باغ و باغبان


امام (ع) تصور كن مردي باغي ساخته و درخت هاي گوناگون غرس كرده و انواع سبزيجات و ميوه جات و حبوبات و گلها و رياحين آبياري كرده و در تربيت آنها بذل سعي نموده و از آفات نباتي آن دفاع كرده در تقويت و تكثير و تزييد ميوه آن همت بكار برده - تا درختان آن بار آورده و ميوه اش رسيده و سبزي و گلش فرح بخش شده وقتي بر آن عبور كني و از او چيزي بخواهي و به دنبال آن بيفتي بدون آنكه فكري كند يا متحير شود مستقيم تو را از پيچ و خم هاي درختان عبور مي دهد تا به آن درختي كه تو از ميوه آن خواستي مي رسد و به تو مي دهد آيا اين طور نيست؟

طبيب چرا اگر كسي خودش باغي را پرورش داده باشد مي داند چه ميوه ي كجا است؟

امام (ع) اگر صاحب باغ به تو بگويد من ميوه اي كه تو مي خواهي دارم اما بايد خودت بروي پيدا كني و بچيني - مي تواني در باغ بزرگي به آساني آن ميوه را پيدا كني.

طبيب كجا مي توانم هرگز نمي دانم درخت ميوه مطلوب من كجاست!!

امام (ع) بنابراين تو نمي تواني به آن درخت برسي مگر آنكه خودت و حواست را خسته كني و بالاخره مأيوس برگردي؟

طبيب آري من كه جاي كشت آن درخت را به حس نديده ام كه پيدا كنم و نمي دانم فلان ميوه در كدام نقطه باغ است!

امام (ع) در اين صورت عقل تو حكم مي كند كه عجز خود را اقرار كني و از صاحب باغ بخواهي تا او تو را راهنمائي به ميوه مطلوب نمايد.

آنگاه فرمود اين باغ بزرگ همين عالم است و صاحب باغ همان است كه مي داند چه ميوه ي كجا موجود است و حكيم تو طبيب هستي كه بايد از خداي باغ بخواهي تو را راهنمائي بدان كند و از سرگرداني و تحير نجات دهد و دوا و درد و مقدار دارو و غذا و طريقه معالجه را به عقل تو الهام نمايد - وگرنه به همان سرگرداني و تحير باقي خواهي ماند.

نگارنده گويد اينجاست كه بايد اقرار و اعتراف كرد علم طب و ساير علوم بدون تقوي و توجه و خلوص نيت اثري ندارد و لذا اميرالمؤمنين عليه السلام در تمام عمر مردم را به تقوي و خداپرستي دعوت مي كرد تا علم را به عمل و تقوي بياميزند و از آن استفاده كنند و اين سرگرداني و عجز و گيجي اطباء امروز ايران خصوصا دنيا عموما براي آن است كه از خدا غافل فقط متوجه اثر و خاصيت دارو هستند كه خودشان هم نشناخته اند و لذا نتيجه
معكوس داده و تمام مردم از طب امروز ناراضي مي باشند مگر از عمل جراحي به شرط توحيد.

طبيب همين طور است كه فرمودي و چاره ي جز اين نيست كه از صاحب باغ بخواهي.

امام (ع) اي طبيب فرض كن اگر خالق جسد و آنچه در جسد است از رگ و پوست روده و اعضاء و گوشت و خون و عضله و غيره غير از خالق باغ و غرس كننده اشجار و موجد اثمار باشد آيا ممكن است كه به خواص و آثار و مثقال و قيراط و تأثير و تأثر و صلاح و فساد آنها در اين رگ و پي و خون و گوشت و پوست پي برده بتواند وضع و محاذات آنها را دريابد!

طبيب چگونه مي تواند بشناسد او كه به حواس درك يك يك آنها را نكرده مگر كسي كه يك يك اين اشجار را غرس كرده باشد و هر درخت و هر شجر و مدر و سنگ و جواهر و صمغ و موميائي و محصل نباتي و حيواني و جمادي را بشناسد و منافع و مضار آنها را دريابد جز او كسي قادر بر درك خواص و اثر وضعي آنها نيست.

