اثبات توحيد


هر چيزي كه تركيب پيدا كرد خواص و حكمتي دارد و شاهد بر صنعت است و آن صنعت دلالت دارد بر صانعش كه آن را درست كرده و ساخته و هيچ چيز نبود و بعد هم نخواهد بود.


امام (ع) فرمود آيا اين هليله را مي بيني؟

طبيب - آري مي بينم.

امام (ع) آيا آنچه در نهادش مخفي است يعني اثر او را مي بيني؟!

طبيب - نه!

امام (ع) پس چگونه شهادت بر هسته آن يا خاصيت آن كه نمي بيني مي دهي.

مگر تو نگفتي چيزي را كه به حس نمي بينم قبول ندارم؟!

طبيب نمي دانم شايد غير از مغز و هسته و يا خاصيت چيزي ديگر هم داشته باشد يا نداشته باشد.

امام (ع) - آيا مي بيني كه در پس اين پوست چيزي هست خواه رنگ يا هسته يا اثر و غيره.

طبيب نه نمي دانم شايد هم چيزي نباشد.

امام (ع) همين قدر اقرار مي كني كه اين هليله موجود است و همه مردم آن را مي شناسند. و اجماع دارند كه اين هليله است!

طبيب آري اما شايد آنچه مردم به آن اجماع كرده اند باطل باشد.

امام (ع) - مي داني كه اين هليله از زمين مي رويد؟

طبيب آري اقرار مي كنم اين هليله كه اكنون دست من است از زمين روئيده است.

امام (ع) آيا اقرار كردي كه امثال اين هليله و انواع و اقسام آن هم باز موجود باشد.

طبيب نه شايد غير از اين هليله نباشد.

امام (ع) اي طبيب آيا اين هليله از درختي خارج شده يا خود به خود موجود شده است؟

طبيب مي دانم كه از درخت خارج شده است.

امام (ع) آيا آن درخت كه مي گوئي به حس درك كرده اي و به چشم ديده اي.

طبيب نه به چشم نديده ام.

امام (ع) اي طبيب تو اكنون اقرار كردي به وجود درختي كه به حس نديده اي.

طبيب آري اقرار كردم ولي من معتقدم كه اين هليله و چيزهاي مختلف ديگر هميشه بوده اند - آيا مي تواني اين عقيده را درك كني؟

امام (ع) آري من تو را از اين شك درمي آورم اما بگو بدانم پيش از آنكه اين هليله بود آيا درخت آن را ديده و شناخته اي.


طبيب آري ديده ام.

امام (ع) اي طبيب آيا اين هليله را در آن درخت ديده بودي.

طبيب نه - نديده بودم.

امام (ع) اي طبيب يكجا اعتراف كردي كه درخت را ديده اي و هليله نداشت يك دفعه اقرار كردي با چشم خود ديده اي كه هليله داشت باز ديده اي كه هليله نداشت پس هليله در درخت نبود و بود شد و حادث گرديد.

طبيب اين حقيقت را انكار نمي كنم ولي مي گويم هليله در آن پراكنده بود.

امام (ع) آيا درخت هليله را در حالي كه هليله مي رويد ديده اي پيش از آنكه درخت را غرس نمائي.

طبيب بلي.

امام (ع) آيا عقل تو باور مي كند درختي كه بيخ و بن و شاخ و ريشه و پوست و بارش همه اينها كه خروارها شايد بشود همه آبستن به هليله بود.

طبيب اين را نه عقل باور مي كند نه قلب قبول مي كند كه همه اين اعضاء به هليله آبستن باشند.

امام (ع) آيا اقرار داري كه هليله در درخت حادث شده است.

طبيب آري اما اين كه مصنوع باشد نمي دانم - شما مي توانيد ثابت كنيد اين ميوه مصنوع يك صانعي است؟!

امام (ع) آري مي تواني باور كني كه اين را مدبري است و اين صورت را مصوري است.

طبيب ناچار هستم باور كنم.

امام (ع) آيا مي داني كه اين هليله مركب است از هسته و پوست و گوشتي كه بالاي هم خشك شده و اجزاء آن به هم پيوسته و متصل است.

طبيب آري مي دانم.

