كيميا و كيمياگران


قبل از بيان مطلب و عمل كيمياگران اصل كلمه كيميا را از نظر تاريخ مي نگاريم.

كلمه كيمي و كيميا بر دو وجه تعبير شده است. برخي از علماء كيمي را بنا بر سياه بودن خاك مصر اسم قديمي آن كشور مي دانند و به زبان قديم مصري «قبطي» مردمك چشم را هم به مناسبت سياهي كيمي مي گفتند لغويين كليه هر چيز تاريك و نامعلوم را كيمي گفته اند - و شايد استعاره براي اين علم از نظر تاريكي و ابهام يا در تاريكي و ابهام به دست آوردن است؟!

دسته اي لغت كيمي را عبري دانسته كه در اصل «كيم - ياه» بوده و قسمت اخير كلمه يعني ياه از ياه هوا - خداه مشتق مي دانند - و به قول سحاذي [1] مورخ لغوي معروف معناه انه من الله تعالي مي باشد كه عالم وجود از آن مركب مي باشد و اين هيولي و تظاهرات را جلوه گر ساخته است.

اين نويسنده دانشمند مسلمان مي خواهد بگويد كه: كيمي رمز و كليد طبيعي است و تمام مواد عالم طبيعت به كليد كيميا گشوده مي شود.

حكيم فارابي [2] موضوع صنعت كيميا را روشن تر بيان كرده است و چنين مي نمايد كه





علماي اين فن با چه دقتي در تكامل اين علم پيش مي رفتند و چه فكرهاي اساسي و استوار و محكم و متقن در اين رشته به كار برده شده است!!

اساس استدلال براي فكرهاي آماده به ساختن طلا و ذوق عملي و فني موجب يك حركت فكري گرديد.

براهين و دلايل ساختن طلا از فلزات ديگر و اين كه زيبق يكي از عوامل تبديل فلزات ديگر به طلا است يك راه روشن و مستدلي بوده و منطقي صحيح و متين ولي تنها چيزي كه مانع موفقيت قدما مي شد نداشتن سلاح و تجهيزات و وسايل آلات و اسباب كامل كار و عمل و مخصوصا فقدان نور و حرارت لازم بود و به همين جهت اكثريت مردمان علاقمند به طلاسازي با ناكامي در آغوش مرگ خفتند و جز يك مقدار اسباب آلات بي ارزش و ادويه و داروها و گياهان مختلف و متنوع در شيشه ها و يك سلسله قرع و انبيق چيزي از آنها باقي نماند.

ولي در هر حال به نظر نگارنده بايد رحمت به روان پاك آن مردان صافي ضمير فرستاد كه اصول علمي را قابل عمل مي دانستند و به اندازه اقتضاء زمان و مكان و شرايط آن مي كوشيدند نهايت آنكه شرايط كامل نبوده كه موفقيت آنها محرز و مسلم گردد.

قرون زيادي هزاران هزار نفر در اطراف و اكناف كشورهاي اسلامي درسي كه از امام جعفر صادق (ع) به جابر بن حيان داده شده بود و در دسترس دانشمندان بوده دنباله اين علم و فن را گرفته و دست به دست دادند و امكان آن را ثابت كردند زيرا هر يك از آنها اگر به اصل ساختن طلا موفق نشدند ولي در راه تتبع و تحقيق خود صدها مسائل علمي و طبي در فيزيك و شيمي و مكانيك براي آنها حل و هضم شد و به نكاتي لطيف رسيدند.

از اين جهت وقتي نظريه هاي علمي قدماي علماي اسلام را با نظريه هاي شيميست هاي امروز مقايسه مي كنيم تقريبا به هم نزديك است و كمتر فرقي دارد بلكه در اصل يكي است تفاوت در رسيدن به مقصود روي اسباب و آلات است نه روي علل و موجبات اوليه.

مثلا سحاذي دانشمند معروف عرب درباره كيميا مي گويد.

كيميا علمي است كه انسان به وسيله آن مي خواهد از بعضي احجار و فلزات بعضي خاصيت ها را سلب كرده و به آنها خاصيت هاي ديگري كه در اول فاقد آن بودند بدهد - و عقيده ي كساني كه به امكان اين عمل اطمينان كامل دارند - اين است كه فلزات همه با هم متجانس و همه از يك جوهرند ولي انواع مختلفه و صفات مميزه اي كه در هر يك از آنها ديده مي شود عبارت از خصايص حادثه عرضي مي باشد كه آنها را به شكل انواع از هم جدا ساخته است و سپس مي گويد تغيير و احاله خواص آنها از فلزي به فلز ديگر محال نيست زيرا تغيير و تبديل وجود در سراسر عالم طبيعت حكفرما است.

