تنديس غريبى


(يا حضرت صادق، يا حضرت صادق)

يك مدينه به دلم غصه بود در غم تو

بايد اين سينه بسوزد كه شود محرم تو

يك بقيع از غم تو غربت و اندوه مراست

ديده ام را كنم از داغ عزا، زمزم تو

محنتت خيمه زده يكسره كنج قلبم

گوشه گوشه به دلم گشته به پا ماتم تو

يك گلستان گل پرپر به عزايت دارم

شده جاري به رخ گل همه دم شبنم تو

بوته ي ياس سر تربت پاكت آرم

برگ نيلوفر افسرده كنم مرهم تو

خلوت قبر تو تنديس غريبي باشد

آسمان ناله نمايد، ز غم هر دم تو

آه اين كيست كه گريد دو جهان با اشكش

تا سحر ضجه زند مادر قامت خم تو