توصيف شهرستاني از امام صادق


و هو ذو علم غزير في الدين و ادب كامل في الحكمة و زهد بالغ في الدنيا و ورع تام عن الشهوات و قد اقام بالمدينة مدة يفيد الشيعة المنتمين اليه و يغيض علي الموالين له اسرار العلوم ثم دخل العراق و اقام بها مدة ما تعرض للامامه قط و لا نازع احدا في الخلافه و من غرق في بحر المعرفه لم يطمع في شط و من يعلي الي ذروة الحقيقه لم يخف من حط و قيل.

من انس بالله توحش عن الناس و من استانس بغير الله نهبه الوسواس و هومن جانب الاب ينتسب الي شجرة النبوه و من جانب الام الي ابي بكر رضي الله عنه [1] .

مي گويد: جعفر بن محمدالصادق يك شم و غريزه علمي داشت كه در دين و ادب به حد كمال رسيده بود در حكمت و پارسائي و زهد و ورع و تقوي به كلي از شهوات دور بود - او در مدينه مدتها بساط علم را گسترد و دوستانش اطرافش را داشتند علم و معرفت اندوختند - اسرار علوم را مي دانست و دقايقي از علوم كلي داشت پس از آن به عراق آمد و مدتي بدون معارضه بساط علم و دانش و تدريس و تعليم را گسترد و كسي معارض او در پيشوائي و سيادت و روحانيت نبود و با احدي در اين مدت درباره خلافت نزاع نكرد. مستغرق درياي معارف و فرهنگ بوده و به قدرت علمي خود با گروهي از شاگردانش راه كمال را مي پيمود و از او است كه مي گفت:

كسي كه با خدا مأنوس باشد از مردم مي گريزد و كسي با خلق مأنوش شود از خدا دور مي گردد امام صادق عليه السلام از طرف پدر به شجره نبوت مي رسيد و از طرف مادر به ابوبكر ره مي پيوندد.

اين كلام عبدالكريم شهرستاني است و از اين سخن معلوم مي شود كه در مدت چهار سال خلافت سفاح امام صادق عليه السلام در كوفه بساط علم و دانش را گسترد و ابدا توجهي به مقام خلافت و نظري به منصب نداشت و در كار خود و روش پرورش نفوس زكيه بود - در كوفه نه تنها او معارض خلافت سفاح نبود كسي هم نبود كه قدرت معارضه با امامت و سيادت و روحانيت او داشته باشد سفاح هم چون يقين داشت كه جعفر بن محمد رقيب خلافت او نيست كمال احترام را نمود و با توقير و تعظيم او را به مدينه برگردانيد و خودش هم درگذشت.





اما منصور كه روي كار آمد بر حسب فطرت پليد و ناپسند خود شروع به سخت گيري و مشكلتراشي كرد و از ترس و بيم جان و مقام خود دست به كشتارهاي شگفت آميز دلخراش زد بسياري از سادات را كشت و بارها در مقام كشتن امام صادق عليه السلام برآمد در حالي كه او مكرر امتحان كار خود را داده بود كه در خور مقام اين رياست و خلافت نيست معذلك باز منصور از ترس خود مزاحمت مي كرد و نگذاشت اين بساط گشوده باشد مردم را از اطراف امام صادق عليه السلام پاشيد و او را تحت نظر گرفت و چند بار به عراق احضار نمود و دشنام داد - و اين ده سال اخير زندگاني امام صادق عليه السلام را به انواع عذاب و شكنجه زجر و ضجرت اذيت كرد.

امام صادق (ع) با همه آن سختي ها و عذاب ها باز به كار خود ادامه داد چون نمي گذاشت در خانه بنشيند به تدريس معارف بپردازد مي آمد درب خانه مي نشست باز هم جاسوسان سليمان حاكم مدينه او را راحت نمي گذاشتند و اشخاص به عنوان پيشه ور دوره گرد مانند خيارفروش و غيره براي فروش مي آمدند و در خفا و آهسته مسائلي مي پرسيدند و مي رفتند.

امام صادق (ع) نشر فرهنگ و ابلاغ معارف دين را بر هر مقام و منصبي ترجيح مي داد و منظورش بالا بردن سطح افق فكر و معارف بشر بود و در اين منظور از هيچ گونه فداكاري دريغ نداشت تا با يك مصائبي مواجه گرديد و از جهان درگذشت.

پس از او امام ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) شروع به نشر علم نمود و آن مشكلات تشديد يافت معذلك لقب عمومي «عالم» گرفت و به هر نحو ميسر بود نشر علم كرد تا از جهان درگذشت بعد از او هم امام رضا مأمور نشر دين بود و با آنكه مأمون او را انتخاب كرد معذلك انتخاب او را براي همين بود كه اشتغالات سياسي مانع تماس با مردم و نشر معارف و گستردن بساط علم و فضل شود.

فقط دو سال يا بيشتر اين فرصت دست داد كه امام در حضور مأمون به احتجاجات ورد شبهات بپردازد - به شرحي كه در كتب مربوطه در شرح زندگاني امام رضا عليه السلام مفصل نوشتيم.

بنابراين علوم و فنون حضرت صادق عليه السلام هم آنطور كه بايد توضيح داده شود نشد و به اجمال ماند و پس از امام رضا عليه السلام سه امام ديگر كه عمرشان چون گل كوتاه بود فرصتي براي ادامه آن علوم نيافتند و لذا پس از زمان غيبت علماء و بزرگان با توجه به سابقه لسان صدق و عظمت علمي او مراجعه به اخبار و علوم و فنون تعليمي امام صادق عليه السلام شد و روش پرورش آن حضرت
كه عميق ترين و صحيح ترين و كاملترين مكتب هاي جامع علم و تربيت بود سرمشق قرار گرفت و مذهب اسلام به نام جعفري شهرت يافت.


پاورقي

[1] كتاب الملل و النحل چاپ لايپزيك.