آخر عمر


در ثواب الاعمال از ابوبصير چنين روايت شده:

گفت رفتم نزد ام حميده كه او را به رحلت امام ششم تعزيت گويم او شروع به گريه كرد من نيز بگريستم - ام حميده گفت يا ابامحمد اگر ديده بودي حضرت صادق را در وقت مردن مي ديدي يك امر عجيبي را - گفتم چگونه بود؟

ام حميده گفت در حين وفاتش گاهي چشمش را مي بست و لحظه اي مي گشود يك بار گفت تمام اقارب و ارحام مرا جمع كنيد كه تجديد عهدي كنم هيچ كس را از قلم نيندازيد - رفتند همه را دعوت كردند حاضر شدند چون تمام بني هاشم و علويين و بني حسنين جمع شدند حضرت صادق روي به آنها كرده فرمود:

به شفاعت ما نمي رسد هر كه نماز را استخفاف كند و كوچك و حقير بشمارد اين بگفت و از دنيا رفت.

هشام بن احمد از سالمه كنيزك آن حضرت روايت كرده كه گفت من حاضر بودم كه امام ششم گاهي بي هوش مي شد و گاهي به هوش مي آمد تا يك بار حالت غشي بر او دست داد چون به هوش آمد فرمود به حسن بن علي الحسين الافطس هفتاد دينار و به فلان فلان مقدار و به هر يك از اقوام كه حاضر يا غائب بودند مبلغي معين كرد كه از صدقات به او بدهند عرض كردم عطيه به كسي مي دهي كه قصد قتل تو داشته فرمود آيا تو مي خواهي مرا از دسته اي كه خداوند آنها را به صلات مأمور كرده جدا كني مگر نشنيده اي كه فرمود و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب

يعني آن كساني كه صله مي كنند آن چنان كه خداي تعالي امر فرموده و مي ترسند از پروردگار و بيم دارند از بدي روز حساب.

فرمود اي سالمه خداوند بهشت را خلق كرده و آن را خوشبوي گردانيد كه بويش از دو هزار سال راه استشمام مي شود و اين بوي خوش را دو طايفه نمي شنوند يكي قاطع رحم و ديگر عاق والدين.