خلفا و امرا و ولاة معاصر امام صادق


يكي از مسائلي كه در نظر خلفا و سلاطين اشتباه شده بود موضوع حكومت اسلامي است پيغمبر صلي الله عليه و آله اسلام در 23 سال پيشوائي روحاني خود اين حقيقت را به مردم ثابت فرمود كه بايد متحد شويد و در سايه وحدت عقيده و ايمان احسان و عدالت داشته باشيد تا بدين طريق حكومت كنند و حكومتي كه بر اساس عقيده و ايمان به مبداء و معاد و عمل به عدالت و احسان باشد سقوط ندارد و از بين نمي رود و محتاج به شمشيرزن زياد هم نيست فقط بايد عملا محاسن توحيد و عدالت را كه اولي در عقيده و دومي در عمل است به مردم نشان داد و چون بشر تشنه عدالت است تسليم مي گردد.

دولت هاي اموي و عباسي و سلاطين بعد از آنها به اشتباه رفتند گمان كردند بايد به زور شمشير سيطره يافت در حالي كه شمشير خود تفرقه مي اندازد و وحدت عقيده و ايمان و توحيد و يكرنگي را از بين مي برد و چنانچه ديديم آن قدر جنگها شد تا به حملات مغول وحشي رسيد و اسلام حقيقي از اين كشورها رخت بربست و در كشورهاي ديگر طلوع نموده چنانچه هنوز ادامه دارد.

باري اسلام براي مسلمين حد و اندازه اي در حكومت معين كرد اسلام در عين حال كه هيچ ملتي را از حاكم بي نياز نمي دانست حدود فرمانداري هم معين نموده كه هر كس وظيفه خود را بداند و بي جهت خون مردم ريخته نشود بني اميه آمدند و با ريختن صدها هزار خون بي گناه هزار ماه بر جان و مال و ناموس و هستي مردم حكومت نمودند تا به حكم قضا و قدر طومار فرمان آنها به هم پيچيده شد و زمينه به دست بني عباس افتاد و در اين مدت به جاي فضائل اخلاقي و ايجاد توحيد عقيده و مكارم اخلاق مفاسدي ايجاد نمودند كه هنوز تازيانه انحراف آنها بر پيكر اسلام خورده مي شود در حالي كه اگر فسادي نداشتند خليفه و پادشاه و حاكم شراب نمي خورد - تجاهر به فسق نمي كرد - فاسق نبود - تعدي به عرض و ناموس و مال و جان مردم نمي كرد - قماربازي پيشه نداشت به ظلم و ستم سيطره نمي يافت با خون مردم بازي نمي كرد.
مصالح عمومي را در نظر مي گرفت عفت عمومي را حفظ مي نمود خود را صالح نشان مي داد به عدالت رفتار مي كرد - دست متعديان را كوتاه مي نمود - سطح علم و فرهنگ را بالا مي برد مردم را به معارف دين آشنا مي كرد يقينا اين بلايائي كه بر پيكر اسلام وارد شد وارد نمي گرديد و همين حقيقت بود كه سيدالشهداء براي اثبات آن قيام كرد و ائمه پس از او هم از راه تعميم معارف و فرهنگ دين شروع به هدايت افكار عمومي كردند.

حضرت امام صادق عليه السلام در طول مدت عمر خود كه قريب 68 سال شد با چند نفر از اين دو سلسله مواجه گرديد و همين بي خردي را مي ديد و با ديده دوربين خود اين مصائب كنوني را هم مي ديد كه راضي نبود آن حكومت باقي بماند و شمشير هم نمي خواست بكشد زيرا شرايط جهاد و دفاع موجود نبوده و لذا شروع به نشر علوم و معارف دين فرمود شايد مردم به وظيفه خويش آشنا گردند او مي ديد خلفا و امراي بني اميه در نهايت فساد و فسق و فجور زندگي مي كنند خليفه كه جانشين پيغمبر بايد باشد و مردم را به مصالح سعادت خود رهبري كند با زنان فاحشه و رقاصان و خوانندگان و ميخوران محشور است و نماز و روزه و دين ملعبه دست آنها شده است.

از معاصرين او عبدالملك بن مروان بن حكم بن ابي العاص بن اميه است و مادرش عايشه دختر معاوية بن مغيرة ابن ابي العاص بوده كه از شجره ي ملعونه و دشمن علم و دين و فضيلت بودند كه شرح زندگي ننگين آنها را در تاريخ اسلام مفصل نوشته ام چه جنايت ها كردند و چه خانواده هاي عفيف را بي ناموس نموده متواري و مصلوب و مقتول ساختند تا بتوانند به شهوات خود ادامه دهند - عبدالملك والي و حاكمي چون حجاج بن يوسف ثقفي داشت كه بي رحم ترين و سفاك ترين مردم دنيا بوده و در وقت مردن مردم را به حفظ و احترام حجاج خونخوار سفارش و وصيت مي كرد. [1] .

پس از او با يزيد بن عبدالملك بن مروان معاصر بود كه او هم ميوه تلخ همان شجره ملعونه و از كثيف ترين افراد اين خاندان بوده و تا آخرين خلفاي اموي امام ششم شاهد و ناظر جنايات آنها بوده و مي كوشيد مردم را از اين بدبختي نجات دهد اما امراء و ولات و حكام آنها عبارت بودند از ابان بن عثمان كه از روات كذاب معروف فريقين است - هشام بن اسماعيل جد هشام بن عبدالملك كه دشمن علويين و آل محمد صلي الله عليه و آله بوده.

عمر بن عبدالعزيز كه والي مدينه بوده و بعد حجاج او را عزل كرد حكومت مدينه را به عثمان بن حيان سپرد سليمان اموي - خالد قسري - ابوبكر محمد بن حزم - عبدالرحمن بن ضحاك بن قيس فهري و غيره كه شرح حكومت هاي مدينه در كتاب تاريخ الحرمين و تاريخ مدينه ثبت شده اكثر از ستمكاران و فساق و متناسبين اخلاقي با خلفاي اموي بودند.

پس از بني اميه ابوالعباس سفاح معاصر با امام صادق بوده او چون به خبر صادق امام صادق به خلافت رسيد متعرض آن حضرت نبوده فقط امام را در عراق آورد و احترام كرد و در آن مدت امام صادق شروع به تدريس و تعليم و تربيت فرمود و چهار سال اول عصر او صيت علمي امام در عراق طنين انداز گرديد ولي منصور بدنفس از آغاز با علويين بدانديشي داشت و در مقام زجر و تهديد و قتل آنها بود تا بالاخره ديديم كه پس از هشت بار قصد قتل خصوصي امام را مسموم نمود - تا به خلافت خود با خيال راحت ادامه دهد كه اين توفيق هم براي او دست نداد. [2] .


پاورقي

[1] كامل ابن اثير ص 251 ج 5 - تاريخ الخلفاء سيوطي ص 84 تاريخ ابي الفداء ص 209 ج 1 - الامامة و السياسة ص 54 ج 2.

[2] به تاريخ مفصل اسلام مراجعه شود ج اول تا سقوط بني عباس.