استجابت دعا


ابن حجر مي نويسد: ابوالقاسم طبري از طريق ابن واهب روايت كرده كه او گفت از ليث بن سعد شنيدم ك گفت در سال 113 به حج رفتم در مكه پس از نماز عصر از كوه ابوقبيس بالا رفتم چون بر بلندي كوه رسيدم ديدم مردي نشسته دعا مي خواند آنقدر گفت يا رب يا رب كه نفس او منقطع شد پس از آن گفت يا حي يا حي تا آنكه نفسش قطع شد آنگاه گفت الهي من انگور مي خواهم اطعام فرماي مرا به انگور
و لباسم كهنه شده به يك برد مرا بپوشان.

ليث بن سعد گفت قسم به خدا كه هنوز سخنش تمام نشده بود كه ديدم سله ي و سبدي از انگور نزدش حاضر شد و آن وقت فصل انگور نبود و دو برد پهلوي او موجود شد كه مثل آن در دنيا نديده بودم چون خواست انگور را ميل كند پيش رفتم گفتم شريك مي خواهي گفت به چه جهت گفتم به جهت آنكه تو دعا خواندي من آمين گفتم بدين جهت شريكم گفت بيا بخور رفتم نشستم انگور مفصلي خوردم كه هرگز مثل آن نخورده بودم و هيچ از آن كم نشد - سپس به من گفت - از آن انگور ذخيره مكن و از آن چيزي پنهان مساز و از آن دو برد يكي را به من داد گفتم احتياجي ندارم آن مرد عرب يكي را ردا كرد و يكي را بر دوش كشيد دو برد كهنه كه داشت روي دست گرفت از كوه ابوقبيس پائين آمد تا مردي ميان صفا و مروه به او رسيد گفت اي پسر رسول خدا مرا بپوشان از آن چه خدا تو را پوشانيده آن عرب دو برد كهنه را به او داد از آن سائل پرسيدم اين كي بود گفت امام جعفرصادق عليه السلام است و پس از آنكه شناختمش هر چه تفحص كردم او را بيابم از نظرم غائب شد.

ابان بن تغلب مي گويد هر وقت به نماز مشغول مي شد ذكر بسيار مي گفت و يكبار شمردم شصت تسبيح در ركوع گفت و بعضي اوقات آنقدر تسبيح مي گفت كه نفسش قطع مي شد.

يكبار نماز عصر را با او گذارديم در ركوع سي و سه بار يا سي و چهار بار سبحان ربي العظيم و بحمده گفت و در سجده نيز مساوي ركوع تسبيح مي گفت و بعد دعا مي خواند و مردم را هم دعا مي كرد.

در توجه و عبادات او مي نويسند وقتي در نماز تلاوت قرآن مي كرد بر او غش ظاهر و بيهوش شده چون بهبودي يافت و به هوش آمد پرسيدند چه شد چنين حالتي عارض شما شد فرمود آيات را تكرار مي كردم تا جائي كه گويا خود آيات را مشافهة مي شنيدم يعني صداي من منعكس به گوش خود من مي شد و آن كس كه فرو فرستاده بر من آن آيات را مي خواند - من از آن آهنگ آسماني از خود بي خود شدم.

در مناقب امام صادق عليه السلام مي نويسند: او از سادات اهل بيت و عظماي آن خاندان است - عالم به علوم ظاهر و باطن بوده كليه علماي ملت و مشاهير دانشمندان از آن حضرت روايت كرده اند.


بخاري مي نويسد: كلمات نفيس جعفر بن محمد در نفس و علم توحيد و تحقيق سر حلقه تعليمات عاليه اي است كه شاگرداني مانند حيان صوفي در آن كتابي تأليف كرده است شامل هزار ورق منطوي بر پانصد رساله است.

در كتاب كشف المحجوب مسطور است كه جعفر بن محمد الصادق عالمي عاليمقدار و بلند مرتبه و نيكو سيرت و صافي سريرت بود اشارات دقيقي در جميع علوم دارد و مشهور است كه آن حضرت در ميان مشايخ به دقت كلام و متانت معني معروف بود.

امام صادق عليه السلام داراي كتب فراوان است كه براي شاگردان خود املاء مي كرد و آنها مي نوشتند او كثير الحديث - طيب المجالسه - كثير الفوايد بود.

او هر وقت مي گفت قال رسول الله (ص) رنگش متغير مي شد گاهي سبز و گاهي زرد به حدي تغيير رنگ مي داد كه اگر كسي او را نمي شناخت شك مي كرد.

در حال بندگي و عبادت به قدري خضوع و خشيت داشت كه در طواف حج و نماز و تلبيه و ذكر خدا بدنش مي لرزيد.

مالك بن انس گفت با آن حضرت در حج بودم چون شترش به احرام گاه رسيد پياده شد كه احرام ببندد در حين احرام آن قدر تلبيه مي گفت كه صداي او قطع مي شد و در حلق او صدا مي پيچيد و نزديك بود به زمين افتد - عرض كردم يابن رسول الله تلبيه بگوئيد فرمود اي پسر ابي عامر چگونه جرئت كنم بگويم اللهم لبيك اللهم لبيك و حال آنكه مي ترسم حق جل و علا بگويد لا لبيك و لا سعديك.

زيد بن علي بن الحسين (ع) به نقل شيخ صدوق در امالي فرموده در هر زماني يكي از ماها حجت خدا بر خلق بوده اند و اكنون پسر برادرم جعفر بن محمد است كه حجت خدا بر خلق است تا مردم گمراه نشوند - و اين روايت نشان مي دهد كه عقيده زيد چنانچه در كتاب سابق نوشتيم پاك بود و دعوت به خود نمي كرده است.