امام صادق و نيروي صبر و ايمان


صفات نفساني در انسان در عمل تعبير به حسن و قبح مي شود مدح و ذم آن در موارد است نه در نفس ماهيت مثلا صفت بخشش اگر از مال ديگران باشد يا از راه دزدي و غير مشروع باشد مذموم و قبيح است ولي اگر از مال حلال و شخصي آن هم بدون اسراف و تبذير باشد ممدوح و مستحسن است - عواطف در موارد انسان بي بضاعت و ايتام و مستمندان و بينوايان پسنديده است نه درباره اعمال شهوات و رقاصان و مطربان و معشوقان - شجاعت حدي دارد كه از افراط و تفريط آن به جبن و تهور تعبير شده و هر دو ناپسند است پس اعمال صفات در ماهيت خود تعريفي ندارد بلكه در موارد و شرايط زمان و مكان و مصداق مدح و ذم مي گردد و اجر و ثواب يا كيفر و پاداش داده در وجود امام عليه السلام كه عالم بما كان و ما يكون و ما هو كائن الي يوم القيمه به اذن الهي است مي داند هر صفتي را تا چه حد و كجا اعمال كند و لذا عواطف و شجاعت صبر و قدرت و قوت به نيروي ايمان او است كه قابل تقدير و تعظيم مي گردد - گريه او از ترس خدا
يا در تألمات مرگ خويشان براي رضاي خدا و درس فضيلت و اخلاق است تبسم و شادي آنها نيز در راه ارضاي نفس در تعظيم شعائر دين است غضب و خشم آنها براي خاطر خدا در راه حفظ احكام شريعت است و صبر و قوت آنها در مرگ و شهادت نيز از روي ايمان است.

امام جعفرصادق (ع) نيز در اين تألمات روحي مانند سايرين لذت و الم داشت و در اداء وظايف خوشحال مي شد و در مصيبت متأسف و متألم مي گرديد ولي حزن و اندوه او جزع و فزع نداشت يعني دامن صبر را از دست نمي داد و بي طاقتي نمي كرد حلم و عاطفه - صبر و بردباري و شكيبائي او موقر و متين و در عين حال ظاهر و آشكار و آميخته به علم و حلم و ايمان و رضا و تسليم در پيشگاه حق بود.

از مصائبي كه به امام صادق عليه السلام وارد شد و قوت ايمان و صبر او را ساكت و آرام و راضي نگاه داشت اين بود كه بزرگترين فرزندش اسماعيل كه داراي فضايل نفساني و عقل و كياست و ورع و تقوي و عبادت بود و به جهات قوت دين و علم و تقوي مورد نهايت مهر و محبت پدر قرار داشت مريض شد و از دنيا رفت - به قدري اسماعيل مؤدب و متدين و متقي بود كه همه مردم گمان مي كردند او امام پس از پدر خواهد شد ولي چون خداوند تعالي امامت و ولايت را در وجود امام موسي بن جعفر قرار داده بود اسماعيل قبل از پدر درگذشت و امام ششم در مرگ او بسيار محزون و اندوهناك گرديد و دستور داد در مرگ او سفره هاي مجللي گستردند و انواع طعام و غذاي مكيف و رنگارنگي حاضر نمودند و مردم را دعوت به طعام فرمود - كساني كه به مجلس تعزيت مي آمدند امام ششم را مانند يك فرزند مرده نمي ديدند يعني خيلي اثر ناراحتي را در امام نديدند پرسيدند چگونه از دست دادن چنين فرزندي آن قدر متألم نيستي كه يك پدر از جوان مرگ شدن فرزندش بايد متأثر باشد.

فقال لهم و مالي لا اكون كما ترون و قد جاء في خبر اصدق الصادقين اني ميت و اياكم

فرمود اين طور نيست كه شما فكر مي كنيد و مي بينيد بلكه قوت قلب من بر مرگ آرامش به من داده زيرا پيغمبر كه راستگوترين مردم دنيا بود فرمود من مي ميرم شما هم خواهيد مرد و مرگ جزع و فزع ندارد راهي است كه همه بايد بروند و چون آمدن و رفتن اين راه فقط به قدرت الهي است هيچ كس به هيچ نحو در آن دخالت ندارد و معني رضا و تسليم
اين است كه بايد در تولد و وفات فرزند كمال رضا را داشت نه بدان مسرور شد و نه بدين محزون گرديد البته فرزند پاره جگر است و قهرا به سبب رابطه عضوي حزن انگيز است ولي جزع و فزعي ندارد هر كس صبر كند از خداوند جزاي جزيل خواهد گرفت چنانچه قرآن شاهد اين مدعا است.

