پيدايش مذاهب مختلف در عصر امام صادق


قبل از آنكه وارد بحث احتجاجات و مناظرات امام صادق عليه السلام بشويم بهتر است از پيدايش مذاهب و علل و اسباب آن در عصر امام صادق صحبت كنيم تا بدانيم سبب پيدايش و نشو و نماي مكتب امام صادق و اهميت و عظمت آن چقدر است.

دين و شريعت اسلام در دوران امويه دستخوش عقايد و افكار متشتت شد و كار احكام و مسائل شرعي به آنجا رسيد كه هر كس به پيروي سقيفه بني ساعده فكري ورائي اظهار كرد و باب اجتهاد بدين معني مسدود گرديد كه از قرآن و سنت پيروي نمي شد بلكه با استنباط و آراء خود نظر مي دادند و چون آراء مختلف قابل رعايت نبود كوشيدند و هر دسته به طرفداري مرد شاخصي قيام كردند تا يك پيشواي وجيه المله اي انتخاب كنند و از او پيروي نمايند.

در اين انقلاب فكري كه از انقلاب سياسي منشعب گرديد اشخاصي در عرصه ظاهر شدند كه برخي به طرفداري امويين و بعضي به حمايت بني عباس كه خواه ناخواه آراء علمي اصطكاك با تمايلات آنها داشت روي كار آمدند و در مكه و مدينه - دمشق - عراق - بصره عقايد مختلفي رخ داد.

1- مؤثرترين مذاهب پس از شهادت سيدالشهداء در خاندان آل محمد تثبيت شد و سيادت علمي به وجود آنها محرز گرديد.

مدينه اولين شهريست كه آل محمد را شناختند و در تطورات حكومت بني اميه حقايق بر آنها روشن گرديد و آنها را مهبط وحي و منزل آيات دانسته و مذهب علمي آنها را مذهب حق تشخيص دادند و از مظلوميت و محروميت آنها از مظالم بني اميه محبوبيتي قوي يافتند و فهميدند در علم و فضل و كمال بر تمام افراد تقدم و تفوق داشته اند.

2- مدينه چون محل پيدايش سقيفه بود خلفاي اموي و عباسي به آنجا از اين جهت كه اصحاب پيغمبر و خاندان رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم در آنجا نشو و نما يافته اند توجه داشته و مي كوشيدند در درجه اول هر فكري پيدا مي شد تحميل بر مردم مدينه كنند و لذا فقهاي مدينه قابل اعتنا و اهميت بوده واز طرف خلفا مقرري داشتند و جلب توجه آنها مي شد.

در عهد عباسي كه مركز خلافت از دمشق بعراق رفت آنها فقها را زير نظر خود گرفته تا آراء و افكار آنها منطبق با تمايلات آنها بشود و مسير احكام الهي را با سياست خود منطبق نمايند چون اين نظريه با استدلال فقها كه نزد اهل بيت بود مخالفت داشت و علماي واقعي در اطراف اهل بيت پروانه وار به صف مي گشتند - فقهاي درباري عباسي هم بنا به تمايلات خلفا به پيروي روش نامطلوب امويين آراء و افكار و نظريات خود را به وسيله عمال مختلف اظهار و ابراز و تحميل بر جامعه مي كردند.

از آن جمله علماي عراق و فقهاي درباري خلفا براي حل كار خود به قياس متوسل شدند و هر مسئله را قياس به هم مي كردند و اين خلاف شرع و اجتهاد بود كه چون علم آنها عمقي نداشت قياس را وسيله فرار از جهل قرار دادند اما اهل مدينه از اطراف اهل بيت دور نشدند بنابراين فقه اسلام بين اجتهاد و سد باب اجتهاد يعني قياس بين حجاز و عراق اختلاف فاحش داشتند و البته علمائي كه نظريه آنها به سد جهالت برمي خورد حس بدبيني حسادت و رذالت و سعايت هم به آن كمك مي كرد و اختلاف شديدي بلكه شقاق و نفاقي بين خلفا و اهل بيت ايجاد مي كردند.

3- اما حديث در عراق كم بود زيرا اصحاب و تابعين بيشتر در حجاز بودند و در عراق به سبب دوري كمتر حديث با منابع موثق نقل مي شد - بغداد و بصره هم كه هنوز ساخته نشده بود و لذا چون حديث كم بود باب راي و قياس را گشودند و حماد از ابراهيم نخعي متوفي 95 ه اخذ حديث مي كرد و ابوحنيفه ايراني متوفي 150 ه از حماد حديث گرفت.

