نكته لطيف


تمام همت امام مصروف اين است كه اين عالم طبيعي را از همان راه به خداشناسي سوق دهد و لذا براي او ثابت مي فرمايد كه خواص و اثر ادويه و مصالح و منافع و مضار آنها را بشر به حس خود نفهميده بلكه به عقلي كه انبيا را به پيغمبري قبول نموده دريافته و اين همه علوم به وسيله پيغمبران به بشر تعليم و افاضه شده
كه اين باغ بزرگ مال خداوند است و انبياء نمايندگان و سفراي او هستند بشر را به اسرار و رموز اين عالم واقع و مطلع ساخته اند نهايت ضلالت و جهالت و تمايلات بشر را از سير تكامل در آن راه بازداشته به ماديات و شهوات مشغول ساخته از حقيقت علمي و كمال معنوي دور افتاده اند و اين روايت نيز از حضرت صادق براي طبيب ديگري مؤيد اين گفتار است.

شيخ صدوق در خصال از ربيع حاجب نقل مي كند كه روزي امام جعفر صادق در مجلس منصور حاضر بود يك مرد طبيب و حكيم هندي آمد و كتابهاي طب پيش روي او بود مي خواند امام ششم ساكت بود تا او مقداري خواند پس سر بلند كرد گفت آيا از آنچه نزد من است چيزي مي خواهي يعني ميل داري از اطلاعات و علوم طبي خود به تو بياموزم.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود نه؟ در حالي كه طبيب هيچ انتظار چنين بي نيازي را نداشت پرسيد چرا؟

امام ششم فرمود براي آنكه آنچه من مي دانم براي ما و خلق بهتر است از آنچه تو داري طبيب پرسيد چيست؟

امام صادق عليه السلام فرمود اي طبيب من سردي و گرمي و گرمي و سردي و رطب و يابس و يابس و رطب و همه كارها را به خداوند موكول سازم زيرا اوست اثربخش و آنچه رسول خدا فرمود عمل مي كنم كه به سعادت و سلامت از تجويز تو بهتر است.

طبيب گفت رسول خدا چه گفته است.

امام (ع) فرمود معده خانه دردهاست و پرهيز نمودن سرآمد همه دواهاست.

المعدة رأس كل داء و الحمية رأس كل دواء فرمود بدن را به قدر حاجت غذا بدهيد تا اشتها غالب نشود نخوريد و تا هنوز باقي است دست بكشيد.

سر را خنك و پا را گرم، معده را سبك داريد تا هميشه سالم باشيد.

طبيب هندي گفت طب هم بغير از اين چيزي نگفته

امام صادق فرمود اي طبيب تو گمان كرده اي كه جدم رسول خدا اين دستورات را از كتب طب به دست آورده است.

هندي گفت آري!

امام عليه السلام فرمود نه والله رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تعليم نياموخته مگر از خداي سبحاني كه
او را به سفارت و رسالت فرستاده است و اكنون من چند سؤال از تو مي كنم كه به كتب طبي تسلط داري؟

امام عليه السلام - بگو بدانم چرا سر انسان مركب از اعضاء شده است - نمي دانم

چرا سر بالاي تن قرار گرفته - چرا موي سر بالاي سر روئيده

چرا پيشاني مو ندارد - و در آن خطوطي نهاده شده

چرا چشم ها بادامي شده - چرا سوراخ بيني به طرف پائين قرار گرفته

چرا دندانهاي پيش رو تيز شده و پهلوي آن پهن شده و عقب تر پهن تر است

چرا كف دست مو ندارد - چرا ناخن و مو مجوف و ميان تهي نيست

چرا دل گوشت صنوبري شده - چرا جگر سفيد دو قطعه گشته

چرا كبد و جگر سياه حدب و پهن گرديده

چرا كليه مانند لوبيا خلق شده

چرا پيچيدن زانوها به طرف پيش قرار نگرفته است

هندي همه را گفت نمي دانم و در اين جهات هيچ فكر نكرده ام و اطلاع ندارم

امام صادق عليه السلام فرمود من علم طب نخوانده ام و كتب اطبا را هم نديده ام ولي اين ها را هم مي دانم ميل داري براي تو بگويم.

هندي با كمال وجد در حضور منصور مؤدب براي اصغاء فرمايشات امام نشست.

امام صادق فرمود چون سر مجوف است به فواصلي از هم اعضائي قرار گرفته و اگر از هم جدا نبود و فاصله نداشت درد سر عارض مي گرديد.

مو را بالاي سر قرار داد تا دهن را به دماغ برساند و بخار از آن به اطرافش خارج شود و از سرما و گرما مصون بماند.

