جريان شهادت


در كتاب مشكات الانوار مي نگارد: در آن بيماري كه حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله از دنيا رفت بعضي از يارانش به حضور آن حضرت مشرف گرديد، پس از تشرف ديد امام صادق عليه السلام به قدري ضعيف و لاغر شده كه گويا: غير از سر مباركش چيزي از بدن نازنينش باقي نمانده!! آن شخص از ديدن ضعف و ناتواني آن حضرت گريان شد. امام عليه السلام به وي فرمود: چرا گريان شدي؟!

گفت: چگونه گريان نشوم در صورتي كه شما را بدين حال مي بينم؟!

فرمود: گريان مباش! زيرا هر چه دچار مؤمن شود خير و صلاح او خواهد بود ولو اينكه اعضاي او قطعه قطعه شود نيز به صلاح او است و اگر مالك مشرق و مغرب عالم هم گردد خير و صلاح او مي باشد.

شيخ طوسي از سالمه كنيز حضرت صادق عليه السلام روايت مي كند كه گفت: من در موقع احتضار امام جعفرصادق عليه السلام در حضور آن بزرگوار بودم كه حالت غشيه و اغماء عارض آن حضرت شد

موقعي كه به هوش آمد فرمود: مبلغ هفتاد اشرفي به حسن بن علي بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب كه افطس باشد بدهيد و فلان مبلغ هم به فلان و فلان بدهيد!

من به آن برگزيده ي خدا گفتم: به مردي كه با كارد به تو حمله كرد و مي خواست تو را بكشد بخشش و عطاء مي كني؟!

در جوابم فرمود: مي خواهي من از آن افرادي نباشم كه خداي سبحان آنان را براي صله ي رحم كردن مدح نموده و در قرآن كريم راجع به ايشان فرموده:

آن افرادي كه مي پيوندند به آنچه كه خدا دستور داده و از خداي خود مي ترسند و از بدي حساب خوف دارند (عاقبت و عافيت آن سراي از آن ايشان خواهد بود، بهشت هاي دائمي است كه آنان و هر كس از پدران و زنان و فرزندانشان كه صلاحيت داشته باشند داخل آنها خواهند شد و ملائكه از هر باب و دري بر آنان داخل مي شوند و مي گويند: براي آن صبر و شكيبائي كه كرديد سلام بر شما باد، چقدر سراي آخرت خوب و نيكو است)

آنگاه حضرت صادق متوجه سالمه شد و فرمود: خداي توانا بهشت را آفريد و آن را خوشبو نمود، بوي بهشت تا دو هزار سال راه مي رسد ولي بشامه ي كسي كه عاق والدين باشد يا قطع رحم كند نخواهد رسيد!!

مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد: روايت شده: موقعي كه وفات حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله نزديك شد فرزند خود حضرت موسي بن جعفر عليه السلام را خواست ميراثهاي پيامبران و مقام امامت را به آن حضرت تسليم نمود، در حضور شيعيان خصوصي خود امامت آن بزرگوار را ثابت كرد.

صدوق از ابوبصير روايت مي كند كه گفت: من نزد ام حميره كه ام ولد يعني كنيز زر خريد حضرت صادق عليه السلام بود رفتم كه درباره ي فوت حضرت امام صادق عليه السلام تعزيت و تسليت عرض كنم.آن مخدره گريان شد و من نيز به جهت گريه ي وي گريان شدم.

آن گاه آن مخدره به من گفت: اي ابومحمد! اگر در موقع شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام مي بودي چيز عجيب و غريبي مشاهده مي نمودي، زيرا آن برگزيده ي خدا در موقع شهادت چشمان مبارك خود را گشود و فرمود: قوم و خويشان مرا نزد من حاضر كنيد! ما قوم و خويشان آن حضرت را عموما حاضر نموديم، آن گاه آن بزرگوار متوجه آنان شد و فرمود:

ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلوة.

يعني شفاعت ما خانواده ي (محمد و آل محمد صلي الله عليهم اجمعين) به آن افرادي كه در حق نماز استخاف كنند (يعني نماز را سبك بشمارند و ارزشي براي آن قائل نشوند) نخواهد رسيد!! [1] .

محدث قمي در كتاب منتهي الامال مي نگارد: اهل خراسان نزد شخصي كه او را ابوجعفر مي گفتند جمع شدند و از او تقاضا كردند كه اموال و استفتاءهاي آنان را به حضور حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله ببرد. ابوجعفر پس از اينكه تقاضاي ايشان را پذيرفت اموال و نامه هاي آنان را گرفت و متوجه كوفه گرديد، بعد از ورود به كوفه به زيارت قبر حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام رفت.

وقتي نزد قبر آن بزرگوار رسيد شيخي را ديد كه در ناحيه اي نشسته و جمعيت زيادي در اطراف وي حلقه زده اند. همين كه از زيارت فراغت يافت و متوجه آنان شد ديد ايشان فقهاي شيعيانند و از آن شيخ استفاده ي فقهي و علمي مي نمايند
من از آن گروه پرسيدم: اين شيخ كيست؟ گفتند: ابوحمزه ي ثمالي.

