امام صادق و سخاوت


درباره سخاوت و جود و بخشش در كتب سابق و تراجم ائمه قبل از اين گفته شد كه اين فضيلت سرآمد تمام فضايل نفساني است - و بسيار مي شود كه سرپوش رذائل و صفات ذميمه مي گردد مثلا بداخلاق تندخو - و كم صبر - و عجول - سفاك و خونخوار و غيره وقتي داراي صفت جود و بخشش باشد صفات ناپسندش در نظر نيست زير پرده مخفي مي ماند و ظهور و بروزي ندارد و به عكس اگر صفات فاضله اي داشته باشد و نظر تنگ و ممسك بود صفات ممدوحه و خوبش هم از نظر محو مي شود.

اين اثر سخاوت در اجتماع است زيرا بشر بنده احسان است و چون احسان ببيند چشم از ساير معايب مي پوشد و به عكس چون احسان نبيند همه هنرها و محاسن را عيب مي پندارد.


اما از نظر دين سخاوت درختي است در زير سايه عرش الهي يا بهشت عنبر سرشت است كه هر كس داراي اين صفت باشد دسترس به شاخ درخت سخا مي يابد و به وسيله آن نجات پيدا مي كند لذا گفته اند حاتم طائي هم به سبب كفرش بهشت نمي رود و به جهت سخايش در جهنم نمي سوزد.

سخاوت در ماهيت خود يك غريزه پسنديده اي است در نفس كه نمونه كرامت و عظمت نفس است كه اثر وضعيش جلب مودت و دوستي عمومي است و دوستي جاذبه ي ائتلاف و انس و اتفاق و تحكيم مباني اجتماع است.

و بسيار مي شود كه دوستي موجب رياست و عظمت مقام مي گردد چه اكثر كساني كه در اجتماع به زعامت و رياست عمومي رسيده اند آنها هستند كه دست باز وجود و بخشش و سخاوت داشته هر چه پيدا مي كردند با دوستان و همنشينان با هم صرف مي كردند و نظر به همين حقيقت جاريه بود كه امام صادق عليه السلام به معلي بن خنيس فرمود يا معلي تحسبب الي اخوانك بصلتهم فان الله تعالي جعل العطاء محبة و المنع مبغضة فانتم والله ان تسألوني و اعطيكم احب الي من الاتسألوني فلا اعطيكم فتبغضوني [1] .

يعني صله و سخاوت موجب تحكيم دوستي برادران است و خداوند تبارك و تعالي عطا و بخشش را جاذبه محبت و امساك و قبضيت را موجب بغض و كيد قرار داد فرمود به خدا سوگند اگر سئوال كنيد و من به شما عطا كنم دوستان من هستيد و اگر بطلبيد و ندهم دشمنان من مي شويد و اين يك امر فطري و غريزي است كه خواه و ناخواه هر كس تحت تأثير اين غريزه فطري درمي آيد.

امام صادق عليه السلام به همين منطق آسماني صدقات جاريه داشت و عطاهاي جزيله مي داد و چنان مي بخشيد كه ديگر صاحبش فقير نمي شد - او به قدري به مردم صله و جايزه و انعام و اكرام و اطعام مي فرمود كه به همين جهت خانه اش محفل فقها و شعرا و گويندگان - اهل فضل و كرم واقع بود.

چنانچه نوشته اند هر بار چهارصد درهم نقره و گاهي طلا عطاء مي كرد - و برخي اوقات مي شد كه گيرنده وجه عرض تشكر مي كرد امام عليه السلام به غلامش مي فرمود برگرد اگر موجودي داري بياور او مي گفت يابن رسول الله او سئوال كرد و شما عنايت فرمودي ديگر
براي چه مي فرمود: قال رسول الله (ص) خير الصدقه ما ابقت غني و انالم نغنك فخذ هذا الخاتم فقد اعطيت فيه عشرة آلاف درهم فاذا حتجت فبعه بهذه القيمه

مي فرمود بهترين صدقه آن است كه سائل را بي نياز كند و من تو را هنوز بي نياز نكردم آنگاه دست برد انگشتر خود را بيرون آورد فرمود اين انگشتر را بفروش ده هزار درهم از تو مي خرند و به غلامش فرمود مگر نشنيده اي قول خداي تعالي را كه فرمود و لئن شكرتم لا زيدنكم هر كه شكر تو را نمود در عطاي خود بيافزا.

يكروز امام صادق عليه السلام سائلي را از سه حبه انگور به سبب شكر نعمت بيست درهم و يك پيراهن بالا برد.

امام صادق عليه السلام بر اشجع سلمي به عيادت وارد شد ديد او عليل است اشجع از شعراء و مداحان اهل بيت بود [2] حضرت پهلوي او نشست و سبب كسالت او را پرسيد او علل مرض را گفت آنگاه اين شعر را مدح و دعاي امام سرود:



البسك الله منه عافية

في نومك المعتري و في ارقك



يخرج من جسمك السقام كما

اخرج ذل السئوال من عنقك



امام عليه السلام به غلامش فرمود چه همراه داري گفت چهارصد درهم فرمود آن را به اشجع ببخش. [3] .

مفضل بن قيس بر امام وارد شد چون احوال او را پرسيد از اوضاع و احوال خود شكايت نمود.

امام صادق عليه السلام كنيز خود را صدا كرد و فرمود: يا جاريه هاتي الكيس الذي وصلنا به ابوجعفر فجائت بكيس فقال هذا كيس فيه اربعمائه دينار فاستعن به [4] .

يعني اي جاريه آن كيسه كه براي پدرم رسيده بود بياور رفت آورد آنگاه فرمود اين كيسه چهارصد دينار دارد بگير و مهمات خود را كفايت كن.

مفضل عرض كرد يابن رسول الله به خدا قسم غرضم از شكايت اين نبود كه شما مرا شرمنده فرمائي - نه نمي گيرم - بلكه غرضم اين بود كه دعا فرمائي خداوند مهمات همه را برآورد فرمود بگير و كسي را از كار خود مطلع مكن كه تو را در كار دنيا خوار و خفيف پندارند.


از اين گونه بخشش ها و صلات و جوائز بسيار مي داد و نمي خواست مردم در مشكلات خود تحقير شوند و خوار و خفيف گردند - اين گذشت و سجيت و كرم از خصال ذاتي اهل بيت عترت و طهارت است.


پاورقي

[1] نفس المصور مجلسي ص 11 - به نقل الامام الصادق علامه مظفر ص 251 ج 1.

[2] اغاني ابوالفرج اصفاني ص 30 ج 7 - اعيان الشيعه ص 346 ج 13.

[3] مناقب ابن شهرآشوب ص 345 ج 2.

[4] رجال كشي ص 121.