آراء و نظريه امام صادق درباره علوم طبيعي و كيميا


اينجا قبل از بيان مقصد باز ناچاريم نكاتي را براي خوانندگان عزيز تشريح كنيم و چون نگارنده در اين موضوع كتابي نديده و بحثي از علماي اعلام معاصر نشنيده بلكه اين وجيزه را روي علاقه و اطلاع و تتبع و تحقيق خويش فراهم نموده مطالب لازم را متذكر مي گردد باشد كه روزي مفتاح تتبع و تحقيق ديگران گردد.

1- تدريس امام صادق روي كتاب نبوده و روش كلاسي و مكتبي نداشته كه سطر به سطر يا فصل به فصل تدريس گردد بلكه مطالبي را كه خود امام عليه السلام از نظر طريقيت توحيدي طرح مي فرموده بيان و شرح مي داده اند يا يكي از شاگردان سؤالي مي كردند كه امام عليه السلام سئوال او را به يك بيان موجز و رسائي تجزيه و تحليل نموده و استفاده براي طريقيت توحيد مي نمودند.


2- تدريس امام عليه السلام مانند درس خارج فقهاي اماميه است كه در يك موضوع خاص مثلا در باب لقطه يعني گمشده فصلي مطرح مي شد و مسائل اطراف و جوانب آن را بيان مي كنند و موضوع به اين ترتيب در مدتي خاتمه يافته و بعضي از شاگردان علاقه مند تقريرات استاد را در آن موضوع مي نوشتند و به نام كتاب تقريرات درباره مسائل مختلف درس خارج طبع و نشر مي شد و هزارها از اين كتاب در كتابخانه هاي علماي شيعه در نجف و كربلا و كاظمين و مشهد و قم و اصفهان و شيراز و غيره موجود است كه علماء بزرگ تقريرات اساتيد خود را نوشته و نظريات خود را هم بر آن حاشيه زده اند.

درس امام صادق عليه السلام هم درس خارج بوده كه از اين چند هزار محصل حوزه علميه دانشگاه جعفري عده ي استعداد و لياقت و جربزه وشم علمي نيرومندتري داشته تقريرات امام را در فنون مختلفه نوشته اند مانند اصول اربعمائه كه چهارصد فقيه دانشمند تقريرات امام را نوشتند و هر كسي براي آنها مشكلي پيش مي آمد بصورت استفتاء كتبا مي پرسيدند و امام به آنها پاسخ مي داد و چهارصد كتاب اصول فقه نتيجه اين تقريرات است.

3- اين نكته را هم بايد متذكر شد كه از اواخر امويه زمان خالد روابط ايران و روم با كشور اسلامي بني اميه گشوده و بسط يافت و سياست نصاري و آداب هند و مجوس با مسلمين به هم آميخت از آن جمله كتب يوناني بود كه اواخر عصر امام سجاد عليه السلام به پايتخت اموي كه مركز روم شرقي مي گفتند و آنها وارث يونانيان بودند نقل و انتقال يافت و سفسطه و فلسفه ناقص يوناني و رومي به ذائقه مسلمين مخصوصا در علوم طبيعي شيرين آمد اما كسي نبود كه از او مطالبي را بپرسند يا نكات و دقايق را دريابند زيرا فقط كتاب بوده و بس و مترجمين هم لغات را مي دانستند ولي اصطلاحات را نمي دانستند لذا نمي توانستند مطالب را ترجمه و تشريح كنند در نتيجه نه تنها فكر آنها خراب شد بلكه شبهاتي در توحيد و علوم ديگر براي آنها رخ داد كه تا زمان امام صادق عليه السلام باقي بوده و در مدرسه جعفري حل و رفع گرديد - از آن جمله جابر بن حيان مردي با ذوق بود كه از كتب يوناني استفاده كرده ولي به اين مشكل كه نداشتن معلم بود گرفتار شد تا توفيق و سعادت درك محضر امام صادق را يافت و از كلمات او معلوم مي شود چقدر خوشحال و مشعوف از اين تشرف بود و او در محضر امام مي آمد مطالب خود را طرح مي كرد و امام عليه السلام به او طرق صحيح و اصول مسلم علمي آنها را تعليم مي دادند و او تقريرات امام را مي نوشت و با دلي انباشته از عشق و ولع و محبت و علاقه بيرون مي رفت و سالها اين ملازمت ادامه داشت واز مطالب زير كه از كتب تاريخ و علوم تتبع و تحقيق شده اين استنباط مسلم مي گردد.

