الله سال 375 تا سال 411 خليفه فاطمي مصر مي نويسد:

«و يقال انه حج البيت و فتح حجرة الصادق رضي الله عنه و تسلم آلاته و كتبه كلها و ما استودع فيها من السلاح راجعان (؟) العلوم وعاد في مدة عشرين يوما حيث لم يعلم مه احد من الناس.» [1] .

ابن جوزي مي نويسد: «و في هذه السنه (400) ورد الخبر بان الحاكم انفذ الي» «دار جعفر بن محمدالصادق بالمدينه من فتحها و اخذ مصحفا و آلات كانت فيها و لم يتعرض» «لهذه الدار احد منذوفات جعفر و كان الحاكم قدانفذ في هذه السنه رجلا و معه رسوم» «الحسنيين و الحسينيين و زادهم فيها و رسم له ان يحضرهم و يعلمهم اشارة لفتح الدار و النظر» «الي ما فيها من آثار جعفر و حمل ذلك الي حضرتة ليراه و يرده الي مكانه و وعدهم عني» «ذلك الزياده في البر فاجابوه ففتحت فوجد فيها مصحف وقعب من خشب فطوق بحديده» «و درقة خيزران و سرير فجمع و حمل و مضي معه جماعة من العلويين فلما وصلوا اطلق» «النفقات القريبه ورد عليهم السرير و اخذ الباقي و قال انا احق به فانصرفوا ذامين له» «و اصناف الناس هذا الي ما كان يفعله من الامور التي خرق بها العادات». [2] .

ابن اثير در كتاب الكامل خود مي نويسد: «في هذا السنه (400) ارسال الحاكم بامر
الله من مصر الي المدينه ففتح بيت جعفرالصادق و اخرج منه مصحف و سيف و كساء و قعب و سرير». [3] .

ابن تغري مروي اتابكي مي نويسد: «و فيها»400«ارسل الحاكم الي المدينه الي» «دار جعفرالصادق من فتحها و اخذ منها ما كان فيها و كان فيها مصحف و سرير و آلات و كان الذي» «فتحها ختكين العضدي الداعي و حمل معه رسوم الاشراف و عاد الي مصر بما وجد في» «الدار و خرج معه من شيوخ العلويين جماعة فلما وصلوا الي الحاكم اطلق لهم نفقات» «قليله ورد عليهم السرير و اخذ الباقي و قال انا احق به فانصرفوا داعين عليه» [4] .

در همين كتاب مي نويسد: در محرابهاي مصلائي كه الامر به احكام الله 524 و 490 خليفه فاطمي براي خطبه نماز عيد بدانجا مي رفته است سه سجاده مي گذاردند و روي آنها سجاده لطيفي بود كه آن را گرامي مي داشتند و آن پاره بوريائي بود كه مي گفته اند از آن جعفرصادق عليه السلام بود و حاكم آن را در هنگامي كه در خانه بگشود يافته اند.

از گفتار محشي النجوم آنكه بر كتاب النجوم الزاهره حاشيه نوشته برمي آيد كه در مرآة الزمان سبط ابن الجوزي متوفي 654 در تاريخ اسلام ذهبي متوفي 748 و عقد الجمان في تاريخ اهل الزمان بدرالدين محمود بن احمد عيني متوفي سال 855 اين حكايت نقل شده است.

در كتاب جامع التواريخ رشيدالدين فضل الله و مجمع التواريخ حافظ ابرو و در تاريخ اسماعيلياني و نزاريان نيز اين حكايت ذكر شده است بدين ترتيب:

و در سنه اربع و تسعين و ثلثمائه 394 حاكم از مصر به مدينه رسول صلي الله عليه و آله و سلم معتمدي فرستاد تا در خانه امام جعفرصادق عليه السلام كه از زمان وفات او تاكنون مغلوق بود باز كردند و در آنجا مصحفي يافتند نهاده و شمشيري و گليمي و كاسه اي چوبين يافتند و سريري از سعف خرما به خدمت حاكم آوردند.

از مجموع اين اخبار چنان برمي آيد كه حاكم به امر الله در سال 14 فرمانروائي خود كه سال 400 هجري بود به حج رفته و ابومنصور ختكين داعي قائد را كه به دستور او در سال 392 فرمانروائي در دمشق داشته به مدينه فرستاد تا در خانه امام جعفرصادق (ع)
كه از زمان مرگ او تا آن هنگام بسته بود و كسي به آن دست نيافته بود باز كردند.

ختكين كه معتمد حاكم بود با خود رسوم اشراف حسني و حسيني را بدانجا برده بلكه اين بار رسوم بيشتري براي آنها برده و بر رسوم (مقرري) سالهاي پيش افزوده بود.

حاكم بختكين بفرمود كه آنان را نزد خود بخواند و باز كردن درب خانه امام صادق عليه السلام را به آنها بگويد تا آثار خانه او را به چشم سر ببينند فرمود آن آثار را نزد وي ببرند و خود او هم آنها را ببيند و سپس آنها را به جاي خود برگردانيد و وعده داد كه اگر اين كار انجام گيرد بيشتر به آنها نيكي خواهد كرد.

