امام صادق و زهد و پارسائي


زهد و پارسائي اعراض از دنيا و تجمل جهاني است خواه پرارزش يا كم ارزش باشد آن كس كه توانست از حطام و زخارف دنيا چشم بپوشد و فريب زرق و برق اين عالم ماده را نخورد و بالطوع و الرغبه انصراف حاصل كند او زاهد است - بنابراين زاهد به كسي نمي گويند كه دستش نمي رسد و چيزي به چنگش نمي افتد يا آبي نمي بيند كه شناوري كند بلكه زاهد حقيقي كسي است كه موجبات تجمل و تعين زندگي براي او فراهم باشد و چشم بپوشد - داشته باشد و علاقه خود را بركند - بتواند اعمال شهوات كند و نكند - قدرت بر انتقام و زور مردم آزاري داشته باشد و كسي را نيازارد.



چگونه شكر اين نعمت گذارم

كه دارم زور و آزاري ندارم



اين ها نمونه تقوي و زهد و پرهيزكاري و پارسائي است.

اما تعريفي كه عموما براي زهد دنيا كرده اند اين است: از لذائذ دنيا و شهوات آن اعراض كند چنانچه اميرالمؤمنين در ساعات آخرين عمر به صعصعة بن صوحان در پاسخ او كه پرسيد آيا شما بهتريد يا آدم ابوالبشر فرمود تعريف المرء لنفسه قبيح امامن حكايتي را مي گويم تو خود قضاوت كن آدم را در بهشت جا دادند فقط از خوردن گندم منع كردند كه آن هم نهي تنزيهي بود و معذلك به وسوسه شيطان خورد اما علي بن ابيطالب كه تمام لذائذ دنيا بر او حلال بود يكبار نشد كه نان خود را با دو خورش مانند شير و نمك بخورد و يا از نان جو شكمي سير كند - اين بيان مي رساند كه پيشواي پرهيزكاران با مقام ولايت مطلقه آسماني و خلافت ظاهري اجتماعي كه همه چيز در اختيار او بود از تمام لذائذ دنيا اعراض كرد و حتي در مدت خلافتش با 17 من آرد جو و نان خشك جو كه در همان داشت قناعت كرد - و هر چه عسل و زيتون و حلوا و غيره براي او مي آوردند خود لب بر آن نمي زد بلكه بين فقرا و ايتام تقسيم مي كرد.

زهد آن است كه آدمي در كمال قواي جواني و قدرت شهوات جمال زيباي جذابي را
ببيند و از آن صرف نظر كند - و رغبت و ميل به آخرت كند و با زهد و پارسائي راه اصلي و تكامل خود را كه بالاخره بايد طي كند بپيمايد.

ترديدي نيست كه تمام لذايذ اين جهان ماده با مكاره و كدورات و ناملايمات آميخته است - هر عيشي از اين عالم به تأثيري آلوده و هر نوشي با نيش مقرون است - شما خوانندگان فكر كنيد آنچه در اين عالم لذت تصور شود كه حقيقت ندارد آميخته به الم و غم و اندوه و زحمت است همان اعمال شهوات شرعي هم براي توليد مثل بچه تعب نفس آميخته است نه در آغازش و نه در انجامش و نه در فواصلش آرامش و فراغتي و لذتي است بلكه به رنج و زحمت و مشقت آلوده مي باشد بلكه چون دفع الم است آدمي لذت تصور مي كند!!

بايد گفت در اين نشئه عالم طبع لذتي وجود ندارد زيرا لذت بايد مسبوق به سابقه نباشد تمام آنچه ما نام لذت بر آن گذارده ايم دفع الم است و لذت مانند دولت آن است كه بي خون دل آيد به كنار و آيا چنين دولتي و چنين لذتي سراغ داريد - ما كه در زندگي نديده ايم و بلكه كمتر هم شنيده ايم كسي هم آغوش چنين لذت و دولتي گردد - اگر از راه مشروع باشد با تعب و رنج آميخته است واي اگر از راه غيرمشروع باشد كه متضمن ترس و لرز و اندوه و مخاطره و تشويش و حزن و غم هم مي گردد به اضافه كه كيفر و عقاب هم دارد.

خردمندان جهان و صفوف اوليه عقلاي بشري دل بر اين دنيا از اين جهت نبسته اند كه فنا و زوال و مشقت و رنجش مشهود است و تمايلات نفساني آن هم آميخته به زحمات و مصائب و نوائب است فقط كساني دل بر اين دنيا بسته اند كه عقلشان در چشمشان قرار دارد و از تعمق و تدبر و تفكر و مال انديشي و عاقبت بيني محروم هستند - بلكه آنها آخربين اند نه آخربين.