امام (ع) اي طبيب آيا اگر بگوئيم موجد باغ و غرس كننده حقيقي اشجار و اثمار و خالق واقعي آن خداي يگانه است درست نگفته ايم؟

و اين خالق يكي است و شريك و نظير و معاون و كمك و مشاور ندارد و او خالق جسم و روح و جان و جسد است هم از جسد درخت و اثر آن مطلع است هم از روح نباتي و موادي كه مي توان از پوست و ساقه و ريشه و صمغ آن گرفت واقف است آيا غير از او كسي هست عالم به اين حقيقت باشد كسي غير از او مي تواند درد را و دوا را بشناسد و از مقدار مؤثر آن براي درد خاصي اطلاع دهد.

همين حقيقت است كه در قرآن مي فرمايد أانتم انشاتم شجرتها ام نحن المنشؤن آيا شما اين درختها را رويانيديد يا ما آن را نشو و نما داديم و به ميوه رسانيديم.

طبيب هيچ شكي در اين موضوع ندارم زيرا اگر خالق جسم غير از خالق عقاقير بود بدين نتيجه نمي رسيديم.

امام (ع) بنابراين آن كس كه حكيم را دلالت به اين آثار و خواص كرده آن خدائي است كه اين ادويه را آفريده و اين خواص را در آنها به وديعت سپرده و در شرق و غرب به هر كس كه تقوائي داشته آن علم را به دل آنها الهام فرموده آن كس صاحب باغ و مالك باغ است.

العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء - آن دلهائي كه شايسته الهام و افاضه چنين
علومي هستند دلهائي مي باشند كه داراي تقوي باشند - و قدمي به سوي خدا بردارند تا خداوند به آنها افاضه اشراقي فرمايد - غير از اين وقوف واقعي به حقايق اشياء راه ندارد و غرس كننده درختان و تعبيه كننده عقاقير در وجود آنهاست.

آن كس است كه از وزن درختان و تعداد شاخ و برگ آنها و ميزان عقاقير و صمغ و محصولات و اوزان و مقادير و آثار و خواص تمام آن نباتات اطلاع دارد و هيچ ذره اي از نظر او مخفي نيست خواه در ظاهر درخت باشد يا در باطن آن اوست كه از تمام انواع و اقسام مرغان و حيوانات و حالات آنها و تغذيه آنها باخبر است و هر كدام را به طريق خاصي روزي مي رساند كه عقلاء در آن مات و مبهوت مي گردند - اوست كه خاصيت هر حيوان را مي داند و نفع و ضررش را مي شناسد و اوست كه عقول و ادراكات آدمي در قلوب و مفاهيم و مشاعر انسان در دست قدرت اوست از آن منافع و مضار به اين قلوب خبر مي دهد و آنها را مطلع مي سازد.

با توجه به اين مقدمات خالق زمين و آسمان و تمام مواليد و مواد از جماد و نبات و حيوان و آثار وجودي آنها خداي يگانه است كه انتظام عالم بمشيت و اراده اوست و از كليه خير و شر آگاه است و دلهاي حكماء و اخيار و علماء و ابرار در كف اختيار اوست منافع و خوبي هاي مخلوق خود را به آنها ارائه مي دهد تا از آن بهره مند گردند و شرور را به انسان مي نمايد و هدايت و ارشاد مي كند تا از آن بپرهيزند و اگر خداي خالق عالم اين رهبري و راهنمائي نمي كرد بشر در جهل خود سرگردان و متحير باقي مانده بود.

نگارنده گويد يكي از اسرار خفا و پنهاني بعضي از امراض مسريه خانمانسوز روزافزون مانند سرطان - سل - صرع - و غيره اين است كه بشر در عجب سلاح امروزي خودبين شده و به خدا بازگشت نكند اين توفيق كشف دواي آن ميسر نمي گردد و محال است خداوند دردي را خلق كند كه قبلا دواي آن را خلق نكرده باشد - خويشتن پرستي بشر سبب گمراهي و عدم توفيق او به كشف داروهاي اين امراض گرديده مگر مردي خداپرست با خلوص نيت اين راز را كشف نمايد.

