بازگشت

اطلاع حضرت از خلفاي آينده


حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: كسي كه بدون حق و صلاحيت خواستار رياست باشد بايد به حق و درستي از اطاعت مردم محروم بماند.

روايت است كه در اواخر دولت بني اميه، جمعي كثير از بني هاشم و بني عباس و اولاد امام حسن عليه السلام و غير ايشان اجتماع كردند كه يكي را از ميان خود اختيار نمايند و با او بيعت كنند و او را خليفه سازند و لشكر جمع نموده بني مروان را براندازند. پس محمد و ابراهيم كه پسران عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب بودند را انتخاب نمودند و چون آن ها همه به خلافت آن دو برادر راضي شدند گفتند: جعفر بن محمد بن علي بن الحسين را نيز بايد طلبيد و مجبور كرد، شايد كه او هم بيعت كند.

عبدالله بن حسن مثني كه پدر محمد و ابراهيم بود گفت: او را مي طلبيد، مي ترسم كه كار شما را خراب كند. ايشان قبول نكردند و كسي به خدمت آن حضرت فرستاده، استدعاي قدوم آن جناب نمودند. چون آن حضرت حاضر شد از سبب اجتماع پرسيد. موضوع را به حضرت گفتند. آن حضرت به عبدالله فرمود كه اگر بايد با شما بيعت كرد، چرا تو را كنار گذاشته و با پسرانت بيعت مي كنند. عبدالله به آن حضرت از روي بي ادبي گفت: كه منع نمي كنند تو را از بيعت پسران من الاحسد. پس دست بده تا با تو بيعت كنيم. آن حضرت فرمود: اين امر نه به من تعلق مي گيرد و نه به يكي از دو پسر تو و چون ابوجعفر دوانيقي و برادرانش سفاح و ابراهيم و عموهاي ايشان حاضر بودند و ابوجعفر در آن روز قباي زردي پوشيده بود. آن حضرت اشاره به سفاح كرد و فرمود: اين امر تعلق به او خواهد گرفت و بعد از آن به صاحب قباي زرد، به خدا كه زنان و كودكان ايشان با امر خلافت بازي خواهند كرد. بعد از آن حضرت برخاست و از مجلس بيرون رفت و آخر آن چنان شد كه آن حضرت فرموده بود.