بازگشت

پيدايش مذاهب چهارگانه ي اهل تسنن


احمد بن علي بن عبدالقادر مقريزي كه از نويسندگان برجسته ي اهل تسنن به شمار مي رود در جلد چهارم خطط مقريزي از صفحه ي (142) تا صفحه ي (149) جريان فوت پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله را تا سنه ي (666) هجري مي نگارد: اكنون ما خلاصه و ماحصل گفته هاي او را از نظر مبارك خوانندگان عزيز مي گذرانيم تا در نتيجه معلوم شود: مذاهب چهار گانه ي اهل تسنن كه عبارتند از: مالكي، شافعي، حنبلي و حنفي در چه زماني احداث شدند و چگونه رسميت پيدا كردند.

مقريزي مي گويد: موقعي كه ابوبكر خليفه شد جمعي از صحابه به جنگ مسيلمه ي كذاب و گروهي به جنگ مردم روم و برخي بقتال مردم عراق رفتند. جماعتي هم با ابوبكر در مدينه ماندند.

چنانچه قضيه اي پيش آمد مي كرد و ابوبكر مدركي از كتاب خدا و سنت پيغمبر در دست نداشت به اجتهاد خود حكم خدا را تعيين مي كرد. اوضاع زمان صحابه به همين نحو بود (يعني هر گاه براي حكمي مدركي از قرآن و سنت پيغمبر نداشتند اجتهاد مي كردند؟) تا زمان تابعين [1] تابعين از فتواي صحابه تجاوز نمي كردند.

در زمان تابعين اكثر اهل مدينه تابع عبدالله بن عمر بودند.

بيشتر اهل كوفه تابع عبدالله بن مسعود شدند.

اكثر اهل مكه از عبدالله بن عباس تبعيت مي كردند.

اهل مصر اكثرا تابع عبدالله بن عمرو بن عاص گرديدند. پس از تابعين بود كه فقهاء در امصار زياد شدند، از قبيل: ابوحنيفه و سفيان ثوري و ابن ابي ليلا كه در كوفه فتوا مي دادند و... كتابهائي در فقه و حديث تأليف كردند تا زمان خلافت هارون الرشيد فرارسيد و او منصب قضاوت را به قاضي ابويوسف كه شاگرد ابوحنيفه بود تفويض كرد و به وسيله ي ابويوسف بود كه مذهب ابوحنيفه رواج گرفت و در عراق، خراسان، شام و مصر غير از مذهب ابوحنيفه مذهبي در كار نبود.

از سنه ي (70) تا سنه ي (80) وضع مردم به همين نحو بود تا اينكه يحيي بن كثير اندلسي وزير دربار منتصر كه پادشاه اموي بود مقامش بالا گرفت، يحيي بن كثير كه قسمتي از كتاب موطاي (بضم ميم و فتح واو) مالك را نزد خود مالك خوانده بود مذهب مالك را رواج داد و بدين جهت رياست وي به اعلي درجه رسيد اندلس و كليه ي حومه ي آن جز مذهب مالك مذهب ديگري را نمي شناختند.

پس از اين جريان ابومحمد فارسي كه عبدالله بن فروج باشد در بلاد آفريقا رفت و مذهب ابوحنيفه را به مردم تعليم و تلقين نمود و اسد بن فرات بن سنان كه قاضي افريقا بود نيز به ترويج مذهب ابوحنيفه پرداخت.

بعد از اين تبليغات بود كه سحنون بن سعيد تنوخي متصدي قضاوت آفريقا شد و براي دومين بار مذهب مالك را رواج داد وي بمعيت معز بن باديس براي ترويج اين مذهب به قدري پا فشاري و تبليغات نمودند كه از مذهب ابوحنيفه نام و نشاني باقي ننهادند. اهل آفريقا براي اينكه از مقربان دربار پادشاه شوند و به آمال و آرزوهاي خود برسند و از زخارف دنيا برخوردار گردند تابع مذهب مالك شدند.

عبدالرحيم بن خالد بن يزيد بن يحيي كه يكي از فقهاي آن زمان به شمار مي رفت وارد مصر شد و مذهب مالك را آن چنان رواج داد كه مردم تا سنه ي (198) مذهبي جز مذهب مالك نمي شناختند.

در سنه ي (198) بود كه محمد بن ادريس شافعي با گروهي از بني هاشم وارد مصر شدند، وي مجلس درسي تشكيل دادو شاگرداني تربيت كرد، شاگردانش مطالب او را مي نوشتند و عمل هم مي كردند تا اينكه رفته رفته مذهب شافعي بر مذهب مالكي غلبه يافت و تا سنه ي (358) همين دو مذهب بر مردم حكومت مي كردند.

