احتجاج با ابن ابي العوجاء


ابن ابي العوجاء گفت بد نيست از او چند سؤال بنمايم نزديك رفت گفت يا اباعبدالله ان المجالس امانات و لابد لكل من به سئال ان يسئل افتأذن لي في السؤال

گفت مجالس اماناتي است كه گفتار هر يك به ديگري تحويل و امانت داده مي شود اكنون اجازه مي دهي سؤالي كنم.

فقال اباعبدالله عليه السلام سل ان شئت بپرس هر چه مي خواهي.

ابن ابي العوجاء - الي كم تدوسون هذا البيدر و تلوذون بهذا الحجر - و تعبدون هذا البيت المرفوع بالطوف و المدر - و تهرولون حوله هروله البعير اذا نفر؟

من فكر في هذا و قدر - علم انه فعل غير حكيم و لاذي نظر فقل فانك رأس هذا الامر و سنامه و اوبك اسه و نظامه.

گفت تا كي اين خانه را مي ستائيد به اين سنگ پناه مي بريد و اين عمارت را عبادت
مي كنيد و به سنگ و گل التماس مي نمائيد و بين آنها هروله كنان مانند شتر مي دويد - كسي كه اين فكر را كرده حكيمانه نبوده آن مردي متفكر نبوده پدرت اين افكار را براي نظام كار خودش مقرر نموده رها كنيد آن را.

فقال له الصادق (ع) ان من اضله الله و اعمي قلبه استوخم الحق فلم يستعذيه و صار الشيطان وليه و ربه يورده مناهل الهلكه و لا يصدره و هذا بيت استعبد الله به خلقه ليختبر طاعتهم في اتيانه فحثهم علي تعظيمه و زيارته و جعله قبلة للمصلين له - فهو شعبة من رضوانه و طريق يؤدي الي غفرانه منصوب علي استواء الكمال و مجمع العظمة و الجلال - خلقه الله قبل دحو الارض بالفي عام فاحق من اطيع فيما امر - و انتهي عما زجر هو الله المنشي ء للارواح و الصور.

فرمود كسي را كه خداوند گمراه كرد و دلش را سياه نمود حق و حقيقت از نظرش دور مي گردد و شيطان رهبر و راهنماي او مي شود - خداوند اين كسان را در ورطه هلاكت مي اندازد اما اين خانه معبد بندگان خداست و از اين نقطه است كه خلق كرنش و تعظيم مي نمايند و اين قبله مصلين است اين كعبه رضوان بهشت است بشر ناچار از عبادت است چه بهتر كه عبادت خداي خالق عالم را بنمايد - و ترديدي نيست راهي كه به كمال و فضيلت سوق مي دهد اين محل مجمع عظمت و جلال و كبريائي حق است خداوند تبارك و تعالي قبل از آنكه زمين را بگستراند و قابل سكونت مواليد شود دو هزار سال پيش از خلقت مواليد و عناصر خانه خود را خلق كرد و مردم را در فطرت به اطاعت و عبادت آن پيمان گرفت و اوست كه ارواح و صدور و نفوس و اشباح را به وظايف خود مأمور فرمود و با وحي تكويني و تشريعي به كمال خود رسانيده است.

ابن ابي العوجا گفت آن خدائي كه تو ياد مي كني غائب است.

فقال الصادق (ع) كيف يكون يا ويلك غائبا من هو مع خلقه شاهد و اليهم اقرب من حبل الوريد يسمع كلامهم و يعلم اسرارهم لا يخلو منه مكان و لا يشغل به مكان و لا يكون الي مكان اقرب من مكان تشهد له بذلك آثاره و تدل عليه افعاله و الذي بعثه بالآيات المحكمة و البراهين الواضحه محمد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم الذي جاءنا بهذه العباده فان شككت في شي ء من امره فاسأل عنه اوضحه لك.


فرمود چگونه ممكن است خداوند خالق رازق عالم غائب باشد كيست كه با مخلوق همراه است و شاهد حال آنهاست و به آنها از رگهاي گردنشان نزديكتر است - اوست كه اصوات و الحان خلق را مي شنود و پاسخ مي دهد و اسرار آنها را مي داند اوست كه هيچ مكاني خالي از وجود او نيست و هيچ مكاني شاغل وجود او نيست و به جائي نزديكتر از جائي نيست - تمام آثار و آيات الهي شاهد وجود اوست و نماينده قدرت اوست.

به حق آن كس كه محمد را برگزيد و مبعوث كرد آيات محكمي به او داد و با براهين روشني به رسالت فرستاد و ما را به اين عبادت و ستايش رهبري كرد هيچ جاي ترديد و شكي نيست اگر تو باز هم در شكي بپرس تا توضيح بيشتر دهم. [1] .

ابن ابي العوجاء ساكت شد پاسخي نداشت بدهد بعد هم برخاست رفت در حالي كه شرمنده و منفعل بوده اما چون هنوز دلش روشن نشده بود به حال خود باقي بود رفت.

ابن ابي العوجاء با امام صادق بسيار دوست و جليس بودند و نهايت مكارم اخلاقي آن حضرت او را جسور كرده همه روز مي آمد سخناني مي گفت پاسخهائي مي شنيد و مي رفت تا يك روز پس از يك سلسله مناظرات دامنه داري كه تقريبا به شك افتاد حضرت به او فرمود اي پسر ابي العوجا اگر در اين راهي كه مي رويم من و تو اگر ما راست بگوئيم يعني خدا و قيامت و حساب و معاد و سزا و جزا باشد به زعم تو كه واي بر تو و اگر نباشد ما زيان و خسراني نكرده ايم زيرا به نهايت فضيلت و مكرمت گذرانده و از عقايد ما به كسي جنحه و جنايتي وارد نشده است در حالي كه ما به شق اول كه تو گمان و شك داري عقيده و يقين داريم ولي تو در افكار و انديشه خود راه خطا رفته و زيان بسيار كرده ايد چه ما به عبادت و بندگي و اطاعت و اجراي احكام و مراسم شريعت عمل نموديم و شما در حال خامي و ناپختگي مانده هيچ حركت كمالي از شما صادر نشده و لذا ما به درجات رفيعه خود رسيديم و شما در حال وقوف و خامي مانديد.


پاورقي

[1] علامه مجلسي - و شيخ طوسي احتجاجات امام ششم را با اين مرد زنديق مفصل نقل نموده اند در ارشاد شيخ مفيد و ساير تذكره ها نيز كم و بيش متذكر شده اند.