امام (ع) قبول داري كه اين هليله يك صورت و كيفيتي دارد و اندازه و تخطيطي تأليف - تركيب - تفصيلي دارد كه به هم آميخته و بر آن طبقي است و جسمي است بر روي جسم - و رنگي بالاي رنگ چون سفيدي - زردي - نرمي - زبري - سختي - سستي - كه در اعضايش موجود است و طبيعتي خاص دارد و طرق مختلف براي استفاده و اجزاء
مؤتلفه و همه در پوستي جا دارد و عروقي كه در آن جاري است و برگي كه آن را مي پوشد و از سوزانيدن آفتاب حفظ مي كند و از سرما نگاه مي دارد تا فاسد نشود و از باد كه زايل نسازد.

طبيب اگر برگ منطبق بر آن بود بهتر نمي شد؟

امام (ع) خداوند تقديرش بر همه كس بهتر و خوب تر است اگر شايسته آن بود كه تو مي گفتي همانطور آفريده بود - به علاوه نور آفتاب و باد و نسيم هوا بر او نمي رسيد كه به اين شادابي و كمال و خاصيت برساند - آفتاب براي رساندن سرما براي طراوت باد براي جلوگيري از تعفن محافظ اين موجودات است - بنابراين بهترين صورت همين است كه خداوند مصور به او بخشيده است و به حكمت بالغه اش موجود ساخته است.

طبيب كافي است تصور صورت آن و اكنون از تدبيري كه مي داني بگو ببينم چگونه پرورش يافته است.

امام (ع) اي طبيب بگو بدانم هليله قبل از آنكه سخت و صلب شود آن زمان كه دو ساق نرم داشت مانند آب بود - بدون هسته و پوسته - بدون لب و رنگ و طعم و سختي كه پس از نرمي يافته است سخت و محكم شده آيا اين حالات براي او رخ داده يا خير؟

طبيب آري اگر اين ادوار را طي نمي كرد رسيده نمي شد و اثري نداشت.

امام (ع) بگو بدانم اگر خالق عالم آن را تربيت نمي داد آيا آن ذره آب يا آن ذره آفتاب يا آن ذره خاك آنها را تربيت نموده آن مواد خودشان داراي شعور و اراده نيستند در اختيار قدرت الهي مي باشند آنها كجا قادر بر تربيت ديگري مي باشند.

فرمود اگر رشد آن به تدبير مقدري نبود آيا جايز بود اين آب ضعيف افزوده شود بدون آنكه ساقه اي بالا برود و از ريشه اي كشيده شود و به جسمي و غنچه ي برسد و بر فرض كه آب خود به خود به وسيله ريشه و ساقه به هسته آن برسد از كجا تقسيم به تمام اجزايش مي شد و به يك نسبت ريشه مي داد پس بايد مدبري و مقدري باشد كه از روي علم و قدرت و حساب به وسايل و اسباب ذره ذره آب را از ريشه به ميوه برساند و تمام پوست و هسته و گوشت و رگها و اعضاء سخت و صلب و سستش برساند تا رشد حقيقي نمايد و قابل استفاده گردد.

طبيب خوب تصوير و تدبير و خلقتش را فراگرفتم و اجزا و اعضايش را شناختم و اكنون اعتراف مي كنم كه اين هليله مصنوع صانع است و گواهي مي دهم كه اشياء بدون صانع ساخته نمي شود ولي هنوز نمي دانم شايد هليله و ساير اشياء صنعت نفس خود آنها باشد.


امام (ع) اي طبيب تو مي داني كه خالق اشياء هليله حكيم و عالم بايد باشد تا آنچه از خواص و موجوديت آن ديدي تركيب نمايد و اين اثر را در وجود او به وديعت بسپارد.

طبيب بلي بايد عالم و حكيم باشد.

امام (ع) پس خالقي كه عالم و حكيم باشد آيا مي تواند حادث باشد؟

طبيب نه.

امام (ع) آيا اين هليله را وقت حدوث ديده اي و پس از نبودن معاينه كرده اي كه فاسد شده و گويا هيچ نبوده؟

طبيب آري قبول دارم كه اين هليله حادث شده ولي قبول ندارم كه صانع حادث نمي شود - و خود را خلق نكند.

امام (ع) آيا اقرار نكردي كه خالق حكيم حادث نمي شود و گمان كردي هليله حادث شده در نتيجه اعتراف كرده اي كه هليله مصنوع است و خداوند صانع هليله است اگر گفتي كه هليله خود را به وجود آورده و صنعت نفس خويش نموده اقرار به انكار خود كرده و وصف صانع مدبري را كرده اي بدون آنكه او را بشناسي - و بدون نام توصيف نمودي.

