بازگشت

مناظره با هشام


نفي جسميت خدا




يونس بن ظبيان مي گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم : هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ) سخن سخت و پيچيده اي را مطرح كرده كه قسمتي از آن را به طور خلاصه براي شما مي گويم : هشام معتقد است كه خدا جسم است ؛ زيرا هر چيزي دو گونه است ؛ جسم و عمل جسم ؛ و از آنجا كه روا نيست كه آفريننده جسمها؛ كار جسم باشد؛ پس رواست كه فاعل جسم باشد.


- واي بر هشام ! مگر او نمي داند كه جسم ؛ محدود و متناهي است ؛ و چون جسم ؛ محدود مي باشد؛ قابل كم و زياد است ؛ و چنين چيزي ؛ مخلوق خواهد بود.


پس من در اين مورد چگونه معتقد باشم ؟


- خدا؛ نه جسم است و نه شكل ؛ او جسمها را جسم كند؛ و شكلها را شكل نمايد؛ جزء ندارد؛ بي نهايت است ؛ دستخوش كاهش و افزايش نيست ؛ و اگر كسي قائل به جسميت خدا شود؛ پس چه فرقي بين خالق و مخلوق خواهد بود؛ ولي خداوند آفريدگار و پديد آورنده است ؛ و بين او و مخلوقات ؛ فرق است چرا كه او يكتا و بي همتا است .


اين جواب را از حجاز آورده اي


(ابوشا كر ديصاني از دانشمندان معروف عصر امام صادق (ع ) بود؛ و در صف منكران توحيد قرار داشت ؛ ومعتقد به خداي نور و خداي ظلمت بود و همواره مي كوشيد تا با بحثهاي كلامي ؛ عقيده خود را ثابت كند؛ و اسلام را نقض نمايد؛ او بنيانگذار مكتبي به نام ديصانيه شده بود و شاگرداني داشت ؛ و حتي مدتي هشام بن حكم از شاگردان او بود؛ در اينجا به يك نمونه از ايراد تراشي هاي او توجه كنيد: )


ابو شاكر به نظر خود ايرادي براي قرآن يافته بود؛ روزي به هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ) گفت : در قرآن آيه اي وجود دارد كه عقيده ما (دوگانه پرستي ) را تصديق مي كند.


كدام آيه را مي گوئي ؟ آنجا كه (در آيه 84سوره زخرف ) مي خوانيم :


و هو الذي في السما اله و في الارض اله : او كسي است كه در آسمان معبود است و در زمين نيز معبود مي باشد؛ بنابراين آسمان معبودي دارد؛ و زمين معبود ديگر.


هشام مي گويد: من ندانستم چگونه به او پاسخ بگويم ؛ در آن سال به زيارت خانه خدا مشرف شدم ؛ و نزد امام صادق (ع ) رفتم و ماجرا را عرض كردم .


امام صادق (ع ) فرمود: اين سخن بي دين خبيثي است ؛ هنگامي كه بازگشتي ؛ از او بپرس : نام تو در كوفه چيست ؟ مي گويد: فلان .


بگو: نام تو در بصره چيست ؟


مي گويد: فلان ؛ سپس بگو: پروردگار ما نيز همين گونه است ؛ نام او در آسمان اله است و در زمين نام او اله است ؛ و همچنين در درياها؛ و صحراها و در هر مكاني ؛ اله و معبود؛ او است .


هشام مي گويد: هنگامي كه بازگشتم ؛ به سراغ ابوشاكر رفتم ؛ و اين پاسخ را به او دادم .


گفت : اين سخن از تو نيست ؛ اين را از حجاز آورده اي (هذه نقلت من الحجاز)