بازگشت

كينه توزان نيرنگ باز


بسياري از محدّثين و مورّخين آورده اند، كه ربيع بن يونس از طرف منصور عبّاسي استاندار شهر مدينه بود؛ پسر ربيع كه فضل نام دارد حكايت كند:

منصور خليفه عبّاسي - در سال 147 - پس از مراسم حجّ وارد مدينه منوّره شد و به پدرم، ربيع گفت: هر چه زودتر جعفر بن محمد عليه السلام را با حالتي توهين آميز احضار كن، مي خواهم او را به قتل برسانم.

پدرم ربيع گويد: خود را به حال فراموشي زدم؛ ولي منصور دومرتبه پيام شديدي بر احضار آن حضرت برايم فرستاد و من نيز اهمال كردم و خود را به فراموشي زدم تا شايد پشيمان گردد.

وليكن منصور در مرتبه سوّم رسما نامه اي را برايم فرستاد، با تهديد بر اين كه اگر چنان كاري را انجام ندهم، مورد تهديد و خطر قرار خواهم گرفت.

به همين جهت ناچار شدم و حضرت را نزد خود آوردم؛ و اظهار داشتم: منصور چنين تصميم شومي را در حق شما دارد، از خداوند طلب كن كه از شر او در امان باشي.

امام صادق عليه السلام با شنيدن چنين مطلبي، لب به سخن گشود و اظهار نمود: للّه للّه «لاحُوْلَ وَلاقُوّةَ إلاّ بِاللّه».

و هنگامي كه حضرت بر منصور وارد شد، منصور با حالت تندي و درشتي با وي سخن گفت؛ و سپس حضرت را مورد خطاب و سرزنش قرار داد و اظهار داشت: دشمنان و مخالفين ما در عراق تو را به عنوان امام و رهبر خود برگزيده اند، خدا مرا هلاك كند اگر تو را نكشم و از بين نبرم.

حضرت صادق عليه السلام اظهار داشت: آنچه برايت گفته اند دروغ است، مگر نمي داني كه حضرت سليمان مورد لطف قرار گرفت شكر و سپاس انجام داد و حضرت ايوب مبتلي گرديد و صبر و شكيبائي نشان داد، حضرت يوسف مورد ظلم قرار گرفت و عفو و بخشش كرد.

چون منصور چنين كلماتي را شنيد، غضب خود را فرو نشاند؛ و آن گاه امام عليه السلام را نزد خود دعوت كرد و ضمن عذرخواهي و پوزش، گفت: ساحت شما از آنچه گفته اند پاك است؛ ولي فلاني گزارشاتي را براي ما مطرح كرده است، كه خواستم شك و شبهه برطرف شود.

حضرت فرمود: او را احضار نما تا ثابت شود.

هنگامي كه آن شخص وارد مجلس شد، منصور دوانيقي به او گفت: مگر تو اين مطالب و گزارشات را بر عليه جعفر بن محمد حكايت نكرده اي؟

آن شخص اعتراف كرد و گفت: بلي، من گفته ام.

امام عليه السلام فرمود: او را بر آنچه مي گويد، قسم دهيد.

همين كه طبق روش خاصي قسم خورد، ناگهان به دَرَك، واصل شد و پس از آن منصور، حضرت صادق عليه السلام را مورد احترام و تكريم قرار داد؛ و روانه منزلش نمود.

و از آنجا كه دشمنان و منافقان كينه توز نمي توانند لحظه اي آرام بنشينند، در نهايت منصور دوانيقي، حضرت صادق آل محمد صلوات اللّه و سلامه عليه را به وسيله انگور زهرآلود مسموم كرده و به شهادت رسانيد.

و يكي دو روز پس از مسموم شدن حضرت، هنگامي كه بعضي از اصحاب به ملاقات آمدند، ديدند كه آن امام مظلوم در بستر قرار گرفته؛ و رنگ چهره مباركش زرد و بيش از حد، لاغر و ضعيف گرديده است، به همين جهت بسيار گريستند.

و همچنين مرحوم كليني رحمة اللّه عليه از امام موسي كاظم عليه السلام روايت كرده است:

چون پدرم به شهادت نائل آمد او را پس از غسل، با دو لباس و پارچه اي كه در ايّام حجّ با آن ها احرام مي بست، كفن كردم.

و نيز عمامه اي را كه از جدّش، امام سجّاد عليه السلام به ارث برده بود بر سرش بستم؛ و سپس جسد مطهّرش را در پارچه ي بُرد يماني پوشاندم.

و بعد از آن، بدن مقدّس و مطهّر حضرت صادق آل محمد صلوات اللّه عليهم را پس از وداع با قبر جدّ بزرگوارش، رسول خدا صلي الله عليه و آله، در قبرستان بقيع - كنار مرقد شريف پدر و جد و عمويش - دفن كردند. [1] .

«صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيّا، جَعَلَنَا اللّهُ مِنْ مُحِبيهِمْ وَ مَواليهِمْ، وَ رَزَقَنَا اللّهُ فِي الدُّنْيا زيارَتَهُمْ وَ فِي الْآخِرَةِ شَفاعَتَهُمْ، آمين.»


پاورقي

[1] اعيان الشّيعة: ج 1، ص 666، إعلام الوري طبرسي: ص 270، دلائل الامامة: ص 328، ح 285، ارشاد شيخ مفيد: ص 272، بحارالانوار: ج 47، ص 174 با تفاوت مختصر.