مرکز پاسخگويي: دفتر تبليغات اسلامي
موضوع اصلي: اهل بيت
موضوع فرعي: سوره حمد
از حضرت اباعبداللَّه الحسين(ع) روايت است: اگر كسي سوره حمد را هفتاد مرتبه بر مرده بخواند و او زنده شود، جاي تعجب نيست. اين مطلب از نظر علمي چقدر اعتبار دارد و آيا شامل تمام افراد ميشود؟


پاسخ:
در فضيلت سوره حمد آمده است كه پيامبر(ص) به جابر بن عبداللَّه انصاري فرمود: اي جابر! ميخواهي بهترين سورههاي قرآن را به تو معرفي كنم؟ جابر گفت: آري يا رسول اللَّه! پيامبر(ص) فرمود: سوره حمد، أمّ الكتاب است. اين سوره شفاي هر دردي به جز مرگ است.(1)
باز از امام صادق(ص) نقل شده است: هر بيماري كه سوره حمد او را شفا ندهد، هيچ چيز ديگر او را شفا نخواهد بخشيد.(2) در واقع آخرين درمان، سوره حمد است. البته صوره حمد موجب ميشود كه عمل موفقيتآميز باشد.
كتاب مكارم الاخلاق از پيامبر(ص) نقل ميكند كه فرمود: هر كس سوره حمد را هفت مرتبه بخواند، شفاي هر دردي است و اگر روح از بدن شخصي بيرون رفته باشد، صد مرتبه آن را بخوانند و روح آن ميّت به بدنش برگردد، جاي تعجب نيست.(3) به همين مضمون از امام صادق(ع) روايت شده است.(4)
از اميرالمؤمنين(ع) نقل شده كه حسين(ع) بيمار شد. مادرش فاطمه(ع) نزد پيامبر(ص) آمد و گفت: يا رسولاللَّه فرزندت حسين بيمار شده است. دعا كن خداوند او را شفا دهد. پيامبر(ص) فرمود: خدايي كه او را به تو عنايت كرده، او را شفا ميدهد. جبرئيل نازل شد و گفت: ظرف آبي را حاضر كن و چهل مرتبه سوره حمد را بر آن بخواند و آن را بر حسين بريز. همين كار را انجام داد. حسين(ع) به خواست خدا شفا يافت.(5)
از اين روايات و نظائر آن استفاده ميشود خواندن سوره حمد براي بهبودي بيمار نافع است و آن قدر اين مطلب نزد امامان(ع) جدي بوده كه فرمودهاند: حتي اگر هفتاد مرتبه اين سوره بر مرده خوانده و زنده شود، جاي تعجب نيست. البته در روايت اوّل كه از جابر نقل شد، پيامبر(ص) فرمود: سوره حمد شفاي هر دردي است به جز مرگ؛ يعني كسي كه مُرد، ديگر قابليت زنده شدن ندارد. پس اين كه ميفرمايد: اگر بر مرده خوانده شود و مرده زنده شود، جاي تعجب نيست دلالت بر تأكيد و اهميّت تأثير اين سوره دارد، نه اين كه حقيقتاً مرده زنده شود.
تذكر: اين روايات از امام صادق(ع) نقل شده و نقل آن از امام حسين(ع) را نيافتيم.


***
پاورقي:
1. مجمع البيان، ج 1، ص 88؛ بحارالانوار، ج 92، ص 237.
2. همان.
3. همان، ص 257.
4. همان.
5. همان، ص 88؛ بحارالأنوار، ج 92، ص 261.