اصرار بر دفع شبهات ملحدين


از وظايف اوليه و هدف اصلي تهذيب نفوس بشر از راه توحيد بوده است - و لذا وجهه همت انبياء و اوصياء تحكيم مباني توحيد قرار گرفته و درصدد وظايف خود راهنمائي خلق را به سوي خدا پيشه كرده اند و همه احتجاجات و مناظرات و مراسلات و مكاتبات دعوات همه براي تشديد اساس خداشناسي مي باشد و ديديم كه ائمه معصومين هم به پيروي از وظايف انبياء درس توحيد
را مقدم بر تمام دروس تعليم و تربيت داشته و به هر مقدار كه ميسر مي شد با هر منطق و استدلالي كه قابليت قبول در طرف بوده راه خداشناسي را آموخته اند.

در عصر امام صادق (ع) به شرحي كه سابقا داده شد افكار و انديشه ها به راه هاي مختلف پراكنده شد و از برنامه هاي ثابت امام صادق (ع) اين بود كه بايد اين افكار پراكنده را به راه صواب هدايت نمايند - در محيط آن عصر مخالفين توحيد به نامهاي مختلف شهرت داشتند دهريه - طبيعيه - صائبيه - فلاسفه يونان - زنادقه - ملاحده بودند كه هر يك به يك اصلي عقيده داشتند كه با توحيد مخالفت مي نمودند و همه انكار صانع مي كردند چنانچه امروز هم كمونيسم دياليك تيك - طبيعي دهري و غيره هستند كه دنيا را دنياي خودكار مي شناسند و مي گويند همه چيز ماديست حتي روح هم ماديست و تمام اين عوامل در اثر تركيب طبيعت است.

و به قول شهرستاني دشمن ارباب ديانت هستند و به قول موحدين ملل غربي عقيده و ماهيت فكري آنها به يك اصلي مي رسد نهايت در تشخيص و معرفت آن درمانده اند و حتي برخي از منكرين خدا در حقيقت با خدا دشمني و انكاري ندارند بلكه گفتار و كردار آلوده موحدين علماي طبيعي آنها را به خصومت و انكار واداشته است تعين و تشريفات و شوائبي كه بر دين بسته اند سبب انحراف اين طبقه شده است وگرنه عوامل محسوسات هم براي درك حقايق نيازمند به ادراكات معقولات است و تمام عوالم به هم پيوستگي دارد در حقيقت بشر از جهت عقيده و فكر به دو دسته تقسيم مي شوند موحد و غيرموحد كه بيش از 220 مذهب آن در هند وجود دارد و همه با انكار صانع يا مظهريت معبود خود مي گذرانند و تمام آنها در ماهيت توحيد بر فطرت خداشناسي هستند اما درك كيفيت و كميت اين عقيده را نشناخته اند و جمعي هم پس از توحيد در انتخاب شريعت و طريقه اجراي احكام انحراف يافته اند كه پس از اين خواهيم گفت علل و اسباب پيدايش مذاهب را با عوامل شدت و ضعف و بقاء و محو آن مي نگاريم.

با اين مقدمات حضرت امام جعفر صادق (ع) در آغاز گشايش مدرسه مخصوص خود زنادقه و ملحدين را دعوت به بحث مي فرمود و هر يك را به يك نحوي به طريقي كه خودشان در آن راه به كمال علمي رسيده اند هدايت فرموده است و از آن جمله طبيب هندي بود كه معتقد به يك مؤثر خارجي نبوده و امام صادق عليه السلام او را از همان راه به خدا رهبري فرموده و به شرحي
كه خواهيم ديد سبب املاء كتاب اهليلجه همان دعوت به خدا بوده زعيم هندي گمان مي كرد اشياء به حواس درك مي شود و امام به او ثابت فرموده كه قوه عقلاني بايد درك حس نمايد و تشخيص صحت و سقم عمل حس با عقل است - حضرت صادق اهليلجه را وسيله اثبات صانع قرار داد و شبهه او را رفع نمود.

و عالم هندي تصديق كرد كه هيچ چيز مولد و موجد نفس خود نمي شود و با همان اهليلجه اقرار كرد كه خودش به خودي خود به وجود نيامده.

امام براي او اثبات فرموده كه قلب بايد حواس را دريابد و هيچ تشخيص بدون قلب نمي شود.

آنگاه درباره علم نجوم و هيئت با او مذاكره فرموده و اثبات خالقيت را براي آفرينش اين عوالم نمود.

و درباره زمين و نباتات آن و اثر و خواص آنها و تشخيص آن به قلب و عقل و اينكه همه مسخر بني آدم است تا خدا را بشناسند و تحميد و تقديس و تعظيم آفريننده آنها بنمايند.

درسي از روي طبيعت نباتات داد تا علماي طبيعي همان راه علمي را كه در پيش دارند طريقه خداشناسي قرار دهند و در حقيقت امام صادق رهبر فكر آنها بوده كه در اين تجزيه و تلحيل طبي و داروئي و طبيعي با فكر آنها همراه خداشناسي بروند و آنجا كه خواص و آثار و مآثر و اثر وضعي پيدا مي شود بدانند از طبيعت بي شعور نيست بلكه از خالق حكيم عليم قادر تواناي داناست كه در نهايت قدرت و اتقان نظام عالم را به وجه احسن حفظ فرموده است.