امام صادق و هدهد


فطب راوندي مي نويسد علاء بن ثبابه روايت كرده كه خدمت امام جعفرصادق رسيدم ديدم مشغول نماز است من هم گوشه اي نشستم يك هدهد آمد نزديك نشست و صدائي مي كرد حضرت از نماز فارغ شد با آن حيوان سخني گفت كه من نفهميدم آن هدهد پرواز كرد رفت پس از آن به من التفات كرد عرض كردم يابن رسول الله من براي چند سؤال آمدم امر عجيبي ديدم فرمود چه ديدي كه به نظرت عجيب آمد گفتم موضوع هدهد كه آمد چيزي گفت شما هم به او چيزي گفتيد و رفت.

امام صادق عليه السلام فرمود اين هدهد آمد شكايت داشت از ماري كه بچه هاي او را مي خورد من نفرين كردم خداوند عالم آن مار را هلاك كرد تا بچه هاي هدهد باقي بمانند.

ابن ثبابه عرض كرد اي پسر پيغمبر زن من هم هر وقت بچه مي زايد مي ميرد فرمود مردن بچه هاي تو از اين جهت نيست چون به منزل برگشتي مي بيني سگي ماده به خانه تو آمده و زنت طعامي به آن سگ مي دهد تو با آن سگ بگو اباعبدالله امر فرموده به تو بگويم دور شو از ما خدا لعنت كند تو را و پس از دور شدن آن سگ اولاد تو باقي خواهد ماند انشاءالله تعالي.

راوي مي گويد چون برگشتم چنين كردم سه روز گذشت كه زنم آبستن بود پسري آورد كه باقي ماند.

از اين خبر با توجه به سوابقي كه نظاير آن هست مي توان استفاده كرد كه سگ در خانواده موجب قطع نسل يا تلف شدن آن مي گردد آن ميكروبهائي كه از اين حيوان به زندگاني آدمي سرايت مي كند موجب اتلاف اولاد مي گردد و ديگر آن كه حكايتي نظير اين را در عصر خود از يكي از ثقات شنيدم كه اين خبر را بدون ترديد قبول مي توان كرد.

بازرگاني معتبر در شهر قزوين از سيدي بزرگوار كه عكس هر دو موجود است و او عالم و مرتاض اهل فضيلت و كمال نفس بود گفت ساس در خانه ما به قدري بود كه مانند مورچه از ستون كرسي و كنار فرش صف بسته مي رفتند و به هيچ نحو دفع آن ميسر نشد با هيچ داروئي از بين نرفت به آن سيد بزرگوار عرض كردم فرمود برو بزرگتر آنها را بدون اذيت كردن بردار كف دست بگذار بگو سيد گفت از خانه من بيرون برويد و بر بيرون درب خانه بگذار من چنين كردم ديدم تمام ساس ها «سرخگ»صف بسته دنبال آن بيرون رفتند و ديگر منزل ما هيچ وقت ساس نداشت - وقتي كه امر يك سيد عالم مرتاضي در حيوانات چنين اثر داشته باشد امر امام كه سر حلقه ولايت مطلقه دست او است چگونه اثر ندارد - اين است براي سعادت دين و دنيا بايد از تعليمات و افاضات اهلبيت عترت و طهارت استفاده كرد.