4- اين نكته را هم باز ناگفته نگذريم كه اگر امام صادق را يك معلم رياضي يا دانشمند طبيعي و طبيب بزرگ يا منجم و فلكي عظيم القدر يا فيزيسين و شيميست درجه اول 12 قرن پيش بگوئيم مقامي براي او قائل نشده ايم - مقام فقط امامت است كه قرآن به يك جمله تمام اشياء عالم وجود را در آن جمع و تصريح فرموده و كل شيي ء احصيناه في امام مبين مقام امامت كه ولايت مطلقه الهيه است بالاتر و برتر از هر تخصص علمي است زيرا بسياري از علماء يك عمر رنج و زحمت كشيده اند تا در يك رشته تخصص يابند و تازه به يك هزارم از علوم امام نرسيده اند ولي امام كه مؤيد من عندالله است و از او سرچشمه وحي و تنزيل علم و دانش گرفته دريچه خاطرش با نور علم الهي كاملا وضع و محاذات داشته و به همه چيز واقف بوده و همه علوم در نظر او هضم و تحليل گرديده است.

اكنون به موضوع پرداخته - علماي تاريخ و رجال عامه به اتفاق نوشته اند كه ان الصادق رضي الله عنه تكلم في كثير من العلوم و لم يكن كلامه مقصورا علي علوم - الاسلام و ما يتصل بها بل تصدي للكلام في الطب و علوم الطبيعه و كتب اخواننا الاماميه كتبا في طبه و في علومه - و ليس عندنا ما نرد به كلامهم و لا يسوغ لنا ان نتصدي لرد هذا لاننا بل نبغي و لا ننقص بل نتثبت في مواضع التثبيت و فيهما يتقاضا فابحثنا التثبيت فيه [1] .

مدلول سخن اين است كه علماي فريقين يعني شيعه و سني امام صادق را بحر و ذخائر علم و دانش دانسته و علوم او را منحصر و محدود به فقه و اصول و تفسير نشناخته بلكه در طب و علوم طبيعي (غير از علوم طبيعي مي دانسته اند) مهارت كامل داشته و حتي كتبي به نام او در فهرست كتب نقل نموده اند.

شكي نيست كه امام صادق يك معلم كيميا نبوده بلكه امام و پيشواي ديني بوده كه بهتر از يك معلم كيميا و طب و علوم طبيعي معلومات و تخصص فني داشت و اين تخصص از نظر طريقت توحيد به منظور تهذيب اخلاق عمومي و تتميم مكارم نفساني بود - او از ائمه مسلمين و مبرزترين ائمه علماء عصر خود در علوم اسلامي و غيراسلامي بود به طوري كه مردم دور دست و دانشمندان غيرواقف به علوم اسلامي از نقاط دور شد رحال مي كردند تا از محضر او علم و دانش فراگيرند.

ابوزهر نويسنده فاضل مصري مي نويسد منظور ما از اين بيان اين است كه اين همه تراوشات علمي مولود فكر صائب وراي او رضي الله عنه بود.

امام صادق يك فراغت فكري داشت كه اين علوم را خوب هضم و تحليل نمود و به علاقه مندان مي آموخت و اين فراغت براي ساير ائمه مسلمين حاصل نگرديد.