در سنه ي (358) بود كه قائد جوهر با لشگر مولاي خود كه - المعزلدين الله فاطمي بود - از آفريقا به مصر آمد و شهر قاهره را بنا نهاد و مذهب مقدس شيعه را رواج داد. و... الي آخر آن قدرت و اقتداري كه درباره ي مذهب شيعه نافذ و ممضي گرديد

اوضاع مصر به همين نحو بود تا سنه ي (526) كه نورالدين يعني محمود بن زنگي از دمشق وارد مصر گرديد و دولت را تغيير داد، مدرسه اي از براي فقهاي شافعيه بنا نهاد، مدرسه ي ديگري براي فقهاي مالكي ساخت.

ولي فقهاي شيعه را طرد كرد، مذهب شيعه در مصر مختفي گرديد و از اراضي مصر بار بست؟

بعد از اين جريان بود كه در سنه ي (666) در زمان سلطنت ملك ظاهر بيبرس در اواخر دولت ايوبيه مذاهب را به چهار مذهب كه: مالكي، شافعي، حنبلي و حنفي باشد منحصر نمودند چهار قاضي به شماره ي چهار مذهب تعيين كردند (تا هر كدام مطابق مذهب خود فتوا دهند) و از براي هر كدام مدرسه و منزل و خانقاه و محفلي تشكيل دادند.

اگر كسي برخلاف يكي از اين چهار مذهب فتوا مي داد او را تعقيب مي كردند و تحت شكنجه و عذاب قرار مي دادند، اگر يك چنين شخصي درباره امري شهادت مي داد قبول نمي كردند او را از سخنراني و امام جماعت بودن و تدريس منع مي نمودند كار به جائي رسيده بود كه در كليه امصار و بلاد غير از مذهب چهارگانه اهل تسنن شناخته نمي شد. شيعه شديدا تحت تعقيب قرار گرفت و دچار تقيه گرديد.

صلاح الدين ايوبي مردم را مجبور مي كرد كه درباره ي عقائد حتما بايد پيرو شيخ ابوالحسن يعني علي بن اسماعيل اشعري كه شاگرد ابوعلي جبائي بود باشند. كسي كه بغير اين عقيده معتقد بود چيزي از اوقاف به او نمي دادند، يك چنين شخصي از اوقاف وافره ي مدرسه ي ناصريه كه جنب قبر امام شافعي بود و مدرسه ي شريفه و مدرسه ي قمحيد و خانقاه سعيدالسعداء به كلي محروم و مأيوس بود، اهل مصر، اهل شام، اهل حجاز، اهل يمن و بلاد مغرب زمين اصولا و فروعا تابع اين چهار مذهب شدند.

نگارنده گويد: پس از بيان احمد بن علي بن عبدالقادر مقريزي اين طور به دست مي آيد كه بناي اين مذاهب چهارگانه اولا به طور اجبار از طرف دولت وقت به مردم تحميل و تزريق شده و ثانيا اين چهار مذهب بعد از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله احداث شده اند و حال مذهبي كه چند صد سال بعد از پيامبر اسلام احداث شود معلوم است؟!!

بسيار مناسب است كه در اينجا مناظره ي علامه ي حلي رحمه الله را با علماي اهل تسنن راجع به سه طلاق در يك مجلس از نظر خوانندگان محترم بگذرانيم و آن اين است:

مرحوم ميرزا محمد تنكابني در كتاب قصص العلماء مي نگارد: شاه خدا بنده زوجه اي داشت كه فوق العاده به او علاقه داشت. يك وقت به جهت كدورتي كه در بين ايشان پيدا شد زوجه ي خويش را در يك مجلس سه طلاق داد و بعد از انجام اين عمل پشيمان گرديد، لذا مجتهدين و مفتيان اهل تسنن را احضار كرد و راجع به رجوع نمودن استفتاء و چاره جوئي كرد؟؟

علماي اهل تسنن گفتند: چاره اي جز اينكه محلل بگيري نيست [2] زيرا بدون محلل نمي توان رجوع نمود.

شاه خدا بنده گفت: آيا در اسلام مذهبي هست كه اين عمل يعني رجوع كردن (زني را كه در يك مجلس او را سه طلاق داده باشند) بدون محلل جايز بداند؟

گفتند: آري مذهب شيعه در اسلام هست ولي آنان گروهي قليل و معدود هستند.

پادشاه گفت: مركز شيعيان كجا است؟ گفتند: چند نفر از علماي آنان در شهر حله اند كه رئيس ايشان علامه مي باشد. پادشاه دستور داد تا علامه را با نهايت عزت و احترام احضار نمودند!

موقعي كه علامه رحمه الله در آن مجلسي كه علماي اهل تسنن و شاه خدا بنده حضور داشتند وارد شد نعلين هاي خود را زير بغل گرفت، اين علم به نظر پادشاه و اهل مجلس ناپسند آمد!!

بعضي از علماي اهل تسنن براي اينكه علامه را براي اول ورود خجل و شرمسار نمايند و او را در نظر پادشاه تحقير و كوچك كنند گفتند: اولا چرا براي پادشاه سجده نكردي و ثانيا براي چه نعلين خود را زير بغل نهاده داخل مجلس شدي؟!!

