بازگشت

امير شما مرد


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: آدم دين دار برادران ديني خود را دوست مي دارد.

و از معاوية بن عمار؛ و معاوية بن وهب؛ و ابن سنان نقل مي كند كه گفتند:

هنگامي كه داوود بن علي مأمور فرستاده بود و معلي بن خنيس را كشته بود، حضرت صادق عليه السلام يك ماه به ملاقات داوود نرفت. داوود كسي را فرستاد كه نزد من بيا، باز از رفتن خودداري كرد؛ پنج نفر مأمور فرستاد و گفت: او را بياوريد، اگر خودش نيامد، سرش را بياوريد. مأمورين در حالي كه ما خدمت او بوديم و حضرت مشغول نماز بود و ما هم به ايشان اقتدا كرده بوديم، وارد شده و گفتند: داوود بن علي را اجابت كن؛ حضرت فرمود: اگر اجابت نكنم چه؟ گفتند: امير گفته در آن صورت سرت را نزد او ببريم. پس آن حضرت دستش را بلند كرده و بر شانه هاي خود گذاشت و پهن كرد و انگشتش را حركت مي داد و دعا مي كرد و شنيديم كه مي فرمود: الساعة، الساعة؛ ناگهان صداي شيون بلندي شنيديم. مأمورين گفتند: برخيز، فرمود: امير شما مرد و اين شيون براي او است؛ يكي از


خودتان را بفرستيد، اگر براي او نبود، برمي خيزم و همراه شما مي آيم؛ يك نفر را فرستادند؛ طولي نكشيد كه برگشت و گفت: اميرتان مرده و اين شيون براي اوست؛ مأموران برگشتند. گفتيم: قربانت قضيه چه بود! فرمود: غلام من معلي بن خنيس را كشته بود. تا آن جا كه فرمود: خدا را به اسم اعظمش خواندم و خداوند فرشته اي با حربه اي فرستاد كه به آلت تناسلي او زد و او را كشت.