بازگشت

بردن شخصي به عراق در يك لحظه


مي گويند: روزي معلي بن خنيس در حالي كه بسيار ناراحت و غمگين بود خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اي معلي! چرا ناراحت هستي؟!» معلي بن خنيس گفت: «شنيده ام كه در عراق وبا است و به خاطر اهل و عيال خود اندوهناك مي باشم.» حضرت فرمود: «مي خواهي ايشان را ببيني؟» او گفت: «بلي.» حضرت فرمود: «نزديك بيا.» پس دست مبارك خود را بر چشم و روي او كشيد و از او پرسيد: «اكنون كجا هستي؟!»

او گفت: «خود را در خانه ي خود مي بينم و اين زن من است و اينها فرزندان من مي باشند.» معلي مي گويد: «من از خانه بيرون آمدم در حالي كه ايشان را سير ديده و با زن خود مقاربت كردم.» بعد امام صادق عليه السلام او را طلبيد و دست بر روي او ماليد و فرمود: «خود را در كجا مي بيني؟!» گفت: «با شما در مدينه و اين منزل شما است.» حضرت فرمود:اي معلي! اسرار ما را نقل نكنيد كه خود را اسير مردم كنيد. اي معلي! هر كس كه احاديث صعب و سخت ما را كتمان كند خدا نوري از ميان دو چشم او ساطع مي گرداند و او را در ميان مردم عزيز مي كند و هر كه افشا كند، نميرد مگر آن كه درد حربه و سلاح به او برسد و يا در زنجير و بند بميرد.اي معلي! تو كشته خواهي شد! براي مرگ آماده باش.»

پس چند وقت بعد معلي بن خنيس را به دار كشيدند، امام صادق عليه السلام فرمود: «من معلي را به امري فرمان دادم ولي او مخالف دستورم عمل كرد و خود را به كشتن داد.» [1] .


پاورقي

[1] خلاصة الأخبار.