مرکز پاسخگويي: پاسخگوئي به سؤالات ديني آستان قدس رضوي
موضوع اصلي: عمومي
موضوع فرعي: درد دل كردن با ديگران
من بخاطر اينكه در زندگي ام گاهي اوقات دوست دارم جهت راحت شدن اعصابم با ديگران درد دل كنم آيا اين عمل غيبت بحساب مي آيد در صورتيكه مورد ظلم قرار گرفته باشيم ؟

پاسخ:
در پاسخ به پرسش شما عرض مي شود :
در اسلام مُحبت و دوستي و مواسات و كمك و تعاون از وظايف حتمي هر مسلمان شمرده شده و همه موظف به اجراي اين اصول مي باشند چنانچه امام صادق ( ع ) مي فرمايند : بر مسلمانان واجب است كوشش كنند تا دلهاي خود را به يكديگر نزديك سازند و از تعاون آميخته به صحبت فرو گذار نمايند. و نسبت به نيازمندان ومواسات نمايند و نسبت به يكديگر ابراز عاطفه كنند تا مصداق گفتار { رحماء بينهم } بايكديگر مهربانندگردند ‹ 1›
البته اسلام مسئله دوستي و محبت و تعاون اجتماعي و مواسات را تنها به عنوان يك دستور ووظيفه بيان نموده است بلكه طرحهاي جامعي براي به ثمر رساندن اين دستورات ريخته است به اين تربيت كه از يك طرف عواملي كه موجب تفرقه و نفاق و پرا كندگي مي شود مانند غيبت سخن چيني برتري جويي سخت گيري در گرفتن حق سوء ظن صدا زدن افراد به القاب بد مزاح زياد و مانند آنرا ممنوع شمرده و از طرف ديگر عواملي كه منجر به تحكيم محّبت و مَودت و اعتماد متقابل مي گردد مانند تزاور ( ديد و بازديد ) مصافحه و معانقه, حسن ظن, ابراز دوستي در پيش روي افراد, دفاع از حيثيت يكديگر در پشت سر اصلاح ذات البين, كوشش در انجام حاجات يكديگر و امثال آنرا ممدوح شمرده است و به اين ترتيب اساس يك جامعه به تمام معني انساني را بر اساس عواطف واقعي پايه ريزي نموده است تا آنجا اهميت اين مسئله را پيش برده كه از ضروري ترين لوازم زندگي شمرده است .بنابر اين علت حرمت غيبت بخاطر ضربه بر مفاسدي است كه غيبت در جامعه اسلامي وارد مي كند و روح مودت و محبت را از بين مي برد از بزرگترين مفاسد غيبت در اجتماع از بين رفتن يك از بزرگترين سرمايه هاي اجتماعي كه همان اُخوت و اتحاد و صميميت است مي باشد .
اين عمل زشت پايه هاي حسن ظن و اعتماد عمومي را كه نخستين شرط همكاريهاي اجتماعي است متزلزل مي سازد زيرا توسعه غيبت سبب مي شود كه مردم از نقاط ضعف پنهاني يكديگر آگاه شوند و از آ نجا كه غالب افراد خالي از نقاط ضعيف نيستند با آگاهي از اين نقاط ضعف سوء ظن بر اجتماع سايه مي افكند و بر اثر همين بدبيني و سوء ظن روح همكاري و معاونت از بين مي رود و تمام بركاتي كه از اين رهگذر عايد اجتماع مي گردد سلب خواهد شد و عملا افراد در انزواي اجتماع قرار مي گيرند . ( 2 )
از اين گذشته كسانيكه به اين عمل زشت عادت كرده اند و دائما به دنبال ايرادهاي مردم هستند و بخاطر همين مسئله سوءظن و بدگماني بر آنها حاكم شده و جز غيبت و زشتي نمي بينند يعني آن چيزي كه واقعا عيب نيست را عيب مي بينند و حال آنكه خود بدتر از آن را انجام داده اما ٍآنرا عيب به حساب نمي آورند و در اصلاح خود نيستند در حاليكه در حديث است كه بزرگترين عيب آن است كه عيبي را كه خود نيز داري در ديگران عيب بشماري . (3)
در اين زمينه مولوي مَثَل جالبي آورده و مي گويد : چهار مرد به مسجدي رفتند و مشغول نماز شدند در اين هنگام مؤذن وارد مسجد شد يكي از آنها به او گفت : آيا وقت اذان شده بود كه اذان گفتي مرد دومّي به اوّلي گفت تو در نماز سخن گفتي نمازت باطل شد مرد سوم به دومي گفت براي چه به رفيقت طعنه مي زني نماز خودت باطل شد چهارمي گفت خدا راشكر كه من مانند شما سخن نگفتم و نمازم باطل نشد و به اين ترتيب نماز هر چهار نفر باطل شد .
