تقسيم شعب فلسفه مدني در نظر ماديين


از قديم يونانيان درباره تمدن و بنا و تشكيلات و سازمان هاي اجتماعي كتبي نوشته بودند در اسلام سبك نويني آغاز شد كه براي تشحيذ افكار خوانندگان به اجمال مبادرت مي كنيم.

افلاطون در آخر عمرش كتابي به نام القوانين نوشت كه سازمان اداري هر كشور را بيان نموده و خردمندان جهان غرب آن را سرمشق سياست مدن خود قرار داده بودند تا جنگ بين المللي اول آغاز شد و ماديين شعب فلسفه مدني را به صورت ديگري نقل كردند.

ماديين به طور كلي كه آنها هم اقسام و طبقات مختلفي دارند گفتند بايد مساوات كامل در بشر حكم فرما باشد بدون قيد زمان و مكان و دين و عقل و حسن و قبح بدين صورت.

گفته اند بايد مالكيت فردي از بين برداشته شود - ثروت از بين برود - پول و ملك فقط مخصوص به دولت ها باشد افراد نبايد مالك زمين و مال و ثروت شوند!!

آنها گفتند بايد اموال افراد بشر مصادره شود اختصاص به دولت داشته تمام افراد بالسويه از آن بهره برداري كنند - حقوق و قانون وراثت كه در ميان همه ملل عالم حكمفرما بوده ملغي گردد تا اختلاف طبقاتي كه در اثر مال و مقام و منصب و ثروت و تعين به وجود آمده از بين برود گفتند پول و سكه بايد از بين برداشته شود و اجرت عمل هر كس همان مقدار قوت روزانه او باشد كه آن هم از طرف حكومت ها تأديه شود - امتيازات فردي درباره زن و فرزند لغو گردد هر كس براي مدتي كوتاه يا بلند مي تواند زني داشته باشد و هر فرزندي به دنيا آمد بايد دولت به تربيت عمومي آن بپردازد و تعليم و تربيت هم بايد مجاني و الزامي دست حكومت ها باشد.

گفتند صنعت و زراعت و توليد و مصرف همه بايد دست دولت باشد و استخدام براي انجام اين كارها و گردش چرخ اجتماع فقط با دولت است.
گفتند بايد بانك ها تشكيل شود پول ها همه در بانك ها باشد آن هم براي حل مشكلات بزرگ اجتماعي در اختيار دولت قرار گيرد تمام طرق و شوارع و عوامل روابط زمين و هوائي و دريائي وسايل حمل و نقل فرستنده و گيرنده و نيروي مرئي و غيرمرئي از برق و راديوم - اتم - غيره دست دولت باشد.

اين افكار بدون شك كشنده فكر و رشد عقلي است زيرا پيغمبر خدا كه عقل كل و صادر اول بود فرمود (لو تساوي الخلق لهلكوا جميعا) اگر بنا شود خلق تساوي در شئون زندگي پيدا كنند و حس رقابت و غبطت و سبقت در كار خير در آنها بميرد تكامل عقلي و رشد و رقاء ملي ديگر مفهومي نخواهد شد.

اين افكار از هزاران سال پيش وجود داشته كه اسلام با همه آنها مبارزه نموده و زندگاني بشر را روي مباني عقل و خرد و رشد و سير تكامل قرار داد بايد حس و حركت رقابت و سبقت باشد تا كمال حاصل گردد.

انسان از بشر امتيازش به همين است كه رشد عقلي پيدا كند نه مانند يك گله گوسفند براي آذوقه و علوفه و كارش محدود گردد و فرزندانش همه به منظور كشت و كشتار در اختيار يك فرد قرار گيرد - و دين جهت عقل و دين و علم با عقيده شيوعي و كمونيستي و اشتراكي منطق ديالكتيكي مخالف است زيرا اين امور در عالم حيوانات مفيد است نه براي انسان.