آنها پذيرفتند و ختكين چون در را باز كرد در خانه امام مصحف «قرآن» و گنجينه هاي علم كتابخانه و شمشير و سپري از چوب خيزران كه گردن آهن گرفته شده بود و عبا يا گليم و كاسه اي چوبين و تختي از شاخه خرما و بوريائي يافت.

آنها همراه ختكين با همه اين آثار نزد حاكم رفتند و او به آنها اندك كمكي كرد و پاداشي ناچيز بدانها داد و تنها همان سرير يا تخت را به آنها برگردانيد و چيزهاي ديگر را خود بگرفت و گفت كه من به آنها سزاوارترم.

آنها نوميد بازگشتند و از او نكوهش مي كردند و بدو نفرين مي فرستادند.

همان بوريا حصير سجاده خانه امام بود كه در زمان آمر آرايش محراب مصلي مي شده است.

مردم اين كار حاكم را در شمار كارهاي شگفت انگيز ديگر او مي آوردند چنانچه ديديم كهن ترين مدرك ما در اين حكايت همان دستور المنجمين است سپس گفته ابن جوزي آنگاه سبط ابن جوزي و ابن اثير سپس ذهبي آنگاه عيني و ابن تغري مروي نقل كرده اند. [5] .

در كتابهاي اماميه اين واقعه نقل نشده فقط اهل سنت نيز نوشته اند - و يك ابهامي براي ما موجود است كه چگونه خانه امام جعفرصادق عليه السلام از سال 184 تا سال 400 يعني در 216 سال تمام كسي درب آن را نگشوده در حالي كه بر حسب عقيده شيعه اماميه امام ودايع امامت را به امام پس از خود مي سپارد مگر آنكه بگوئيم اين آثار از ودايع امامت نبوده است يا اينكه بگوئيم چون امام ششم شهيد گرديد و امام هفتم را تبعيد و زنداني كردند خانه بسته
شده بود و امام هشتم هم به طوس آمد و فرزندان آنها را هم به بغداد و به سامرا انتقال دادند و خانه به حالت خود باقي مانده باشد.

اما نكته سياسي ديگري هم هست كه آن مي تواند علت اين واقعه در صورت حقيقت باشد يا اين حكايت را به جهت آن منظور ساخته باشند و آن نسب خلفاي فاطمي مصر است كه خلفاي عباسي در رقابت آنها را از سيادت طرد كردند و فاطميين مصر خواستند سيادت خود را با داشتن آثاري منسوب به امام جعفرصادق عليه السلام ابراز نمايند و اين جنگ سرد و سياست نسبي به صورت مبارزه از زمان ابوالفضل جعفر مقتدي بالله عباسي سال 320 - 295 شروع شد. [6] و مؤيد اين مطلب مبارزه نسبي خلفاي عباسي با عضدالله فنا خسرو ديلمي بود كه در سال 367 - 372 از شيعيان جانب داري مي كردند و خلفاي عباسي از ترس آنكه مبادا به كمك خلفاي فاطمي مصر عليه آنها بشورند و خلافت عباسي را منقرض كنند آنها را نيز از سيادت طرد كردند.

در جامع التواريخ مي نويسد القادر بالله اعلاميه «محضري» در مدح سادات علوي طبرستان بساخت در سال 402 كه بسياري امضاء كردند ولي وزير خليفه نگذاشت منتشر شود ترسيد به مصر برسد آنها همچنين اعلاميه اي عليه سيادت خلفاي بني عباس بسازند و منتشر نمايند.


پاورقي

[1] دستور المنجمين اسماعيليه نسخه خطي كتابخانه ملي پاريس.

[2] منتظم ابن جوزي متوفي 597 ص 2460 - 7.

[3] كامل ابن اثير متوفي سال 630 در وقايع سال 400.

[4] كتاب النجوم الزاهره تأليف اتابكي متوفي 874 ص 222 - 4.

[5] جهانگشاي جويني از دستور المنجمين نقل كرده ولي رشيدالدين حافظ ابرو اين واقعه را سال 394 دانسته و از نويدهاي بي جاي حاكم به سادات حسني و حسيني سخت انتقاد نموده.

[6] الاتعاظ ص 39 تا 45 - ابن خلدون ص 360 - ص 442 ج 2 - ابوالفداء ص 142 ج 2 - ابن اثير ص 205 ج 8 المنتظم ابن جوزي - عقد الجمان مرآت الجنان يافعي ص 413 تاريخ الاسلامي ذهبي - ابن كثير ص 346 ج 11 شذرات الذهب ص 162 ج 3 - النجوم الزاهره ص 229 ج 4 اصول الاسماعيليه ص 143 - الحاكم بامر الله ص 32 - جهانگشاي جويني ص 173 ج 3.