در عراق يك عيب ديگري هم داشت كه اهل حديث اهل راي را متهم مي كردند و با هم خوشبين نبودند و احاديث آنها را به سبب همين راي و قياس مخدوش دانسته رد مي كردند و مي گفتند والدين لا يقاس بالراي و در برخي از اخبار كه در عراق گفتيم خيلي كم بود در خبر واحد كه به هيچ جائي نمي رسند اهل راي قياس مي كردند در حالي كه در شريعت مطهره قياس حرام است و هر حكمي موضوعي دارد و به مصلحتي وضع شده و ادله اصولي براي آن است اگر نصي نباشد مورد اعتماد نيست و اين عوامل در عراق كه از مدينه دور بود زحمات فراواني براي اهل فقه ايجاد كردند و آراء مختلفي به وجود آورد اما اهل حديث زير بار قياس نرفتند و در استنباط احكام همان باب اجتهاد را گشودند و در عراق از اصحاب حديث زيد بن علي بن الحسين عليه السلام شهيد سال 122 و امام جعفر صادق عليه السلام كه به عراق رفته بود و مالك بن انس متوفي 179 و عامر شعبي متوفي 105 محدث معروف كوفي بود كه اين چند نفر از برازندگان اصحاب حديث عراق در كوفه بوده و بين مالك و محمد بن حسن شيباني درباره حديث و قياس اختلاف نظر شديد رخ داد.
كوفه را چون حديث به صورت پسنديده صادر مي شد دارالضرب مي گفتند و اختلاف آراء كوفه در دنياي اسلام ضرب المثل شد چنانچه عطاء به ابي حنيفه گفت تو از كدام شهري؟ جواب داد از اهل كوفه هستم.

قال انت من اهل القرية الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا تو از اهل آن شهري كه در دين مردم عقايد مختلفي دارند و دسته دسته هر طبقه پيروي از عقيده اي مي كنند.

كار اختلاف آراء با اين مقدمه به آنجا رسيد كه مالك بن انس پيشواي اهل حديث و سفيان ثوري زعيم و پيشواي اهل راي و ابوحنيفه پيشواي اهل قياس در عراق گرديدند.

پس از آن شافعي از مالك و اصحاب او اخذ حديث كرد و احمد حنبل متوفي 241 از شافعي متوفي 204 گرفت.

و اين ها حديث را از اصحاب و تابعين نقل مي كردند و از قياس متنفر بودند.

اما اصحاب الراي ابوحنيفه نعمان بن ثابت و اصحاب او بودند كه محمد بن شيباني ابويوسف قاضي - زفر بن هذيل - حسن بن زياد لؤلؤي - ابومطيع بلخي - بشر و مريس از مشاهير اهل راي در عراق به شمار مي رفتند.

بنابراين مردم عراق از نظر فقهي به دو دسته بزرگ تقسيم شدند.

اول اهل حديث

دوم اهل راي

و اهل مدينه و اهل كوفه هم به مذهب اهل حديث بودند ولي اهل حديثي كه از اهل بيت مي گرفتند - كم كم به جائي كشيد كه در هر شهري يك پيشوائي به وجود مي آمد و او عقيده و افكار خاصي داشت و مردم عامي از او پيروي مي كردند و عواملي براي انتشار اين مذاهب با توسعه و مهاجرت افراد آن شهر بودند و در نتيجه اين افكار و عقايد رخ داد و در عصر امام صادق حكومت داشت.

مالكي - حنفي - شافعي - حنبلي - كه از مذاهب زير تحقق يافت و اين مذاهب تا زمان امام صادق در جريان بود.

مذهب سفيان ثوري متولد 65 متوفي 161 هجري كوفه

مذهب سفيان بن عينيه متوفي 198 هجري كوفه

مذهب حسن بصري متوفي 110 هجري بصره

مذهب اوزاعي متوفي 157 هجري بصره


مذهب محمد بن جرير متولد 224 متوفي 310 هجري بغداد

مذهب ابوسلمان داود ظاهري متولد 202 متوفي 270 هجري در ظاهر كوفه

مذهب عمر بن عبدالعزيز متوفي 101 هجري در شام

مذهب اعمش متوفي 147 هجري در كوفه

مذهب شعبي متوفي 105 هجري

مذهب اسحق متوفي 238 هجري

مذهب الليث متولد 92 هجري 175 هجري به مصر

مذهب ابي ثور متوفي 240 هجري

مذهب داود ظاهري متوفي 270 هجري

و به علاوه مذهب عايشه - مذهب ابن عمر - مذهب ابن مسعود - مذهب ابراهيم نخعي و غيره مردم را متشتت و پراكنده و گمراه نمودند. [1] .


پاورقي

[1] براي اطلاعات بيشتري به كتاب الامام الصادق والمذاهب الاربعه مراجعه شود.