طبيب چگونه مي توان وصف كرد كسي را كه نام و نشانيش را نمي دانيم.

امام (ع) تو اقرار كردي به وجود حكيم عليم مدبر اگر يادت باشد گفتم چيست گفتي هليله است با اين اعتراف به خداي عالم داناي توانا اقرار كردي بدون آنكه نامش را ببري اما اگر فكر كني مي داني هليله ضعيف تر از آن است كه با وجود ناقص خود بتواند وجودي كامل بيافريند يا خود را خلق كند هيچ چيزي قادر بر خلق خود نمي باشد.

طبيب آيا بياني بهتر از اين داري بياور؟

امام (ع) اي طبيب بگو بدانم هليله چگونه خودش را به وجود مي آورد آن قدرت ناقص و آن خلقت كوچك و آن ضعف تمام چگونه صانع مي شود اين جسمي كه به يك فشار شكسته مي شود كجا مي تواند از خود دفاع كند و چگونه مي تواند خود را به وجود آورد - - اين صورت كريه المنظر آن كه نه آب دارد نه صفا و بهاء چگونه صنعتگر مي شود؟

طبيب اين هليله صنعت خودش را مي نمايد نه صنعت وجود ديگري را.

امام (ع) اي طبيب تو مي گوئي هر چيز خودش را به وجود آورده بگو بدانم تو چگونه خودت را به وجود آوردي قبل از بودن يا در حال بودن يا در حال نبودن خودت را به وجود آوردي
هليله پيش از بودن يا بعد از به وجود آمدن خود را خلق كرده اين امر محال است كه هم موجود باشد هم مصنوع و اگر بگوئي پس از موجود بودن خود را خلق كرده لازم است كه هليله يا تو يا هر چيز دو بار مصنوع باشد.

اگر بگوئي خود را خلق كرده و بعد تدبير وجودي خود داده قبل از بودن اين هم باطل و محال است زيرا قبلا چيزي نبوده فاقد شي ء كه معطي شي ء نمي شود لا بشي ء كه موجد شي ء نمي شود بنابراين تو و هليله و هر چيز نه قبلا مي تواني خلق كني نه پس از خلق شدن خودت مي تواني خلق كني.



ذات نايافته از هستي بخش

كي تواند كه شود هستي بخش



فكر كن يا بايد سخن تو درست و به حق باشد يا سخن من اكنون بگو بدانم كدام حق است؟

طبيب الحق سخن تو حق است.

امام (ع) پس چه چيز مانع مي شود كه سخن حق را قبول كني كه هر جا درماندي به اين طرف و آن طرف دست به انكار زدي.

طبيب قبول كردم حق با تو است و حقيقت مطلوب معلوم شد هليله و ساير اشياء خودشان را خلق نكرده اند - و در كار خود عاجز و ناتوانند بايد مدبري ديگر باشد آنها را پرورش دهد اما باز يك نكته مانده و آن درخت است كه هليله را ساخته و از آن به وجود آمده است؟

امام (ع) اما درخت بحث روي وجود آن مي بريم آيا درخت را كه درست كرده؟

طبيب هليله ديگر

امام (ع) باز به هليله برمي گرديم و باز به درخت مي رسيم تا آنجا كه اولين هليله يا اولين درخت آيا خود به خود به وجود آمده - آيا درخت پس از هليله دادن و پوسيدن و پاشيدن باز روئيده است.

طبيب نه.

امام (ع) آيا درخت پس از دادن هليله چند سال باقي مي ماند آيا آن كس كه مدبر درخت است در اين مدت او را نگاه مي دارد يا خودش مي باشد كه تدبير آب و برگ و پوست و ريشه - ساقه - خاك - هوا - نور - باد را كه عوامل حيات و سرسبزي اوست مهيا مي سازد اگر بگوئي خودش بوده كه باز باطل است.


طبيب بر اين قول نيستم كه خودش بتواند تدبير زندگي خودش را بنمايد.

امام (ع) پس لازم است اقرار كني كه خداوند است عوامل حيات و زندگي او را فراهم كرده و به تدبير كار او را كرده است - آيا باز هم گير داري كه اعتراف به وجود صانع حكيم كني.

طبيب من در اين حال متوقف خواهم بود تا خوب مطلب را درك كنم و حكم نمايم.

امام (ع) اي طبيب هر جا ابا كني و با بودن موجبات علم به حقيقت توقف كني در جهالت توقف كرده اي.