امام و منصور در ربذه


يكي از اوقاتي كه منصور امام صادق را به قصد جانش احضار نمود موقعي بود كه از سفر مكه برمي گشت در ربذه بين مدينه و شام آن حضرت را احضار نمود.

عبدالله بن ابي ليلي مي گويد من در ربذه بودم و منصور آمد يكي را فرستاد نزد اباعبدالله امام صادق او را آوردند چون آمد منصور صيحه اي زد و گفت قتلني الله ان لم اقتله.

امام ششم را با چند نفر از رجال ارتش خشمناك و سفاك وارد بر منصور نمودند تا به درب اطاق او رسيد ديديم امام صادق لبهايش حركت مي كند و منصور كه با خشم و غضب بود از حال خود برگشت و گفت مرحبا يا ابن عم مرحبا يابن رسول الله.

برخاست او را استقبال نمود و روي مسند خود نشانيد - چون تعارفات برگزار شد و امام بيرون آمد ابن ابي ليلي همراه امام بيرون آمد و پرسيد اين چه رمزي بود كه منصور شما را با خشمي شديد خواست و با احترام مرخص نمود.

فرمود ما شاء الله ما شاء الله لا يأتي بالخير الا الله لا يصرف السوء الا بالله ما شاء الله كل نعمة فمن الله ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله.

اين دعا كه تسليم محض به اراده و مشيت الهي است مي خواند و همه هستي و نيروها را به نيروي حق متكي مي دانست و فرمود جز خدا هيچ كس نمي تواند خيري برساند و از شري مصون دارد.