طبيب اين طور است كه فرمودي حواس و تجارب از درك اين صفات عاجز است - بايد به عقل ادراك نمود.

امام (ع) اكنون كه تو خود را به عقيده صحيح اصلاح كردي مي توانيم با عقلهاي خود به راهنمائي حواس به جاهائي برسيم و استدلال كنيم فكر كن آيا ممكن است خداوند عالم كه
خالق اين باغ بزرگ است و اين همه درخت و نبات و حيوانات گوناگون آفريده و براي مخلوق خود خلق كرده در را به سوي آنها ببندد و همه را از علم و اطلاع به آنچه در باغ است محروم سازد يا اگر بخواهند چيزي بفهمند مانع شود - حاشا و كلا.

طبيب نه سزاوار نيست چه باغ را براي آنها آفريده است و همه ملك اوست.

امام (ع) من زمين را ملك صاحب باغ مي بينم و اين مخلوق و اين اشياء به هم مربوط و پيوسته هستند.

طبيب آري در اين شك نيست.

امام (ع) خوب حالا فكر كن بقاء و دوام اين باغ آيا بدون تربيت و پرورش و آب دادن ممكن است.

طبيب نه بايد اين درختها را آب داد تا زندگي آنها برقرار بماند.

امام (ع) آيا ممكن است خالق باغ براي تأمين حيات و زندگي آنچه در باغ غرس كرده فكر آب نكرده باشد و صاحب باغ غير از صاحب آب باشد كه اسباب زندگي است

طبيب نه شايسته نيست كه مدبر اول براي ابقاء باغ خود فكر آبي نكند.

امام (ع) اگر اين آب به اين صورت كه در مجاري و مخازن و بلندي نباشد كه به تمام آن باغ برسد تدبير او ناقص بوده است.

طبيب آري اما از كجا كه اين آب در يك مخزني جداگانه نباشد.

امام (ع) مگر قبلا اعتراف به مخحزن آب نكردي كه اگر نبود باغ مي خشكيد.

طبيب چرا!

امام (ع) اما من ثابت مي كنم كه خالق آب و خالق باغ و خالق عوامل ديگري كه براي ادامه حيات باغ است همه يكي است.

طبيب آن دليل قاطع كدام است؟

امام (ع) فكر كن اگر اين آب ها به دست يك خالق نبود زيادي آب كجا مي ريخت زيرا درياها ميزاني دارد و بارش در هر فصل حسابي دارد و جريان هوا و وزش باد يك حدي دارد كه زياد و كم نمي شود.

طبيب درست است من هم تجربه كرده ام و در فصول مختلف دقت نموده ام دليل قاطعي است.




امام (ع) برهان ديگر - مي بيني كه اين باغ هميشه و همه جا به آب قنوات و زراعتي سيراب نمي شود - نهرها و جويها و رودها كافي براي سيرابي آنها نيست بلكه بيشتر نباتاتي كه عقاقير و داروها از آن به وجود مي آيد و در دامنه هاي كوه هاست يا در شيب و فراز دشت ها آب بر آن نمي ريزد بلكه بايد آنها و هم چنين حيوانات درنده و پرنده و غيره از آب باران سيراب شوند - و اگر صاحب باران، باران خود را حبس كند و نخواهد ببارد باغ و حيوانات ضايع مي گردد و فاسد مي شود.

طبيب آري اين صنايع عالم به هم پيوستگي دارد و بايد همه در تدبير و تقدير خالق عالم باشد و تا آب ذخيره زيرزمين و آب باران و بالاي زمين همه در فرمان او باشند تا به موقع از هر يك براي سرسبزي اين باغ بزرگ و ابقاء و ادامه حيوانات استفاده فرمايد.