علامه در جواب گفت: بين ما و شما اجماعي و اتفاقي است كه سجده جز براي خدا روا نيست و خداي سبحان (در سوره ي مباركه ي نور، آيه - 61) مي فرمايد:

فاذا دخلتم بيوتا فسلموا علي انفسكم [3] الي آخره و من شنيده ام كه رسول خدا صلي الله عليه و آله در جائي مهمان بوده و افرادي كه مالكي مذهب بودند نعلين هاي مبارك آن حضرت را دزديدند و چون در اين مجلس اشخاص مالكي مذهب حضور دارند، لذا من ترسيدم كه نعلين هاي مرا نيز بدزدند!!

علماء(مالكيه) به وي اعتراض كردند و گفتند: شما چقدر از مذاهب و رؤساي آنها بي خبر هستيد؟! زيرا مالك كه رئيس مذهب مالكيه به شمار مي رود در زمان پيامبر اسلام نبوده و به دنيا هم نيامده بود، مالك تقريبا صد سال بعد از پيغمبر خدا بوده است.

علامه فرمود: ببخشيد من اشتباه كردم: اين سرقت را حنفي مذهب ها انجام دادند.

علماء اهل تسنن گفتند: ابوحنيفه بعد از مالك بوده!!

علامه گفت: پس شافعي مذهب ها اين عمل را انجام دادند.

علماء اهل تسنن گفتند: شافعي هم بعد از مالك بوده!!

علامه گفت: اين كار را حنبلي ها كردند.

علماء اهل تسنن گفتند: حنبلي بعد از شافعي بوده!!

علامه گفت: بنا به اقرار خود شما فقهاي اربعه (يعني ابوحنيفه، مالك بن انس، محمد بن ادريس و احمد حنبل) كه در زمان پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله نبودند پس اين چهار مذهب را از كجا احداث نمودند؟!!

علماي اهل تسنن چون دليلي نداشتند لذا سكوت اختيار نمودند.

در كتاب روضات الجنات از كتاب الزام النواصب نقل مي كند: تعداد چهار هزار (4000) نفر نزد حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله تلمذ مي كردند و درس مي خواندند. از جمله افرادي كه در حضور آن بزرگوار تحصيل مي كردند ابوحنيفه و مالك بن انس (بفتح همزه و نون) بودند.

منصور دوانقي كه در آن موقع در مقام خلافت جاي داشت اين پيش بيني را كرد كه مبادا سلطنت و مملكت از دست وي خارج و نصيب حضرت صادق عليه السلام گردد. لذا به ابوحنيفه و مالك بن انس دستور داد تا از امام صادق عزلت گزينند و مذهبي غير از مذهب حضرت صادق احداث نمايند، برنامه ي آن مذهب اين باشد كه: به رأي و قياس و استحسان و اجتهاد عمل كنند و ايشان هم پذيرفتند.

پس از ابوحنيفه و مالك بن انس محمد بن ادريس شافعي و احمد بن حنبل نيز به ايشان تأسي كردند و پيوستند بدين جهت بود كه مذاهب اهل تسنن در فروع و مسائل منحصر به اين چهار مذهب گرديد.

ولي شيعيان دوازده امامي در مذهب حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله باقي ماندند.

نگارنده گويد: بسيار جاي دارد كه در اينجا قسمتي از شرح حال پيشوايان اهل تسنن يعني ابوحنيفه و مالك بن انس و محمد بن ادريس شافعي و احمد بن حنبل را از نظر خوانندگان گرامي بگذرانيم:


پاورقي

[1] گرچه در معني كلمه ي صحابي و صحابه اختلاف است ولي ماقول اصح را نقل مي كنيم و آن اين است: صحابي كسي است كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله را در حال حيات ملاقات كرده و با ايمان داشتن به رسول خدا و مسلمان بودن از دنيا رفته باشد ولو اينكه در بين ملاقات و مردن مرتد شده باشد. حتي كودكي كه پيامبر كرم براي وي دعا كرده باشد يا كام او را برداشته باشد او را صحابي مي گويند.

منظور از كلمه ي تابعين: آن افرادي هستند كه پس از صحابه ايمان آورده باشند - مؤلف.

[2] كسي كه زن خود را سه طلاق دهد بر او حرام خواهد شد، راه حلال شدن او اين است كه آن زن به شخص ديگري شوهر كند و با شوهر دومي مضاجعت و نزديكي نمايد، آنگاه اگر شوهر دومي را طلاق دهد مي تواند با شوهر اول خود ازدواج كند، شوهر دومي را محلل مي گويند - مؤلف.

[3] يعني موقعي كه داخل خانه هائي شديد بر نفس خودتان سلام كنيد - الي آخره - مؤلف.