موقعي كه من نزد آن جمعيت نشستم ناگاه ديدم مرد اعرابي وارد شد و گفت: من از مدينه ي طيبه آمده ام و خبر فوت حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله را آورده ام.

ابوحمزه پس از شنيدن اين خبر غم انگيز نعره اي زد و دستهاي خود را بر زمين زد و از آن اعرابي پرسيد: حضرت صادق چه كسي را وصي و جانشين خود قرار داد.

اعرابي گفت: فرزندان خود كه عبدالله و موسي باشند و منصور (دوانيقي) را وصي خويش نمود و...

ابوحمزه گفت: علت اينكه منصور را وصي خود قرار داده اين است كه تقيه كرده تا منصور وصي واقعي آن بزرگوار را (كه حضرت موسي بن جعفر است) به قتل نرساند و علت اينكه فرزند كوچك و فرزند بزرگ خود را كه موسي و عبدالله باشند وصي قرار داده اين است كه مردم بدانند عبدالله لائق مقام امامت نيست، زيرا اگر فرزند بزرگتر عيب و علتي در دين و بدن نداشته باشد واجب بود كه او امام باشد. عبدالله اولا فيل پا ثانيا دينش ناقص، ثالثا درباره ي احكام شريعت جاهل بود، چنانچه وي عيب و علتي نمي داشت حضرت صادق عليه السلام به او اكتفا مي كرد، من بدين جهت دريافتم كه موسي عليه السلام وصي و امام واقعي خواهد بود و ذكر مابقي براي مصلحتي بوده است.

شيخ طوسي از ابوايوب جوزي روايت مي كند كه گفت در يكي از شبها بود كه منصور دوانيقي مرا احضار كرد. موقعي كه نزد او رفتم ديدم بالاي صندلي نشسته شمعي در مقابلش نهاده اند. نامه اي در دست دارد و مشغول خواندن آن است.

وقتي من پس از ورود سلام كردم وي آن نامه را نزد من انداخت و گريان شد آن گاه به من گفت: اين نامه ي محمد بن سليمان است كه در آن نوشته: حضرت صادق عليه السلام رحلت كرده، بعد از اينكه سه مرتبه آيه ي: انا لله و انا اليه راجعون را تلاوت كرد گفت: شخصي مثل جعفر در كجا پيدا خواهد شد؟!

بعد از اين جريان به من گفت: بنويس: اگر حضرت صادق يك نفر شخص معلومي را وصي خويش قرار داده او را بخواه و گردن بزن!!

پس از پنج روز جواب نامه آمد كه حضرت صادق پنج نفر را وصي خود قرار داده است، آن پنج نفر عبارتند از: 1- خليفه 2- محمد بن سليمان كه والي مدينه بود 3-4عبدالله و موسي كه فرزندان خود آن برگزيده ي خدا بودند 5- حميده مادر موسي، موقعي كه منصور آن نامه را تلاوت كرد گفت: اينان را نمي توان كشت!!

محمد بن يعقوب از حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام روايت مي كند كه فرمود: بدن پدر بزرگوار خود را به وسيله ي دو جامه ي سفيد مصري كه لباس احرام آن حضرت بودند يك پيراهني كه خود آن بزرگوار مي پوشيد، يك برد (بضم باء و سكون راء) يعني كه آن را به مبلغ چهل دينار طلا خريده بود و اگر امروز مي بود چهارصد (400) دينار ارزش مي داشت كفن كردم.

نيز روايت مي كند كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام پس از فوت حضرت صادق دستور داده بود كه هر شب در آن حجره اي كه پدر بزرگوارش رحلت كرده بود چراغ روشن كنند.

مسعودي مي نگارد: حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله را در بقيع مدينه نزد پدر و جد بزرگوارش به خاك سپردند. سن آن برگزيده ي خدا در موقع رحلت شصت و پنج سال بود. گفته اند: آن حضرت را مسموم كرده اند. اقول: صلي الله عليه و علي آبائه و علي اولاده المعصومين المظلومين آمين رب العالمين.


پاورقي

[1] محدث قمي در كتاب سفينة البحار در لغت: صلات مي نگارد: حضرت محمد صلي عليه و آله مي فرمايد: كسي كه نماز خود را سبك بشمارد خدا او را به پانزده خصلت و بلا مبتلا خواهد كرد:

1- بركت را از عمر و رزق او بر مي دارد.

2- سيماي افراد نيكوكار را از صورتش محو مي نمايد.

3- هر عملي را كه انجام دهد (در آخرت) خيري به او نخواهد داد.

4- دعاي او به جانب آسمان بالا نخواهد رفت.

5- بهره از مردمان نيكوكار نخواهد داشت.

6- ذليل از دنيا خواهد رفت.

7- گرسنه و تشنه خواهد مرد.

8- خدا ملكي را موكل مي كند كه او را در قبر عذاب نمايد.

9- قبر را بر او تنگ مي نمايد.

10- قبر او تاريك خواهد بود.

11- خدا ملكي را موكل مي كند تا او را به صورت مي كشاند و مردم او را بدين حال مشاهده مي كنند

12- در حساب او سخت گيري خواهد شد

13- خدا نظر مرحمت به او نمي افكند.

14- خدا او را پاك و پاكيزه نخواهد كرد.

15- دچار عذابي دردناك خواهد شد.