زهد و عبادت


صدوق از مالك بن انس كه در مدينه فقيه و پيشواي اهل سنت به شمار مي رفت روايت مي كند كه گفت: هر گاه من بر حضرت صادق وارد مي شدم آن بزرگوار متكا براي من مي آورد تا من بر آن تكيه كنم، آن حضرت مرا احترام مي كرد و مي فرمود: من تو را دوست دارم (اين دوست داشتن از باب تقيه بوده؟)

من از آن اظهار محبت هائي كه آن بزرگوار مي نمود مسرور مي شدم و خداي را حمد مي كردم.

حضرت صادق دائما به يكي از سه كار مشغول بود:

1- يا روزه دار بود.

2- يا مشغول عبادت بود.

3- يا مشغول ذكر و حمد خدا بود.

حضرت صادق عليه السلام از بزرگان عبادت كنندگان و زهاد بود، آن بزرگوار از آن افرادي بود كه از خداي توانا خائف و ترسانند. امام صادق كثير الحديث و خوش مجلس و كثير الفوائد بود.

موقعي كه مي خواست بگويد: پيغمبر فرموده (براي عظمت نام پيامبر اكرم) به قدري رنگ مباركش تغيير مي كرد و سبز يا زرد مي شد كه اشخاصي كه آن بزرگوار را مي شناختند در آن موقع او را نمي شناختند.

مالك بن انس مي گويد: يك سال من با حضرت صادق عليه السلام به حج مشرف شدم، موقعي كه شتر آن حضرت در محل


احرام يعني محلي كه حجاج لباس احرام مي پوشند رسيد و آن برگزيده ي خدا خواست تلبيه [1] بگويد آن چنان حال مباركش منقلب و ديگرگون شد كه هر چه خواست تلبيه بگويد صداي آن حضرت در حلق مباركش قطع مي شد و بالا نمي آمد، نزديك بود كه آن برگزيده ي خدا از بالاي شتر به زمين سقوط كند.

من به امام صادق گفتم: يابن رسول الله! تلبيه را بگو كه جز گفتن آن چاره اي نخواهد بود؟!

در جوابم فرمود: اي پسر ابوعامر! چگونه بگويم:

لبيك اللهم لبيك

در صورتي كه مي ترسم خداي تعالي در جوابم بفرمايد:

لا لبيك و لا سعديك

نگارنده گويد: عظمت نام نامي حضرت محمد صلي الله عليه و آله از اين حديث شريف - كه مي فرمايد: رنگ مبارك حضرت صادق عليه السلام براي شنيدن نام مقدس آن حضرت تغيير مي كرد و ديگرگون مي شد - معلوم مي شود. گر چه درباره ي عظمت نام پيامبر اكرم اخبار و روايات زيادي به چشم مي خورد ولي ما به ذكر يك حديث اكتفا مي كنيم و آن حديث شريف اين است:

ابوهارون - كه غلام و آزاده شده ي آل جعده بود - مي گويد: من در مدينه ي طيبه جليس و همنشين حضرت امام جعفر صادق بودم، چند روزي گذشت كه من در حضور آن حضرت مشرف نشدم. موقعي كه در مجلس آن بزرگوار رفتم به من فرمود: اي ابوهارون! چند روزي است كه من تو را نمي بينم؟!


گفتم: بدين لحاظ است كه خداي سبحان پسري به من مرحمت فرموده.

فرمود: خدا قدم او را براي تو مبارك كند، چه نامي از براي او تعيين كردي؟ گفتم: محمد. وقتي حضرت صادق لفظ محمد را شنيد صورت مبارك خود را به زمين نزديك كرد و فرمود:

محمد! محمد! محمد!

به قدري صورت مقدسش را به زمين نزديك كرد كه نزديك بود به زمين بچسبد! آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود: جانم مادرم، پدرم و عموم اهل زمين بفداي حضرت محمد صلي الله عليه و آله باد! حضرت صادق به من فرمود: اين پسر را دشنام مده! او را مزن! با او بد رفتاري منماي!

بدان خانه اي نيست كه محمد نام در آن باشد مگر اينكه پاكيزه و مقدس خواهد شد.

محمد بن يعقوب كليني در كتاب كافي از ابان بن تغلب روايت مي كند كه گفت: در يكي از اوقات كه حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله مشغول نماز بود من به حضور آن بزرگوار مشرف شدم، تسبيحاتي را (يعني سبحان ربي العظيم و بحمده و سبحان ربي الاعلي و بحمده، يا سبحان الله) كه آن حضرت در ركوع و سجده گفت شماره كردم تعداد آنها به شصت مرتبه رسيد.

محدث قمي رحمه الله در كتاب منتهي الامال مي نگارد: روايت شده: يك روز يكي از اصحاب حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله در حضور آن بزرگوار مشرف شد و ديد آن بزرگوار پيراهني پوشيده كه دامن آن را وصله زده اند!


آن مرد دائما نظرش برآن وصله بود و گويا از اينكه امام صادق آن پيراهن وصله دار را پوشيده بود تعجب مي كرد!! امام عليه السلام فرمود: براي چه اين قدر به من نگاه مي كني؟ گفت: منظور من وصله ي پيراهن شما است.امام صادق به من فرمود: اين كتاب را بردار و آنچه كه در آن نوشته شده بخوان! راوي مي گويد: نزد حضرت صادق كتابي بود، وقتي آن مرد به آن كتاب نظر كرد ديد در آن نوشته:

لا ايمان لمن لا حياء له و لا مال لمن لا تقدير له و لا جديد لمن لا خلق له.

يعني ايمان ندارد آن كسي كه حياء ندارد، مال ندارد آن كسي كه در زندگي خود اندازه گيري ندارد، لباس نو ندارد آن كسي كه لباس كهنه ندارد.

مؤلف گويد: چون زهد و عبادت حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله بيشتر از آن است كه در اين كتاب درج شود لذا ما به همين مقدار اكتفاء مي نمائيم.


پاورقي

[1] معني تلبيه اين است كه حجاج مي گويند: لبيك اللهم لبيك و.... مؤلف.