درس ارشاد


يا اباجعفر مالكم و للناس كفوا عن الناس و لا تدعوا احدا الي هذا الامر فوالله لو ان اهل السموات و الارض اجتمعوا علي ان يضلوا عبدا يريد الله هداه ما استطاعوا ان يضلوه. كفوا عن الناس و لا يقل احدكم اخي و عمي و جاري فان الله جل وعز اذا اراد بعبد خيرا طيب روحه فلا يسمع معروفا الا عرفه و لا منكرا الا انكره ثم قذف الله في قلبه كلمة يجمع بها امره

فرمود اي پسر نعمان چرا از مردم دوري مي كني و خودداري از معاشرت با آنها مي نمائي اين امر شايسته مسلمان نيست مسلمان بايد در اجتماع باشد و هر ناگواري را بر خود حمل كند و رهبر ديگران باشد هيچ كس را به چنين حالتي دعوت مكن به خدا سوگند اگر اهل آسمان و زمين جمع شوند كه بخواهند بنده اي را گمراه كنند و خداوند بخواهد او را هدايت كند هيچ نيروئي استطاعت گمراهي او را نخواهد داشت.

آري شما از مردم كناره كنيد بدين معني كه معاشرت و مخالطه زياد نداشته باشد مگوئيد برادر و عمو و سرور و سالار كه مجبور شويد وظايف برادري و بزرگ تري و همسايگي و سالاري را هم برآوريد - خداوند تعالي وقتي بخواهد بنده اي را به خيري برساند روح او را پاك و پاكيزه مي گرداند به طوري كه هيچ معروفي را جز معروف حق و هيچ منكري را جر منكر حق نشناسد.

آنگاه به دل او الهام مي كند كه در آن مورد معروف يا منكر قيام نمايد.

نگارنده گويد بارها امتحان نموده ام دلها دست خداوند است افكار و انديشه ها در اراده خداوند است هر چه او بخواهد دلها و انديشه ها متوجه آن مي شوند.

پس بايد از خدا خواست تا مشكلات زندگي را حل فرمايد و در راهي كه سعادت آدمي در آن است الهام و رهبري نمايد تا آن راه را پيشه ساخته و به كمال مطلوب برسد.