تفسير به رأي شخصي موجب هلاكت است


عمرو بن عبيد بصري خدمت امام صادق (ع) رسيد و سلام كرد و نشست و اين آيه را خواند كه والذين يجتنبون كبائر الاثم و معني كباير را پرسيد حضرت صادق فرمودند كباير چيست و آنگاه فرمود - هر كس قرآن را به رأي خود تفسير كند هلاك گردد - قسم به خدا هر كس درباره قرآن منازعه كند در علم و فضل بحث نمايد و به رأي خود تفسير و تأويل نمايد به هلاكت مي رسد.

در كافي از ابن شرمه روايت كرده كه گفت من ذكر نمي كنم حديثي را جز آنكه از امام جعفر صادق شنيده باشم و هر وقت حديثي نقل مي كنم دلم شكفته مي گردد - زيرا او مي فرمود از پدرم از جدم تا پيغمبر خدا برسد نقل خبر مي كرد و قسم به خدا كه او دروغ نمي گفت و دروغ بر پدر و مادر و جد و رسول خدا نمي بست او صادق و راستگو بود فرمود جدم رسول خدا فرموده است هر كس عمل به قياس كند هلاك مي گردد و هلاك مي سازد آنكه را عمل كرده و هر كس ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را نفهمد و فتوي دهد هلاك شود و هلاك كند ديگران را كه به فتواي او عمل كنند. [1] .

در كافي از موسي بن اشيم روايت شده كه در خدمت امام صادق (ع) بوديم مردي آمد از يك آيه قرآن سؤال كرد آن حضرت معني آن را بيان فرمود ديگري آمد از همان آيه پرسيد معني ديگري به او تعليم كرد سومي آمد از معني همان آيه پرسيد يك معني ديگر نمود كه با معاني اول و دوم شبيه نبود من در دلم گفتم يا للعجب چگونه يك آيه چند معني دارد با خود گفتم تو اباقتاده را در راه شام گذاشتي و حال آنكه يك واو اشتباه و خطا نمي كرد و دنبال اين مرد آمدي كه اشتباه به اين بزرگي مي كند - در اين اثنا مردي ديگر آمد از همان آيه سؤال كرد باز او به خلاف آنچه به سابقين گفته بود به او گفت من اندك اندك آرام گرفتم و گفتم
شايد تقيه مي كند تا آنكه متوجه من شد - فرمود اي پسر اشيم خداي عزوجل به سليمان بن داود عطيه ي عنايت فرمود كه هذا عطائنا فامنن او امسك بغير حساب يعني اين عطيه ماست كه به شما داديم تا به ديگران برساني و پيغمبر خود فرموده ما اتيكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا يعني هر چه رسول خدا به شما داد بگيريد و هر چه شما را از آن نهي كرد قبول كنيد چه شما نمي دانيد حكم و مصالح امور را - ما هم برحسب مصالح نفوس مردم آنچه را مصلحت است مي گوئيم - و آنچه را بايد نهي كنيم نهي مي كنيم اعتراض بر ما جايز نيست چه ما بر همه تسلط داريم!!

در اين مقام مرحوم نواب شيرازي حقايقي را به نظم آورده كه براي تقدير از شاعر نقل مي كنيم:



الا اي نور چشم من كه عمرت باد جاويدان

نصيحت گويمت بشنو به گوش سر نه گوش جان



مؤثر در حقيقت نيست غير از خالق اكبر

به ظاهر كارها را گر چه اسبابي است بي پايان



خدا را بندگي كن گر هواي سروري داري

كه شاهانند كمتر بنده خلاق انس و جان



توكل پيشه كن در هر چه عقلت رهنما آيد

مجو در هيچ كار از هيچ كس ياري به جز يزدان



ز من پيرانه سر بپذير جوانا پند اگر خواهي

كه كاخ هستيت گردون نسازد سر بسر ويران



بسي سختي و سستي اندر اين دير كهن ديدم

مرا زين آسياي عمرفرسا نرم شد ستخوان



مرا بس پند از دانش دلان در گوش هوش آمد

كه دارم جمله در گنجينه ي دل هم چو در پنهان



ز حكمت بهره جو وز شاعري و شعر كمتر گو

كه باشد خمسه و شهنامه در پيش شفا هذيان



به از دانش مدان كاري بتر از جهل چيزي نه

به دانايان گراي از جان و دل بگريز از نادان






شوي از نور دانش در جهان مقبول هر خاطر

كه خورشيد جهان آرا نشايد در جهان پنهان



بجوئي گر چو شيطان دوري از درگاه سبحاني

به راه دين بپرهيز از قياس و رأي و استحسان



سر تسليم پيش آور سخنهاي بزرگان را

مخواه از انبياء علت مجو از اولياء برهان



در اول سعي كن اندر شناسائي اهل حق

و زان پس هر چه گويندت همه عين حقيقت دان



بلي گر شبهه ي داري كه برحق است يا باطل

بگو چندان كه بتواني سخن و انصاف با ايشان




پاورقي

[1] كافي.