درباره منافقين


يابن النعمان ابق علي نفسك فقد عصيتني لا تذع سري فان المغيرة بن سعيد [1] كذب علي ابي و اذاع سره فاذاقه الله حر الحديد و ان اباالخطاب كذب علي و اذاع سري فاذاقه الله حر الحديد. و من كنتم امرنا زينة لله به في الدنيا و الاخره و اعطاه خطه و وقاه حر الحديد و ضيق المحابس ان بني اسرائيل قحطوا حتي هلكت المواشي و النسل فدعا الله موسي بن عمران عليه السلام فقال يا موسي انهم اظهروا الزنا و الربا و عمروا الكنائس و الرضاعوا الزكاة فقال: الهي تحنن برحمتك عليهم فانهم لا يعقلون فاوحي الله اليه اني مرسل قطر السماء و مختبرهم بعد اربعين يوما فاذا عوا ذلك و افشوه - فحبس عنهم القطر اربعين سنة و انتم قد قرب امركم فاذعتموه في مجالسكم

فرمود اي پسر نعمان براي حفظ جان خود اگر قرار باشد ما را هم در ظاهر عصيان و تمرد كني تا اسرار ما محفوظ باشد عيبي ندارد تقيه در اين موارد لازم است.

مغيرة بن سعيد از آن دروغ گويان و دروغ پردازان بود كه پيوسته سخنان پدرم را تكذيب مي كرد و بلندگوي مخالفين بود خداوند او را حرارت سوزان شمشيري بچشاند كه سزاي عمل او است و همچنين ابوخطاب نيز دروغ گوي مخالفين بود كه به شمشير او را كشتند و هر كه اسرار ما را از دوستان بگيرد و در محافل دشمنان فاش كند و دشنام و شماتت و استهزاء نمايد چنين مي شود فرمود هر كس امر ما را در روش پرورش صحيح دين پنهان از دشمن نمايد خداوند او را در دنيا و آخرت زيب و زينت خلق قرار دهد و حظ وافري به او برساند و از حرارت شمشير بر آن و تنگي زندان نگاه دارد.

فرمود در بني اسرائيل قحطي شد حيوانات آنها از بين رفتند و نسل بهائم كم و نابود شد حضرت موسي بن عمران دعا كرد خطاب شد اي موسي آنها زنا را افتخار خود مي دانند و ربا مي خورند و كنيسه ها را زينت مي كنند و زكوة را ضايع مي گذارند.

موسي عرض كرد پروردگارا تو به رحمت خودت بر آنها تفضل كن آنها درك نمي كنند آنچه وحي شده خطاب شد فرمان داديم باران رحمت بر آنها ببارد ولي پس از چهل روز چون اين خبر را از موسي شنيدند و منتشر نمودند و دشمنان خوشحال شدند باران حبس شد و تا چهل سال باران نيامد.

اكنون شما هم اگر امر ما را كه بيان اخبار نبوي است حفظ نكنيد و با هر ناكس در ميان نهيد و به دست بلندگويان دشمن بسپاريد بيم آن مي رود كه براي هميشه از مشعل فروزان هدايت محروم گرديد.


پاورقي

[1] اين مرد از كذابين و غالين و كينه توزان شامي بود و رفقائي داشت مانند بنان، حارث شامي، عبدالله بن عمر الحرث، ابوالخطاب، حمزة بن عمارة بربري، صائد نهدي، محمد بن فرات و امثال آنها كساني بودند كه ايمانشان عاريه بود و حديث را وسيله دسايس كار خود قرار داده و با هم مي گفتند ما سخن خدا و سنت پيغمبر را قبول نداريم و انطباق با كتاب و سنت را نمي پذيريم اينها از غلاتي بودند كه قاضي نعمان حكايتي از آنها نقل مي كند و اين قاضي نعمان معروف به ابن حنفيه متوفي سال 363 بود در كتاب دعائم الاسلام مي نويسد در زمان اميرالمؤمنين غلات را سوزانيدند و مي گويد در اعصاء ائمه مغيرة بن سعيد از غلات بود كه معاصر امام ابوعبدالله جعفر صادق است امام او را دعوت كرد ولي شيطان او را وسوسه نمود تا آنجا كه اين مرد غالي محارم را حلال دانست و همه چيز را مباح و جايز شناخت و شرايع را باطل خواند و ابوجعفر و ابوعبدالله از او برائت جستند و او را لعن نمودند اين مرد اصراري داشت كه هر چه امام مي گويد تكذيب نمايد كتبي در كفر و زندقه بنويسد.

در خبري مي فرمايد امام محمد باقر (ع) فرمود مي داني مغيرة بن سعيد مثل كيست؟ گفتند نه فرمود مثل او مثل بلعم باعورا مي باشد كه درباره او قرآن مي فرمايد: الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان و كان من الغاوين

ابوالخطاب نيز مانند او بود كه از غلات و روات ملعون مردود است كه در كوفه مي زيسته و همه او را به ارتداد و كفر و زندقه مي شناختند.