نگارنده گويد چون ما در مكتب اسلام در باب صبر آنچه بايد از آيات و حديث جمع كرده و نوشتيم اينجا به تكرار آن نمي پردازيم.

علامه مجلسي مي نويسد: روزي يكي از فرزندان امام صادق عليه السلام كه بسيار شيرين و جذاب بود درگذشت امام صادق عليه السلام گريان شد و گفت - لئن اخذت لقد ابقيت و لئن ابتليت لقد عافيت ثم حمله الي النساء فعرضن حين رأيته فاقسم عليهن الايصرخن ثم اخرجه الي الدفن و هو يقول سبحان من يقتل اولادنا و لا نزداد الاحبا و يقول بعد الدفن انا قوم نسأل الله ما نحب فيمن نحسب فيعطينا فاذا احب ما نكره فيمن نحب رضينا. [1] .

تولدت براي ابقاء بود و ابتلايت براي عافيت اما بقاي ابدي و عافيت سرمدي آنگاه او را به طرف حجره زنان برد آنها ديدند فرزندشان مرده صدا به ناله بلند كردند - آنها را قسم داد كه ناراحتي نكنند و گرفت به طرف قبرستان رفت و مي گفت منزه است آن خدائي كه اولاد را مي دهد و دوستي او را در پدر تشديد مي كند و بعد مي گيرد و ما آن خانداني هستيم كه دوست داريم به هر چه عنايت مي كند و راضي هستيم به هر چه مي گيرد.

اين شكر نعمت اين قوت قلب و شجاعت اين صبر و شكيبائي در مرگ فجأه فرزند جز از امام ديده نشده كه در قبال اين همه مصائب و نوائب رضا و تسليم و خضوع و خشوع و حلم و وقار نشان دهد.

اين ملكات قدسي و اين سجاياي نفساني بود كه ترجمان فضيلت و اخلاق بر اصحابش گرديد نيروي صبر و شكيبائي اين خاندان در هيچ يك از ساير بشر ديده نشده به راستي كه اعجازآميز و اعجاب آور است و حتي فرشتگان آسمان از صبر و تحمل آنها در شگفتي و تعجب هستند.

امام صادق عليه السلام خاندان خود را منع فرمود از رفتن بالاي بام يك روز كنيز او يكي از
كودكان را كه در تربيت و پرستاري او بود برداشت از نردبان برود بالاي بام او را مشغول كند اتفاقا از قضاي الهي كودك از دست بر روي زمين افتاد و از دنيا رفت كنيزك چنان نعره زد كه امام صادق عليه السلام از حجره بيرون آمد رنگش دگرگون شده بود پرسيدند يابن رسول الله چرا چنين تغيير حال پيدا كرده اي فرمود ما تغيير لوني لموت الصبي و انما تغيير لوني لما ادخلت علي الجاريه من الرعب و كان قد قال لها انت حرة لوجه الله لا باس عليك مرتين. [2] .

فرمود تغيير حالم براي مردن كودك نيست بلكه براي اين است كه كنيز چنان ترسيد كه نعره كشيد و قبل از رسيدن كنيز نزديك فرمود تو را براي خدا آزاد كرم و تو هر كجا مي تواني بروي.

و ديديم كه اين بزرگواري را اجدادش سيدالشهداء و زين العابدين (ع) در حق خدمه خود نمودند و بالاتر از اين نمي توان نشان داد كه فرزندش به دست كسي كشته شود من غيرعمد و او قاتل را ببخشد و او را آزاد كند و حتي به او احسان و نيكوئي نمايد.

اين صفات فاضله و اين مكارم اخلاقي از مختصات امام است كه نظير آن را در هيچ كس نمي توان مشاهده كرد.

آن اميرالمؤمنين بود كه قاتل خود را شريك زندگي خود در خوراك قرار داد و به فرزندش فرمود فقط از جهت نظام اجتماع او را قصاص كنيد - و ساير ائمه دشمنان خود را مورد مهر و محبت و اكرام و انفاق قرار مي دادند.


پاورقي

[1] بحارالانوار ج 11 در احوال حضرت صادق.

[2] المناقب ابن شهرآشوب به نقل الامام الصادق علامه مظفر ص 258.