مرکز پاسخگويي: موسسه در راه حق
موضوع اصلي: احكام
موضوع فرعي: كمك به نيازمندان
در آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي دستور داده شده كه به افراد نيازمند و محروم كمك كنيم تا آنجا كه دو قسمت از مصارف هشتگانه زكا ، فقيران و مستمندان معرّفي شده اند ، آيا تاكيدهاي مكرّر اسلام بر كمك به بينوايان دليل بر اين نيست كه اسلام « فقر » را به يك عنوان موجودي خارجي ، در بافت اجتماعي خود پذيرفته است ؟

پاسخ:
اوّلاً در احاديث مربوط به ماليات هاي اسلامي ( مانند زكات ) به اين حقيقت تصريح شده است كه اگر جامعه اسلامي ، جامعه ي سالم باشد ، مردم حقوقي را كه خداوند در اموال آنان براي اين طبقه قرار داده است بپردازند ، حتّي يك فقير در سراسر آن يافت نمي شود .
امام صادق ( عليه السلام ) مي فرمايد : « لَو انَّ النّاسَ اَدّوا زَكاةَ اَموالِهِم ماَ بَقيَ مُسلِمٌ فقيراً مُحتاجاً وَ لاستَغنيِ بما فَرَضَ اللّهُ وَ اِنَّ النّاسَ ما افتَقَروُا وَ لاَاحتاجُوا وَ لاجَاعُوا وَ لاعَرَوا اِلاّ بِذُنُوبِ الاغنياء ؛ اگر مردم زكات اموال خود ررا مي پرداختند هرگز مسلمان نيازمندي در جامعه اسلامي يافت نمي شد و در پرتو حقوقي كه خداوند به نفع آنان در اموال ثروتمندان قرار داده است بي نياز مي شدند . اگر در اجتماع ما فقير و محتاجي و يا گرسنه و يا برهنه اي ديده مي شود ، به دليل خود داراي ثروتمندان از پرداخت فرايض مالي است » .
با بررسي اين احاديث به خوبي معلوم مي شود كه وجود فقيران نتيجه وظيفه نشناسي ثروتمندان و ستم هاي اجتماعي گروهي از اغنيا است و بس . بنابراين اسلام فقرا را نوعي بيماري ، انحراف و محصول سالم نبودن دستگاه هاي اجتماعي مي داند ، نه اين كه آن را به عنوان ضرورتي اجتماعي و يا پديده اي طبيعي در بافت اجتماع بپذيرد .
ثانياً : اسلام در جامعه اي سالم ظهور نكرد ، بلكه در اجتماعي به تمام معني ناسالم و پر از تبعيض ها ، مظالم و تجاوزها به وجود آمد قوانين تابناك آن در چنين محيطي اجرا شد و در پي آن بود كه آن جامعه را براساس آرماني اسلامي به جامعه اي سالم و ايده آل بدل كند . براي رسيدن به اين هدف مي بايد برنامه اي تهيّه مي شد كه در آن فقر و گرسنگي تدريجاً ريشهكن گردد . فقر چيزي بود كه در بافت هاي اجتماع بشري آن روز رخنه كرده بود و مي بايست با برنامه صحيح اسلامي از ميان برود .
ثالثاً : در جامعه آزاد ، سودجوياني هستند . براي مقابله با اعمال اين گونه اشخاص نيز بايد طرح و برنامه اي باشد تا اعمال را بي اثر سازد . مثلاً در قوانين اسلام - بلكه در قوانين تمام جوامع متمدّن - قانون قصاص ، حدود و كيفرهاي مربوط به هر نوع جرم وجود دارد . آيا كسي مي تواند وجود اين قوانين را نشان آن بداند كه در جامعه بايد قتل ، جنايت و عمل منافي عفت وجود داشته باشد و الاّ وضع چنين قوانيني لغو است ؟ به طور مسلّم نه ؛ بلكه هر فرد منصفي وجود چنين برنامه هايي را چنين توضيح مي دهد كه ممكن است در گوشه و كنار جامعه اي كه از انسان هاي گوناگون تشكيل يافته اند و نظام اجباري بر آن حكومت نمي كند ، ممكن است چنين متخلّفاني باشند و بايد براي آنها مجازات هاي متناهي در نظر گرفته شود ؛ مثلاً وجود پزشك و دارو دليل اين نست كه الزاماً در جامعه بيمار و معلول وجود داشته باشد بلكه به اين دليل است كه اگر چنين افرادي يافت شدند ، درمان شوند . كمك به نيازمندان و فقيران نيز چنين است و برنامه ريزي براي كمك به مستمندان به اين معنا نيست كه حتماً بايد در جامعه فقير و نيازمندي وجود داشته باشد ، بلكه به اين معني است كه اگر چنين افرادي يافت شدند و بر اثر تعدّي فردي يا دسته اي به چنين روزي افتادند ، بايد به ياري آنها شتافت و اين بيماري اجتماعي را هر چه رودتر درمان كرد .
همچنين در اجتماع ، افرادي هستند كه بر اثر ناتواني و نارسايي ، بايد حمايت شوند ؛ كساني مانند كودكان يتيم و بستگان سربازاني كه در ميدان جهاد شهيد مي شوند و يا پيرمردان و پيرزنان از كار افتاده و . . . اين گروه ها همه افرادي هستند كه توانايي خود را از دست داده اند و قدرت ادامه زندگي را ندارند و به آنان از بيت المال و به وسيله افراد متمكن ياري رسانده شود . همه افراد اين گروه ها چنان نيستند كه اندوخته مالي داشته باشند و يا از حقوق بازنشستگي و مانند آنها استفاده كنند .