بازگشت

چه شد كه ابوحنيفه به شاگردي امام صادق درآمد


ابوحنيفه در مجلس اول حضور منصور مشت خود را باز و قصد منصور را خنثي نمود و خواست يك مجلس ديگري تهيه كند مشكلترين مسائل را به كمك برخي ديگر از محققين علماء از امام صادق بپرسد شايد غالب شود!

ابونعيم اصفهاني نقل مي كند:

عبدالله بن شبرمه گفت من با ابوحنيفه وارد بر جعفر بن محمد شديم - ابن ابي ليلي حاضر بود گفت من هذالذي معك اين كيست همراه تو گفت اين مردي صاحب بصيرت در دين است و نفوذ رأي دارد - قال لعله يقيس امر الدين برأيه شايد اين همان كس است كه امور دين را به قياس عمل مي كند گفت آري اين همان كس است.

قال جعفر بن محمد لابي حنيفه ما اسمك فرمود اسمت چيست - گفت نعمان

قال يا نعمان هل قسيت راسك بعد؟ آيا مي تواني سر خود را به سر ديگران قياس كني؟ گفت چگونه مي توانم سر خود را قياس كنم؟

قال (ع) ما اراك تحسن شيئا هل علمت ما الملوحه في العينين و المراره في الاذنين و الحراره في المنخرين و العذوبه في الشفتين؟! قال لا

يعني كار تو خوب نيست روش صحيحي نداري نمي بينم كار خوبي انجام دهي.

فرمود مي داني خداوند عالم در چشمها چه نمكي قرار داده و در گوشها چه تلخي و در بيني ها چه تندي و در لبها چه شيريني - گفت نمي دانم

قال (ع) ما اراك تحسن شيئا قال فهل علمت كلمة اولها كفر و آخرها ايمان؟ فرمود مي داني كلمه اي را كه بين كفر و ايمان است.





ابن ابي ليلي گفت يابن رسول الله اين بيان را روشن تر بفرما كه بدانيم.

فقال (ع) اخبرني ابي عن جدي ان رسول الله قال (ص) ان الله تعالي بمنه و فضله جعل لابن آدم الملوحة في العينين لانها شحمتان و لولا ذلك لذابنا و ان الله تعالي بمنه و فضله لابن آدم جعل المرارة في الاذنين حجابا من الدواب فان دخلت الرأس دابة و التمست الي الدماغ فاذا ذاقت المراره التمست الخروج و ان الله بمنه و كرمه و رحمته لابن آدم جعل العذوبة في الشفتين يجد بها استطعام كل شي ء و يسمع الناس بها حلاوة منطقه

فرمود جدم فرموده است كه خداوند تعالي و تبارك به من و فضل خودش پسر آدم را به يك نمك در چشم و به يك مرارت و تلخي در گوش و به يك شيريني و عذوبت در دهن مزيت داد تا در زندگي كامياب شود نمك در چشم براي آن است كه پيه ديده را نبندد و تلخي در گوش براي آن است كه حيوانات در گوش نروند و شيريني در دهن براي منطق شيرين آدمي است.

ابن ابي ليلي گفت يا بن رسول الله مقصود از آن چه بين كفر و ايمان است چيست. قال (ع) اذا قال العبد لا اله فقد كفر فاذا قال الا الله فهو ايمان

فرمود انسان وقتي مي گويد لا اله نيست خدائي كافر شده وقتي اضافه مي كند غير از خداي عالم ايمان آورده.

آنگاه رو به ابوحنيفه كرد فقال (ع) يا نعمان حدثني ابي عن جدي ان رسول الله صلي الله عليه و آله قال اول من قاس امر الدين برأيه ابليس قال الله تعالي اسجد لآدم فقال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين فمن قاس الدين برأيه قرنه الله تعالي يوم القيامه بابليس لانه اتبعه بالقياس

فرمود اي نعمان پدرم از جدم رسول خدا حديث كرد كه فرمود اول كسي كه در امر دين قياس كرد شيطان بود كه چون خطاب شد به آدم سجده كن گفت من بهترم از او زيرا او از خاك و من از آتش خلق شده ام و آتش بهتر از خاك است - به همين قياس به رأي خطاب شد تو رانده ي درگاهي - آنگاه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود هر كس قياس به رأي كند خداوند او را روز قيامت با شيطان محشور خواهد نمود زيرا در رأي به قياس شريكند.