پس نماز هر چهاران شده تباه عيب گويان بيشتر گم كرده راه
اي خنك جاني كه عيب خويش ديد هر كه عيبي گفت آن برخود خريد
چونكه بر سر مر ترا ده ريش هست مرهمي بر خويش بايد كار بست ( 4)
بنابر اين علت غيبت آن است كه غيبت اساس اتّحاد و صميميت خوشبيني را در اجتماع متزلزل مي كند و از اين راه لطمه شديدي به اجتماع وارد مي كند .
البته فقهاء و علماي اخلاق در اين مطلب اتفاق نظر دارند كه مواردي پيش مي آيد كه غيبت كردن در آن موارد جايز است ولي در ذكر موارد با هم اختلاف نظر دارند .
اما آنچه از ادله مسئله و مدارك مختلف بر مي آيد اينست كه غيبت در دو مورد جايز است :
الف ) مواردي كه پاي مصلحت مهمتري در ميان باشد كه در آنجا غيبت ( باحفظ موضوع ) جايز مي گردد و مصداق آن متعدد است :
1 – در موردي مشورت : مثل اينكه كسي مي خواهد با ديگري معامله يا شركت و يا ازداوج كند و از ما تحقيق مي كند در اينجا ترديدي نيست كه مي توان عيوب پنهان آ ن شخص را تا آنجا كه در كار مورد نظر دخالت دارد بر ملاء ساخت و شخص مشورت كننده را از خطرهاي احتمالي رهايي بخشيد .
2 – در مورد نهي از منكر
3- در مورد رفع بدعت شخص بدعت گزار
4 - در مورد آگاه ساختن مسلماني از خطر و ضرري كه در كمين اوست ( و لو بدون مشورت طرف ) .
5- داد خواهي و رفع ظلم كردن و گرفتن حق خداوندي و قرآن مي فرمايد :{ لايحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم } ( 5)
خداوند دوست نداردكه كسي به گفتار زشت به عيب خلق صدا بلند كند مگر آنكه ظلمي به او رسيده باشد همانا خداوند شنوا و دانا به احوال بندگان است و بطور كلي در تمام مواردي كه مصلحت افشاي عيب پنهاني شخص از نظر شرع بيش از مفسده آن باشد .
ب ) مواردي كه بدون وجود مصلحت خاص غيبت جايز است كه مورد آن منحصرا افراد متجاهر به فسق مي باشد .
دليل استثائي اين موضوع علاوه بر دليل عقل احاديث متعددي است كه از طريق شيعه و ُسني نقل شده مانند:
پيامبر فرمودند سه نفرند كه احترام ندارند كسيكه داراي هوسهاي بدعت آميز است , زمامدار ستمگر و كسيكه آشكارا معصيت مي كند . ولي بايد توجه داشت كه ظاهرا منظور از متجاهر هركسي است كه به كلي پرده حيا را دريده و در برابر گناهان جور و بي باك است و شامل تمام افرادي كه به علتي دست به يك گناه عملي مي زنند نمي شود. بنابر اين در مورد اين اشخاص تنها در موردي كه متجاهرند مي توان غيبت كرد .
در پايان اين نكته را خاطر نشان مي كنيم كه در موارد جواز غيبت بسيار بايد مراقب بود زيرا انحرافات و لغز شها غالبا در استثناها و از طريق سوء استفاده يا اشتباه و غفلت در تعيين حد وحدود آن به وجود مي آيد و همه افراد حاضر به شكستن قوانين و ارتكاب گناه بطور صريح و آشكار نيستند بلكه بسياري مقاصد خود را تظاهر و استفاده از تبصره ها و استثناء ها انجام مي دهند لذا بايد به دقت مصلحت موجود در غيبت را در اين مورد در نظر گرفت و به دور از هرگونه حُب و بُغض و اغراض از ديگري ارزيابي نمود و برتري آنرا بر مفسده غيبت آشكارا دريافت و به بهانه وجود مجوز خود را به غيبتهاي خطر ناك آلوده نساخت ( 6)

***
پاورقي:
منابع :
------------
1- وسائل , ج 8 , ص 552
2- زندگي در پرتو اخلاق , مكارم شيرازي ناصر ص 152
3- نهج البلاغه , خ 353
4- داستانهاي مثنوي , اشتهاردي , محمد مهدي , ج 2 , ص 24-25
5- زندگي در پرتو اخلاق , مكارم شيرازي , ناصر ص 162- 168 باخذف
6- قرآن كريم , مباركه نساء آيه 148