قتل عام سادات علوي به امر منصور دوانقي


حكومت اموي و آل مروان به عللي مبغوض ترين دولتها و منفورترين حكومت هاي عربي بوده نه تنها با اسلام به خصومت و دشمني برخاستند نه تنها با علويان و اهل بيت پيغمبر انواع زجر و آزار را روا داشتند و نهايت كينه و حقد و حسد و بغض و عداوت را مجري نمودند با مردي كه هم برخلاف مسير آنها قدم برمي داشتند سخت به مخالفت برخاسته و دمار از روزگار آنها برداشتند و چه نفوس زكيه اي را كه كشتند و چه خاندان ها را كه تبعيد و نابود نمودند.

اين همه جنايات تاريخي بني اميه در نظر مردم به سبب جهالت و ضلالت و ريشه شجره خبيثه و پستي فطرت و تظاهر به فسق و تجاهر به معاصي و مخالفت با دين آنقدر براي مردم مسلمان سخت و ناگوار نبود كه عباسيان به جناياتي جانگزا دست زدند.

زيرا بني عباس عموزاده و از خاندان قريش و خويشاوندان نزديك پيغمبر و رحم علويين بودند از آنها انتظار نبود زيرا به گفته سعدي:



دشمن اگر مي كشد به دوست توان گفت

با كه توان گفت اينكه دوست مرا كشت



امويين دشمن ديرين بني هاشم بودند - بدخواه و بدكينه و متعصب و نابخرد و بيگانه بودند به مقتضاي طينت ناپاك دودمان خود مرتكب چنان جناياتي گرديدند ولي بني عباس چه عذري داشتند؟ آنها خويشاوند - بزرگ زاده - مشترك در خون در آداب و عادات در سجاياي خانوادگي هاشمي شركت داشتند معذلك جناياتي كه آنها مرتكب شدند سخت و ناگوارتر از قتل و نهب جنايات بني اميه است.

چون حكومت از آل مروان انتزاع شد مردم مسلمان ملل اسلامي از سقوط بني اميه خيلي خوشحال شدند و بني عباس را كه عموزاده و تيره بني هاشم مي شناختند فكر مي كردند مردمي منصف، باوجدان بارحم و رؤف به خاندان علوي باشند به علاوه كه غلامان خود را از قبول خلافت عقب كشيدند و ميدان را براي بني عباس بلامعارض گذاشتند قهرا بايد راه عدل و نصف و احترام و كمال نسبت به آنها مرعي دارند و اقلا به احترام آنكه خودشان از قبول اين مقام امتناع كردند تا به بني عباس رسيد يك توقير و تعظيمي به نام تشكر و سپاسگزاري علويان بنمايند.

اين انتظار عموم مردم مسلمان بود و به شرحي كه ديديم 30 سال ابومسلم خراساني و ساير ايرانيان علاقمند به آل محمد (ص) عليه آل مروان قيام كردند تا زمام خلافت را از دست آنها بيرون آوردند.

با سپردن اين مقام به دست بني عباس كه مورد نظر عامه نبودند انتظار نمي رفت دست به جناياتي طاقت فرسا بزنند و بلكه در اذيت و آزار به آل محمد (ص) تا اين حد جسارت نمايند در حالي كه راستي و در حقيقت ائمه پس از سيدالشهداء هيچ يك در احراز منصب و كرسي خلافت نبودند بلكه وجهه همت آنها فقط اعلاء كلمه توحيد و نشر احكام شريعت بود و بني عباس بايد بدين فكر مقدس احترام مي گذاشتند ولي نهاد بد آنها و صفات ناپسند آنها سبب اين همه خونريزي گرديد.

سفاح خونريزي هاي بي حد خود را فقط براي استقرار خلافت آن هم از آل ابوسفيان و آل زياد و آل مروان شروع كرد و آنچه احتمال مي داد كه روزي قيام به گرفتن حق حكومت نمايند از بين برد و چون حس كرد كه علويين در مقام تعارض با آنها در اين حكومت نيستند او هم مزاحمت زيادي فراهم نكرد ولي منصور پليد شروع به جناياتي كرد كه دلخراش بود. فحول بن ابراهيم روايت مي كند كه چون محمد بن عبدالله بن حسن مثني و برادرش ابراهيم حسني در مدينه خروج كردند حسين بن زيد با آنها بود اين قيام البته عليه آل مروان بود و دامنه آن به زمان منصور كشيد و منصور آنها را كشت و حسين بن زيد فرار كرد در خانه امام جعفر صادق پنهان گرديد و امام صادق عليه السلام به تربيت او همت گماشت و در تربيت مهذب مؤسس مذهب جعفري نشو و ارتقا يافت تا به كمال رسيد.

اين حسين بن زيد از بس در راه ترس از خدا و عبادت و خشوع و خضوع گريه مي كرد او را «ذوالدمعه» گفتند و او احاديث بسياري از امام صادق روايت كرده است.

منصور كه بر سرير خلافت استقرار يافت چنانچه اشاره شد از ترس و جبن خود در مقام از بين بردن رقيب هاي احتمالي بود، و كساني كه در مقام قيام و انتقام و حكومت بودند اولاد بني حسن و بني حسين از زيد و يحيي بودند كه مطالبه حق خود مي كردند.

منصور براي خاتمه دادن به اين جريان چون شهر بغداد را شروع كرد و مركز خلافت را از حيره و رصافه به بغداد منتقل نمود دستور داد هر كجا سيدي از اولاد علوي خواه حسني يا حسيني بزرگ يا كوچك مخصوصا پسر باشد در هر سن و سالي باشد او را دستگير كنند به بغداد بفرستند.

منصور گروهي از بدطينتان درباري را براي جاسوسي و دستگيري سادات علوي به حجاز و كوفه و بصره فرستاد و اين جوانان سادات علوي و فاطمي را مي گرفتند به بغداد مي فرستادند شبانه به خانه آنها بي خبر مي ريختند و تمام اطاق ها و سايبان هاي خانه ها را جستجو مي كردند و هر كجا سيدي بود مي گرفتند و به هيچ منطقي رحم و شفقت در دل آنها نبود مي آوردند بغداد و مبلغي جايزه مي گرفتند در حقيقت خون آنها را مي فروختند به خليفه بي رحم و او همدستور داده بود كه در بناي شهر اين سادات در ميان بناها بگذارند و روي آنها را بپوشانند.

اكثر ستون هاي مجوف شهر بغداد از سادات علوي پر شده بود و روي همين عمل سادات بني فاطمه از حجاز يعني مكه و مدينه متواري شدند و اكثر آنها به طرف ايران آمدند كه علويان طبرستان و دوستداران خراسان و مازندران و مخصوصا ري و نيشابور كه بزرگ ترين شهرهاي پرجمعيت آن عصر بود پناه اين سادات بود و گاهي از چنگ دشمن در امان نبودند در فراز كوه ها بالا مي رفتند چنانچه در دامنه جبال البرز از دو طرف در طول اين كوه بسياري از امام زاده ها ديده مي شود كه از فشار بيدادگري منصور و هارون متواري شده مقتول و متوفي گشته و در قله كوه ها مزار و قبري به جا گذاشته اند كه در قرون بعد داراي قبه و بارگاه گشته و مزار عمومي شناخته شده است مانند امام زاده داود - امام زاده صالح و صدها امام زاده ديگر كه در شيب و فراز شهر ري و اطراف بلدان ايران موجود است.