امام صادق در ربذه


منصور همين كه از اولاد حسن خيالش راحت شد در فكر افتاد كه امام جعفر صادق را هم كه روزافزون عظمت پيدا مي كند تحت شكنجه و آزار بگذارد تا هم ابهت و قدرت خود را نشان دهد و هم امام را مرعوب سازد تا آنكه فرستاد در مدينه امام جعفر صادق را به ربذه ببرند.

ربذه منطقه بدآب و هوائي و تبعيدگاه خلفا بود اول كسي كه در آنجا تبعيد شد اباذر غفاري است و متعاقب آن بسياري ديگر تبعيد و مقتول شدند.

اما علت تبعيد امام جعفر صادق - محمد امام خود را مهدي موعود مي خواند و امام جعفر صادق از اين دعوت جلوگيري كرد و او را به معروف و منكر آشنا ساخته از خدا ترسانيد منصور گمان مي كرد كه اين كار به تحريك امام صادق است يا اقلا از دعوت او جلوگيري نكرده لذا به ربيع حاجب خود گفت بفرست جعفر بن محمد را با رنجي بياورند.

ربيع تعلل كرد و امروز و فردا نمود باز او را احضار كرد گفت فوري بفرست جعفر بن محمد را با سخت ترين تعبي بياورند خدا مرا بكشد اگر او را نكشم ربيع باز هم پشت گوش انداخت روز ديگر منصور خود نزد ربيع آمد و با خشونت تمام گفت بفرست جعفر بن محمد را با رنج و مشقت حاضر كنند.

ربيع هم فرستاد امام ششم را آوردند و ربيع گفت اي اباعبدالله خداي تعالي را ياد كن و به او متوسل شو كه از شر منصور در امان باشي من از ملاقات تو با او بيمناكم.

امام صادق عليه السلام فرمود «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».

ربيع امام جعفر صادق را نزد منصور برد تا چشمش بر او افتاد كلماتي تند و زننده گفت و پس از خشونت بسيار گفت به مدينه برگرد ولي امام صادق به عراق رفت منصور هم از اين كه او را آزاد گذاشت به خيال نقشه اي كه داشت كمي تسكين خاطر يافت.

معلوم مي شود متعاقب دستگيري بني حسن در سال 140 هشت سال قبل از رحلت امام صادق منصور او را به ربذه احضار كرده و خواست تحقير نمايد و به همين قدر اكتفا كرد و او به عراق رفت.

منصور هم خودش راه عراق پيش گرفت در عراق شنيد كه پسران عبدالله محض محمد و ابراهيم خروج كرده اند و مدعي خلافت هستند و بر مكه و مدينه تسلط يافته دامنه حكومتشان تا بصره رسيده است.

در همين اختلاف و سرگرمي منصور با محمد امام صادق (ع) در كوفه نيز بساط افاضه علمي را گشود و شروع به درس و بحث كرد.

مكاتبات و دعوت بيعت از طرف محمد كه به قرشي در مدينه شهرت داشت با منصور ادامه يافت و امام صادق عليه السلام با آنكه مي دانست آنها كشته مي شوند معذلك نخواست استمداد آنها را بي جواب گذارد و اولاد بني حسن را تحقير نمايد.

در قيام نفس زكيه دو فرزند خود موسي و عبدالله را به ياري او فرستاد و جالب تر اين بود كه از اولاد حسين عليه السلام چهار نفر به نام حسن و عيسي فرزندان زيد بن علي و موسي و عبدالله اولاد امام جعفر صادق عليه السلام با او كمك كردند.
امام صادق خود هم رفت و فرمود مرا معاف دار كه نمي توانم به تو كمكي كنم او هم قبول كرد و به فرزندان امام صادق عبدالله و موسي هم گفت شما هم مانند پدرتان مي توانيد برويد در بين راه كه امام صادق فرزندان خود را ديد آمدند فرمود چرا آمديد گفتند به ما اجازه داد برويد فرمود شما برگرديد با او كمك كنيد و از او دفاع كنيد و تا محمد زنده بود پسران امام صادق از او دفاع مي كردند و در قيام و شورش با او همراه بودند. [1] .

منصور قشوني كشيد به كمك حميد بن قحطبه اين همان فرمانده سپاهي است كه به فرمان هارون شصت سيد علوي را در بغداد كشت و به پاس آن باغي در طوس تهيه كرد كه در زندگاني امام رضا عليه السلام نوشتيم و لشكريان او در سال 145 محمد بن عبدالله محض را كشتند و اطرافيان او هم متواري شدند لشكريان منصور و اموال بني حسن را مصادره كردند.

همين پيش آمد بار ديگر غضب و خشم منصور را بر امام صادق عليه السلام تشديد كرد كه در مقام كشتن اين امام برآمد.


پاورقي

[1] مقاتل الطالبين ص 252.