ائمه معصومين ما كه داراي علم و اطلاع كافي به گذشته و آينده بودند و نقشه عالم وجود زير نظر آنها بود. مي دانستند كه بايد از دنياي فاني به جهان باقي شتافت و لذا آنها زاهد از دينا و راغب به آخرت بودند و ديديم كه اميرالمؤمنين عليه السلام در تمام عمر اين كلمه شعار او بود كه ايها الناس اتقوا الله تزودوا تجهزوا رحمكم الله اي مردم از خدا بترسيد زاد و توشه سفر آخرت تهيه كنيد مجهز براي رفتن شويد خداوند شما را رحمت كند غافل مباشيد امام سجاد عليه السلام و امام محمدباقر عليه السلام بسيار در رغبت مردم به آخرت و زهد در دنيا ترغيب و تشويق و تأكيد فرمودند.


امام جعفرصادق (ع) نيز با اصحاب و انصار و شاگردان خود زهد و پارسائي را عملا ترجمه كرد.

امام جعفرصادق عليه السلام همان مراحل زهد جد خود را پيش گرفت و به كمال تقوي و پرهيزكاري رسيد - تا آنجا كه فرمود - فلبس الجبة لله والخزلكم [1] لباسهاي خشن روي بدن مي پوشيد و جبه خز روي آن مي پوشيد و مي فرمود آن را براي خدا اين را براي شما مي پوشم.

براي مهمانش نان و گوشت بريان حاضر مي كرد و خودش سركه و زيتون مي خورد مي فرمود ان هذا طعامنا و طعام الانبياء [2] اين غذاي ما و غذاي انبياء الهي است و اينها مظاهر زهد او بود - امام صادق عليه السلام در كار و كوشش نيز مراقبت داشت ولي با كمال زهد و پارسائي و تقوي و پرهيزكاري.

سفيان ثوري بر آن حضرت وارد شد و از شاگرداني بود كه در عين حال مخالفت براي استفاضه از محضر امام دائما مزاحمت مي كرد مي آمد استفاده مي كرد - و يك نيشي هم مي زد و مي رفت - يك روز وارد شد ديد امام صادق عليه السلام جبه اي از خز پوشيده گفت انكم من بيت نبوة تلبسون هذا تو از خاندان رسالتي و اين لباس را پوشيده اي - فرمود ما ادري ادخل يدك فاذا تحته مسح من شعر خشن ثم قال (ع) يا ثوري ارني ما تحب جبتك فاذا تحتها قميص ارق من بياض فيخجل سفيان ثم يقول له الصادق عليه السلام يا ثوري لا تكثر الدخول علينا تضرنا و نضرك

فرمود تو مي داني زيرا اين جبه چه پوشيده ام آنگاه نشان داد ديد يك پيراهن خشن روي بدن پوشيده است سپس فرمود اما من مي دانم تو چگونه لباس مي پوشي براي عوام فريبي لباس زيرت لطيف و سفيد است و لباس رويت خشن و زبر سفيان خجالت كشيد آنگاه امام صادق عليه السلام فرمود اي سفيان كمتر مزاحم ما باش زيرا هم تو ضرر مي كني هم به ما زيان مي رساني اما ضرر تو اين است كه اين جا حنايت رنگ ندارد عوام فريبي به درد نمي خورد من مي دانم تو چگونه عمل مي كني با كمال صراحت به تو مي گويم خوش نداري اما زيان ما اين است كه وقت ما را بيهوده تلف مي كني به سخناني كه ارزش ندارد - بايد زهد و پارسائي
براي رضاي خدا باشد دو رنگي و زير و رو را دو رنگ نشان دادن اثري ندارد.

مورخين مي نويسند: ضرر ديگر سفيان ثوري اين است كه مزاحمت دائمي او موجب مخاطراتي تصميمات سوء منصور مي گردد زيرا سفيان از بدانديشان و شايد از جاسوسان بود كه سابقه سعايت دارد و ابونعيم اصفهاني در حلية الاولياء مناظرات او را با حضرت صادق عليه السلام و انكاري كه امام حسن مجتبي عليه السلام مي كرد مفصل نوشته است كه ما بعدا نقل خواهيم كرد!! [3] .


پاورقي

[1] لواقح الانوار شعراني عبدالوهاب بن احمد الشافعي ص 28 ج 1 - مطالب السئول شافعي.

[2] كافي كليني به نقل الامام لاصادق ص 270 ج 1.

[3] حلية الاولياء ص 193 ج 3.