اما موضوع علم امام صادق درباره علوم تكوينيات و طبيعيات از رسائل جابر بن حيان شاگر مسلم و محقق امام صادق عليه السلام بدست مي آيد و اين رسائل نشان مي دهد كه امام صادق عليه السلام تا چه اندازه در اين علوم مختلفي كه هر يك آن براي يك دانشمند كافي است در همه آنها تبحر و احاطه داشته و اثر بليغي بجا گذاشته و اين آثار در نزد علماي اروپا موجود است كه با ما كمال تأسف و تألم از اين علوم محروم مانده و بدست ملل غربي افتاد و كاخ تمدن خود را بر اساس آن علوم نهادند.

ابن خلكان درباره جابر بن حيان چنين مي نويسد:

ان لجابر بن حيان خمسمائة رساله (500) ذكرانه تلقي ما فيها من علم عن الامام الصادق رضي الله عنه [2] .

او مي گويد من پانصد علم از امام صادق گرفتم و هزار ورق در آن فنون نگاشتم.

دانشمند مصري مي گويد من اكثر اين رسائل را به لغت آلماني منسوب به جابر بن حيان ديده ام و تمام مورخين اتفاق نموده اند به اين مطلب ان جابرا كان اول المشتغلين بالكيميا في المسلمين او علي الاقل من اول من اشتغلوا بها - و ان كتب تاريخ العلوم الاسلاميه تذكر ذلك في مواضع كثيره

بين مورخين در موارد عديده اتفاق است كه جابر اول كسي است كه در اسلام به علوم كيميا پرداخت يا اول كسي است كه اين بحث را دامنه داد و درباره آن كتاب نوشت.

ابن نديم درباره جابر چنين مي نويسد:

اختلف الناس في امره (اي جابر بن حيان) و قال الشيعه انه من كبارهم واحد الابواب و زعموا انه كان صاحب جعفر الصادق رضي الله عنه و كان من اهل الكوفه [3] .


در اينكه جابر از كدام دسته از شاگردان امام صادق بوده اختلاف است شيعه مي گويد از بزرگان آن طايفه است و از ملازمين و مصاحبين امام صادق عليه السلام بود.

ابوريحان بيروني مي نويسد: قال جابر بن حيان في كتاب الرحمه انه كان عندنا مغناطيس يرفع وزن مائة درهم من الحديد ثم لم يرفع بعد مضي زمان عليه وزن ثمانين درهما و وزنه علي حاله لم ينقص منه شيئا و انما النقصان وقع في قوته [4] .

اين دانشمند مي نويسد: جابر در كتاب الجماهر خود كه در وصف و تعريف سنگهاي قيمتي تأليف كرده است نوشته است من يك مغناطيس دارم كه وزن صد درهم آن را معين مي كند و وزن او هشتاد درهم است كه در مرور زمان از آن كسر نمي شود و بقوت خود باقي است واين علم را مانند ساير علوم از امام صادق گرفته است.

و نيز نوشته اشتغال جابر به كيميا و علوم طبيعي براي پيوستگي و مصاحبت او با امام صادق عليه السلام بوده زيرا او شاگرد و پير اهل بيت است و انه كان تلميذه و متشيعا لال البيت و الاكثرون علي انه كان اسماعيليا معتدلا و لم يكن اثني عشريا

او بنابر عقيده برخي اسماعيلي است نه شيعه اثني عشري و علت آن هم اين است كه در آن مدتي كه خدمت امام صادق عليه السلام بود با اسماعيل پسر بزرگ آن حضرت بحث و فحص و عمل علمي داشته اند و به آن جناب ارادت مي ورزيده شايد بعد هم به اين عقيده باقي مانده كه او امام است و به همين دليل هم كتب فني او در هند طبع و نشر و مورد استفاده بيشتر از جاهاي ديگر قرار گرفته كه او پيشواي دانشمند اسماعيلي بوده است.


پاورقي

[1] الامام الصادق ابوزهره طبع مصر ص 246.

[2] ابن خلكان در ترجمه جابر بن حيان ج 1.

[3] الفهرست ص 354 ج 1.

[4] الجماهر في معرفة الجواهر المطبوع في حيدرآباد سال 1355.