پيشاني را از مو خالي گذاشت - براي آنكه محل وضع و محاذات نور است و بايد چشم از پيشاني نور بگيرد و پرتو افكند و آن را خط خط نهاد تا عرق سر را حبس كند مانند نهرهاي زمين تا از مجاري دو چشم خارج شود.

ابروها را بالاي چشم قرار داد تا حافظ چشم باشد و به قدر كفايت نور را بگيرد به چشم بدهد (مانند يك جعبه تعديل نور و برق است كه به مقدار احتياج از منبع بگيرد و زياده از راه ديگر دفع كند) مگر نديدي نور تند سبب مي شود كه آدمي دستش را بالاي چشمش بگذارد تا زيادي نور را دفع كند.


خداوند بيني را به طرف پائين قرار داد و بين دو چشم تا نور دو چشم را تعديل كند و مجاري آبهاي مغز گردد.

و چشم را بادامي قرار داد تا به آساني در امراض وارده يا براي تقويت بشود ميل سرمه را بر آن گذرانيد كه اگر مدور و مربع و به اندازه هاي ديگر بود دوا بر آن وارد نمي شد و درد از آن خارج نمي شد و سوراخ بيني را سرازير كرد تا دردهاي چشم را از آن مجاري دفع كند و كثافات را فروريزد و هواي خوش را مانند بادكش بالا ببرد به مغز برساند آنجا را تر و تازه و مفرح گرداند.

خداوند لب و شارب را بالاي دهان قرار داده تا حبس كنند آنچه از دماغ مي آيد و به دهان نريزد و صورت مكروهي ظاهر نسازد (چنانچه كودكان بي تربيت قادر بر تنظيف بيني خود نيستند) و غذا و طعام براي انسان ناگوار نگردد و از طرفين لب به كنار بريزد و از خود دور سازند و بر مردان محاسن قرار داد تا به آن مستغني از كشف منظر شود و بدين محاسن از زن معلوم و مشخص گردد.

دندان هاي پيش را تيز كرد تا قطع كنند و دندانهاي كرسي را تا نرم نمايند و خائيدن آسان شود و هضم تسهيل يابد - دندانها مانند ستوني است كه بنا در ميان عمارت براي استحكام بنا مي نهد.

كف دست را از مو خالي كرد تا لمس به آن آسان گردد و ناخن و مو را از خون خالي گذاشت كه درازي آن قبيح و كوتاهي آن نيكوست و اگر با خون بود و مي خواستند قطع كنند - متألم مي شدند و خون جاري مي شد.

دل را مانند صنوبر قرار داد كه برعكس منكس است سر آن نازك شده به جگر سفيد داخل شود تا از آن به سردي راحت گردد و جگر را باد بزند او را از حرارتش بكاهد و دماغ از حرارت دل متلاشي نشود - و ريه را دو قطعه گردانيد تا دل ميان آن تنفس يابد و به حركت آن باقي باشد جگر سياه را پهن خلق كرد تا معدن سنگين را بر خود حمل كند و هر دم فشار دهد تا محتويات آن و بخار معده بيرون رود و فضولاتش از طرف ديگر خارج شود.

فرمود كليه را مانند دانه لوبيا گردانيده براي آنكه نطفه به روي او بريزد و اگر غير از اين وضع هندسي داشت قطرات و دانه هاي نطفه بالاي هم متراكم مي ماند و به خروج آن لذتي دست نمي داد زيرا مني از پشت و از فقرات انسان به كليه مي ريزد و از كليه مانند كرم گشاده مي شود
قبض مي يابد و در اين قبض و بسط مانند تير كه از چله كمان بجهد جهش بر مثانه مي كند و به رحم مي ريزد.

و زانوها را به طرف پشت گردانيد زيرا انسان بايد در زندگي پيش رود چه در ظاهر و چه در باطن و اگر زانوها به طرف پيش خم مي شد نمي توانست راه برود و در راه تعادل خود را حفظ كند.

هندي گفت تو اين علم ها را از كجا به دست آوردي؟!

امام عليه السلام فرمود از پدرانم از جدم رسول خدا و او از جبرئيل و او از پروردگار عالم جل و علا فراگرفته است.

هندي گفت راست است زيرا مردم اين علوم را نمي دانند مگر به افاضه خداوند بر كسي مكشوف گردد و همانجا گفت اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان رسول الله عبده و انك اعلم اهل زمانك.

از اين بيان معلوم شد كه علوم طبيعي هم كه مبني بر حس و تجربه است بايد به وسيله عقل و هوش باطني از راه تقوي و فضيلت به دست آيد و سرآمد اين علماء پيغمبران و اوصياء آنها و ائمه معصومين عليهم صلوات الله اجمعين مي باشند.