كنج زندان


كشيده ام پر سوي حبيب (منم غريب)

غريب عالم شده نصيب (منم غريب)

كنج زندان يوسف زهرا

مي دهد جان غريب و تنها

انا المظلوم

در غل و زنجير دشمنم (خون به تنم)

بمانده جايش بر بدنم (خون به تنم)

مي چكد خون ز پيكر من

بشكسته بال و پر من

انا المظلوم

رفته ز جان و دلم قرار ( ز داغ يار)

دهم به راهش دارو ندار ( ز داغ يار)

شده پايان انتظارم

تا كه مادر رسد كنارم

انا المظلوم