ابن شبرمه مي گويد امام صادق عليه السلام فرمود اي نعمان قتل النفس و زنا كدام مهمتر است

ابوحنيفه گفت قتل نفس - فرمود خداوند در قتل نفس دو شاهد قرار داده و در زنا چهار شاهد پس معلوم مي شود زنا مهم تر از قتل نفس است؟!

باز فرمود نماز مهمتر است يا روزه ابوحنيفه گفت نماز.

قال (ع) فما بال الحائض تقضي الصوم و لاتقضي الصلوة فرمود چرا زن حائض در مدت عادت نماز از او سلب مي شود ولي روزه را بايد به قضا بگيرد پس معلوم مي شود روزه مهمتر است آنگاه فرمود و يحك يا نعمان با اين حال چرا به قياس عمل مي كني به ترس از خدا و از رأي به فتوي خودداري كن - مگر احكام شريعت را مي توان به هم قياس كرد!!

اين مقدمه موجب شد كه ابوحنيفه به شاگردي امام صادق عليه السلام زانوي ادب به زمين زد و دو سال در محضرش درس خواند و گفت اگر اين دو سال نبود نعمان هلاك مي شد.

حضرت صادق عليه السلام مي دانست ابوحنيفه را مجذوب مي كنند كه به غرور بفريبد لذا هر دفعه يك مسئله را طرح مي كرد كه ابوحنيفه در آن رأي بدي داده بود و او را منفعل مي ساخت تا از فتواي به رأي و قياس خودداري كند [1] .

ابن خلكان [2] درباره احتجاجات امام صادق با ابوحنيفه در حيره و تقبيح عمل برأي و قياس چنين مي نويسد:

حكي كشاجم في كتاب المصايد و المطارد ان جعفرا المذكور سأل اباحنيفه رضي الله عنهما فقال ما تقول في محرم كسر رباعيه ظبي فقال يابن رسول الله ما اعلم فيه فقال انت تتداهي و لاتعلم ان الظبي لايكون له رباعيه و هوثني ابدا انتهي

كشاجم در كتاب مصايد و مطارد روايت مي كند كه جعفر بن محمد الصادق از ابوحنيفه پرسيد چه مي گوئي درباره ي حكم كسي كه در احرام دندان رباعيه آهوئي را شكسته باشد؟

ابوحنيفه گفت نمي دانم.

امام صادق عليه السلام فرمود تو دعوي مي كني داهيه و نابغه علمي و نمي داني آنگاه خودش فرمود ان الظبي لايكون له رباعيه و هوثني ابدا فرمود اين نشدني است زيرا آهو دندان رباعيه ندارد.

آنگاه فرمود كسي كه اعضاء حيوان را نمي شناسد و حلال و حرام آن را نمي داند و علم نبات شناسي و جمادشناسي ندارد چگونه دعوي زعامت و پيشوائي ديني مردم را مي نمايد؟!

امام صادق عليه السلام مناظرات بسياري با ابوحنيفه و ساير مدعيان مقام سيادت علمي و فقهي نموده و همه را مغلوب كرد و كليه آنها به قصور علمي و تقصير رأي و فتواي قياسي خود معترف شدند زيرا نصي بر آنچه مي گفتند در قرآن و حديث نداشتند عمل به قياس هم انحراف از راه بوده نه حل مشكل علمي.

فرمود ما كان لمؤمن و لامؤمنة اذا قضي الله و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم

سوره احزاب


پاورقي

[1] حلية الاولياء ابونعيم در ترجمه جعفر صادق (ع).

[2] وفيات الاعيان ص 121 ج 1.