تغيير فرماندار مدينه


شيخ مفيد از عبدالله بن سليمان تميمي روايت كرده كه چون محمد و ابراهيم پسران عبدالله بن حسن بن حسن پسران عبدالله بن حسن مثني خروج كردند و كشته شدند.

منصور دوانقي شيبة بن غفال را حاكم مدينه نمود و او روز جمعه بود كه به مسجد رسيد بالاي منبر رفت و پس از حمد و ثناي الهي گفت اما بعد به درستي كه علي بن ابيطالب جمعيت مسلمانان را پراكنده ساخت و به مؤمنين جنگ كرد و امر خلافت را براي خود خواست و ديگران را از اين كار محروم ساخت و خداوند هم او را از اين مقام محروم ساخت و آنها كه پس از او باقي ماندند و در امر خلافت فساد مي كنند اولاد او هستند و استحقاقي در امر خلافت ندارند».

اين سخنان خصومت آميز از غالب اطرافيان بي بند و بار بود كه دايه مهربان تر از مادر بودند و براي خشنودي احتمالي مافوق خود دل مردان حق را به درد مي آوردند و خدا را به غضب. مردم جبون و ترسو و دنيادار هم كه احتمال منافع از دولت ها دارند ساكت مانده كتمان حقيقت كرده هيچ كس متعرض او نشد تا مردي كه به صورت فقير و بي بضاعت بود و فقط پيراهني در تن داشت برخاست گفت:

ما حمد مي كنيم خداي را و درود و رحمت بر پيغمبر صلي الله عليه و آله خاتم النبيين و سيدالمرسلين مي فرستيم.

اي فرماندار آنچه تو گفتي از نيكوئي ها در حق ما بود و آنچه بدي گفتي از صفات تو و آن كس است كه تو را بدين جا فرستاد تو سوار بر غيرمركبي شدي كه شايسته تو نيست و از غذائي خوردي كه حق تو نبود و انبان خود را از وزر و وبال پر كردي و پس از آن روي به مردم كرد گفت اي مردم مدينه مي دانيد چه كسي ميزان عملش از او است و سبكبارتر است او كسي است كه دنيا را به آخرت بفروشد و رضاي حق را به رضاي خلق ترجيح دهد آن كس كه براي خشنودي مردم خدا را به غضب آورد فاسق است و با كمال شهامت در مسجد حقايقي را بر گوش مردم رسانيد والي هم از منبر شرمنده فرود آمد رفت گفتند اين مرد كيست گفته شد جعفر بن محمد الصادق است.