اين دانشمند اسلامي مي خواهد بگويد تمام عوالم طبيعت از يك اصل ساخته شده اند كه در ازمنه و امكنه مختلف با شرايط حركت و نور و حرارت عصر خود اختلاف وجودي و خواص امتيازي يافته اند و اگر شرايط همه يكسان باشد مي توان يك اثر مخصوص از همه گرفت.

اين همان درسي است كه از پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين را جمع به اصل ماده و صورت و هيولي بيان شده و گفته اند مشخص موجودات صورت آنها است نه ماده و ماهيت و اصل آنها و حضرت صادق عليه السلام اين بيان را روشن تعليم فرموده است.

علماي كيمياوي قديم و قرون وسطي اسلام همه قائل به اين حقيقت بوده اند كه در اين اشياء عناصر مختلفه يك عنصر واحدي موجود مي باشد كه عناصر و اشياء ديگر از آن مشتق شده و در تحت تأثير محيط قرار گرفته و در ظرف ازمنه متماديه مختصات و كيفيات ديگري پيدا كرده اند و آن عنصر واحد را «مادة الاصليه» مي ناميدند چنانچه گفتار سحاذي شاهد اين حقيقت است.

سحاذي گويد: بعضي از محققين از براي نيل به مقصود طريق ديگري را پيش گرفته اند و مي خواهند در طبيعت و كيفيت «مادة الاصلية» تحقيقاتي كرده و خصايص آن را درك نمايند و از نفوذ طبيعت در آن آگاه شوند و همان طور كه طبيعت از آن يك ماده مواد ديگري مشتق شده و استخراج مي نمايند آنها نيز تقليد كنند و از براي نيل به اين هدف تردستي ها و امتحاناتي نموده و باز هم ادامه مي دهند كه روابط و شرايط امتزاج گوگرد و زيبق را پيدا كنند و از آن طلا به دست آورند. [3] .

بنابراين بيان كيمياگران قديم قائل بر تغيير و تبديل فلزات بوده اند و يكي دو هزار سال در دنباله اين فكر با تجربيات و عمليات يكنواخت سر و كار داشته اند و هر ايراني به خاطر دارد كه تا قبل از شناختن و شكستن اتم حتي يك دسته بي خبران از تحول علوم جديد فيزيك و شيمي در زيرزمين هاي نمناك تاريك رفته و درها را به روي خود بسته و در پشت دم و كوره خفيفي نشسته و با پف و فوت آتشي برافروخته و بوته اي بر آن مي نهادند و هر ساعت قرع و انبيقي مي شكست و مال و اموال خود را مي فروخت و صدها مثقال طلا صرف ساختن و پرداختن آلات و اسباب كيمياگري مي نمودند شايد يك مثقال طلا از راه تبديل فلز به دست آورند - در حالي كه در ازاي صرف صدها مثقال طلا و نقره به وصال نخودي هم طلا نمي رسيدند.

چرا موفق نمي شدند؟ براي آنكه شرايط و آلات و اسباب را نمي دانستند فقط توجه به اصل موضوع بوده نه به اسباب و آنها غافل بودند كه براي به دست آوردن اكسير اعظم و راه يافتن به حرمسراي طبيعت و دست يافتن به نواميس عالم طبع بايد وسايل مجهز نيرومندتري داشت مثلا حرارت زياد مي خواهد تا بتواند يك فلز محكم را آب كند و نور قوي مي خواهد كه آن را به كمال برساند و اسباب و آلات مجهز و نيرومند لازم است كه قرع و انبيق اين دستگاه را بچرخاند و تهيه اين وسايل قرن ها وقت لازم دارد تا به دست تسخير بشر افتد و امكان آن حاصل گردد.


پاورقي

[1] سحاذي شمس الدين محمد بن ابراهيم بن ساعد انصاري كفائي سحاذي مصري طبيب كه در سال 749 در قاهره وفات نموده و تأليفات نفيس دارد كه از آن جمله: ارشادالقاصد است كه در موضوع علم كيميا مبحثي مشبع نگاشته.

[2] فارابي ابونصر محمد فارابي از بزرگ ترين حكماي اسلام است كه در سال 260 در عصر ائمه يازدهم شيعه و در حوالي فاراب تركستان متولد شده و در سن جواني شوق فضل و كمال او را به بغداد كشانيد و به كسب كمالات پرداخت و از بغداد به حلب رفت و در دربار سيف الدوله سلطان شام مي زيسته و با فراغت تمام تتبع و تحقيق علوم و فنون و حكمت و فلسفه نموده و كتب فلسفه يونان را مطالعه كرد و كتب و رسايل فلسفي بسياري نوشت و در سال 339 در دمشق درگذشت و كتب فلسفي فارابي مورد استفاده ابوعلي سينا قرار گرفت.

[3] قدماي علماي طبيعي معتقد بودند كه طلا امتزاج و تركيبي از گوگرد و زيبق است و زردي طلا را اثر وجود گوگرد مي دانستند.