فلسفه و كلام


چنانچه گفتيم فلسفه علم رسيدن به حقايق موجودات عالم است به قدر استعداد و طاقت بشري و چون در سير تكامل اسلام برخي از براهين مشائي با قوانين اسلام موافقت ندارد.

يك دسته اي از حكماء و فلاسفه در اين نقاط ضعف فلسفي آراء دين را مقدم داشته و بر آن منهج سير كرده اند آنها را متكلمين گويند و علم كلام از اينجا ناشي شد كه علم كلام در مباحث فلسفي از جهت قوانين اسلامي گفتگو مي كند و مبادي آن چهار ركن است.

قرآن - سنت - عقل - اجماع كه قرآن در آراء عقايد و سنت از فقه اسلام و عقل تطبيق آن احكام را با آيات قرآن به دليل اجماع علمائي كه امام اعلم در آن باشد اثبات مي نمايد و عقايد مختلفي كه در اين كلام در عصر امام صادق عليه السلام نشان داديم نتيجه بحث كلامي است كه در فرق مختلف وجود يافته و بسياري از آن محو شده و از بين رفته است.

تقسيم ديگر فلسفه به اشراق و فلسفه ي مشاء است.

حكماء و فلاسفه گويند نيل به سعادت عظمي و ارتقاء به درجه علياي انسانيت به رفع نقص و محو رذايل و ايجاد فضايل است و اين مرتبه حاصل نمي شود مگر از راه فكر و نظر يا راه رياضت و عمل و مجاهدت در طريقه تكامل نفس كه به مراحل تخليه و تحليه و تجليه تعبير كرده اند.

دسته اول را مشائيون گويند كه از راه فكر و استدلال از علوم طبيعي به علوم الهي و به مابعدالطبيعه و الهيات به معني اخص رسيده اند - و جز برهان و استدلال قبول نمي كنند.

دسته دوم كساني هستند كه از راه رياضت نفس و مجاهدت عليه تمايلات و شهوات به اين درجه رسيده اند و آنها را حكماي اشراق يا اشراقيون گويند كه راه استدلال نمي شناسند فقط به رياضت نفس و عبادات به مقاماتي رسيده اند و حكايت ملاقات ابوعلي سينا فيلسوف مشائي با خواجه ابوسعيد ابوالخير حكيم اشراقي مشهور است كه پس از سه روز بحث و فحص هر دو اعتراف كردند كه به يك نقطه رسيده اند.

ابوعلي گفت هر جا من رسيدم ديدم ابوسعيد آنجا است.

ابوسعيد گفت هر جا بودم ابوعلي عصازنان آنجا وارد شد. معلوم مي شود حكيم اشراقي با نيروي رياضات بر عالم امكان دست يافته و حكيم مشائي با استدلال و برهان به آن مقام رسيده است.