اما من اكنون بيشتر تشنه اين دلائل شدم و ميل دارم دليلي روشن تر بياوري كه يقين من افزون گردد.

امام (ع) اكنون به خواست خداوند از همين هليله كه دست داري دليلي روشن تر براي تو مي آورم تا بداني پرورش اين دارو بستگي كامل به اسباب جوي دارد و همه از قدرت حكيم عليم است.

طبيب دليل هليله كدام است كه شك مرا زايل سازد.

امام (ع) اين هليله كه در دست داري داراي خواص و صفاتي است كه دليل صنع حكيم عليم است و از يك نظم و ترتيبي تركيب يافته و اتصال شگفت آميزي پوست و رگ و پي آن به هم دارد و شاخ و برگش به هم متصل است و تمام وجودش به عوامل جوي و آسماني پيوسته است.

طبيب بسيار خوش وقت مي شوم كه آن را براي من تشريح فرمائي و به كلي شك من زايل شود.

امام (ع) تو مي داني كه هليله در زمين روئيده است - ريشه هايش جمع گرديده و به بيخ پيوسته و بيخش به تنه وصل است و تنه اش به شاخه متصل است و شاخه هايش به نهالها و نهالها به غنچه ها مربوط و غنچه ها در سايه برگها و همه اين ها لباس برگ سبز قبا بر تن كرده و همه اش به سايه اي متصل است كه از گرمي و سردي فاسد نشود - و از حوادث جوي مصون بماند.




طبيب درست است فهميدم كه ريشه اين هليله اتصالي به هوا و نور آفتاب و آب و باد و سرما و گرما دارد - و راستي از تدبير حكمت باري تعالي است.

امام (ع) اي طبيب اكنون گوش دار تا بگويم كه تدبير با حكمت مؤلف و پيوسته است - و صنعت با محكمي و اتقان متصل است و هر كدام مبتني بر ديگري است و هر يك به زمين اتصال دارد - و زمين است كه آن را به حكمت خالق پرورش مي دهد.

طبيب ديگر شكي در وحدانيت خداوند و حكمت و تدبير و صنعت آن حكيم عليم ندارم.

امام (ع) اكنون بفهم كه زمين به هليله متصل است و هليله به خاك و خاك به گرمي و سردي و گرمي به هوا و هوا به باد و باد به ابر و ابر به باران و باران به زمان و ازمنه به آفتاب آفتاب به ماه و آن دو بدوران فلك و دوران فلك به فضاي پائين آسمان و زمين - و اين صنعتي است ظاهر و محكم و متقن و مبرم و حكمتي است بالغ و تأليفي است با اتقان و محكم و همه اينها متصل به عوامل جويست كه هر يك به هم متصل مي باشند و تقدم و تأخر دارند - و هر كدام به وظيفه و انجام مأموريت ساعي و كوشا هستند كه اگر يك جزء از آنها از وظيفه بازبايستد تمام آسمانها و زمين و اهلش از جماد و نبات و حيوان هلاك و فاسد و متلاشي مي شوند.

طبيب اين صنعت را كه بيان كردي بسيار محكم و مرتبط بود اما مثل اينكه يكي را ذكر نكردي -؟

امام (ع) آنچه ذكر نكردم چيست؟

طبيب آيا ممكن است كه اين موضوع را هم مانند ساير مطالب براي من تشريح فرمائي.

امام (ع) بلي براي تو ثابت مي كنم كه اين هليله را خداوند براي بندگان خلق فرموده

طبيب چگونه است.

امام (ع) خداوند آسمان را سقف بلندي قرار داد كه اگر نزديك بود سبب سوختن از شدت حرارت مي شد و ستارگان از نور آفتاب روشن مي شوند و پرتوافكن مي گردند - و از حركت منظومه شمسي حساب سال و ماه و فصول و شب و روز به دست مي آيد و همه آن ها دليل بر اين است كه حواس اثري ندارد و معلم و مربي خداي آفريننده است و به آنچه آموخته و حس و وهم دست نمي يابد و عقل هم جز به راهنمائي خداوند واقف نمي گردد.