فرزندان حضرت صادق


شيخ مفيد در كتاب ارشاد تعداد فرزندان حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله را ده نفر مي نگارد كه هفت نفر از آنان پسر و سه نفر از ايشان دختر بودند.

پسران حضرت صادق عليه السلام

اول: اسماعيل اين اسماعيل بزرگ ترين پسران حضرت صادق عليه السلام به شمار مي رفت. مادر اين اسماعيل چنانكه قبل از اين گفته شد فاطمه دختر حسين بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام بود.

صدوق در كتاب كمال الدين مي نگارد: موقعي كه اسماعيل بن حضرت صادق مي خواست از دنيا رحلت كند حضرت صادق عليه السلام جزع و فزع زيادي مي كرد.

موقعي كه امام صادق چشمان وي را بست در حالي از منزل خارج شد كه قباي تازه پوشيده بود و امر و نهي مي كرد. (يعني دستور مي داد كه تابوت اسماعيل را بر زمين بگذارند بردارند؟)

ياران آن بزرگوار به آن حضرت گفتند: يابن رسول الله! ما به جهت آن همه جزع و فزعي كه از شما ديديم گمان نمي كرديم تا مدتي از سخنان شيواي شما مستفيض و برخوردار شويم؟!

امام صادق فرمود: ما اهل بيتي هستيم كه تا آن موقعي كه مصيبتي دچار ما نشده باشد جزع و فزع مي كنيم ولي هر گاه مصيبتي بر ما نصيب گردد صبر مي كنيم.

در كتاب عمدة الطالب مي نويسد: اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام معروف بود به اعرج (يعني لنگ و شل).

محدث قمي در كتاب منتهي الامال مي نگارد: روايت شده كه حضرت صادق عليه السلام براي فوت فرزند خود اسماعيل جزع و فزع شديدي مي كرد، غم و اندوه آن بزرگوار براي اسماعيل فوق العاده زياد بود، بدون كفش ورداء جلو سرير يعني تابوت را گرفته بود و مي برد، چند مرتبه دستور داد كه تابوت او را بر زمين نهادند و آن بزرگوار نزديك جنازه ي اسماعيل مي آمد، صورت اسماعيل را باز مي كرد و بر آن نظر مي نمود.

منظور حضرت صادق از اين عمل آن بود كه امر وفات اسماعيل براي عموم مردم واضح و روشن شود و شبهه ي آن افرادي كه معتقد بودند: اسماعيل بعد از پدر خود زنده و امام خواهد بود برطرف گردد.

صدوق روايت مي كند كه حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله به سعيد بن عبيدالله اعرج فرمود: موقعي كه پسرم اسماعيل از دنيا رفت من دستور دادم آن جامه اي را كه روي او كشيده بودند بردارند. همين كه صورت او را باز كردند من پيشاني و زنخ و گلوي (يعني چانه ي) او را بوسيدم و گفتم: صورتش را پوشانيدند. براي دومين بار دستور دادم تا آن جامه را از روي وي برداشتند و من نيز زنخ و گلوي او را بوسيدم و گفتم صورت او را بپوشانند و بدنش را غسل دهند.

وقتي از غسل او فراغت يافتند و من نزديك وي رفتم ديدم و ديدم او را كفن كرده اند براي سومين بار گفتم: صورت او را باز نمودند و من جبين و زنخ و گلوي وي را بوسيدم و پس از اينكه او را تعويذ نمودم (يعني او را پناه دادم) و دستور دادم تا او را كفن كردند. راوي مي گويد: از حضرت صادق پرسش كردم: اسماعيل را بچه چيزي تعويذ كردي؟ فرمود: به وسيله ي قرآن.

در كتاب عمدة الطالب مي نويسد: اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام معروف بود به اعرج (يعني لنگ و شل) و بزرگترين پسران امام صادق به شمار مي رفت. حضرت صادق اين اسماعيل را خيلي دوست مي داشت.

اسماعيل در سنه ي صد و سي و شش (136) هجري در زمان حيات حضرت صادق در عريض از دنيا رفت (ولي در كتاب تحفة الازهار مي نگارد: فوت اسماعيل در سنه ي - 142 - هجري بود) و جنازه ي وي را بالاي دوش به سوي مدينه ي طيبه حمل كردند و در بقيع دفن نمودند.

شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نگارد: موقعي كه اسماعيل پسر حضرت صادق عليه السلام از دنيا رفت آن افرادي كه گمان مي كردند: اسماعيل بعد از پدرش حضرت صادق امام خواهد بود از اين عقيده برگشتند ولي بعضي از اصحاب پدرش به امامت اسماعيل معتقد بودند.

تعداد قليلي كه از خواص ياران پدرش حضرت صادق نبودند و از راويان آن بزرگوار هم به شمار نمي رفتند بلكه از افرادي بودند كه خيلي از آن برگزيده ي خدا فاصله گرفته بودند اسماعيل را زنده مي دانستند (و منكر فوت وي شده بودند).

موقعي كه حضرت صادق آل محمد صلي الله عليه و آله ازدنيا رفت گروهي از مردم معتقد شدند كه حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بعد از پدر بزرگوارش امام خواهد بود.

و مابقي مردم به دو فرقه تقسيم شدند. يك فرقه از زنده بودن اسماعيل منصرف شدند و به امامت پسرش محمد معتقد گرديدند. اين گروه بدين جهت محمد بن اسماعيل را امام مي دانستند كه گمان مي كردند: مقام امامت مال اسماعيل بوده و پسر به مقام امامت پدرش از برادر اولي و سزاوارتر است.

و يك فرقه بر زنده بودن اسماعيل ثابت و راسخ ماندند. اين فرقه در اين زمان خيلي قليل هستند ولي فعلا احدي از اين فرقه شناخته نمي شود كه بتوان به او اشاره نمود. اين دو فرقه اند كه فعلا اسماعيليه به شمار مي روند. آن گروهي كه از اين فرقه فعلا معروفند آن افرادي هستند كه گمان مي كنند بعد از اسماعيل مقام امامت مال فرزندان اسماعيل خواهد بود تا آخر الزمان.

دوم: عبدالله افطح [1] شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نويسد: عبدالله بن جعفر بعد از اسماعيل از ساير برادران خود بزرگتر بود. عبدالله افطح نزد حضرت صادق عليه السلام چندان مقام و منزلتي نداشت و متهم بود كه با اعتقادات پدر خويش مخالف بوده و...

عبدالله افطح پس از پدر خود ادعاي امامت كرد. وي دليل امامت خود را اين مي دانست كه از ساير برادران خويش بزرگتر بود.

بدين لحاظ بود كه گروهي از اصحاب حضرت صادق عليه السلام او را متابعت نمودند، ولي موقعي كه وي را امتحان كردند (و دريافتند كه او امام نيست) به امامت برادرش حضرت موسي بن جعفر عليه السلام معتقد شدند، زيرا از آن بزرگوار يعني موسي بن جعفر دلائل و براهين زيادي راجع به مقام امامت ديدند.

آري، گروه قليلي از مردم كه به امامت عبدالله معتقد شدند ايشان را بدين لحاظ فطحيه مي گفتند كه به امامت عبدالله افطح قائل شدند و عبدالله را از اين جهت افطح گفتند كه فيل پا يعني پاهاي وي نظير پاي فيل بود و...

محدث قمي در كتاب منتهي الامال مي نگارد: روايت شده: حضرت صادق عليه السلام به حضرت موسي بن جعفر فرمود: اي پسرك عزيزم! بدان كه بعد از من برادر تو عبدالله ادعاي امامت مي كند و به جاي من مي نشيند تو با وي منازعه منماي! زيرا او اول كسي است كه ازاهل بيت من به من ملحق خواهد شد.

در كتاب تحفة الازهار مي نويسد: عبدالله پسر حضرت صادق عليه السلام در شهر بسطام [2] رحلت كرد و قبر او مقابل قبر علي بن عيسي بن آدم بسطامي معروف است.

ولي محدث قمي رحمه الله مي نويسد: براي من نقل شده: آن قبري كه در بسطام مقابل قبر ابويزيد بسطامي موجود است قبر محمد بن عبدالله بن امام جعفر صادق عليه السلام است.

سوم: اسحاق بن جعفر شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نويسد: اسحاق بن جعفر عليه السلام مردي بود صاحب فضل و صلاح و ورع و اجتهاد.

اسحاق بن جعفر عليه السلام شوهر سيده ي نفيسه كه دختر حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب عليهم السلام است بوده و بسيار تناسب دارد كه ما مختصري از شرح حال سيده ي نفيسه را از نظر مبارك خوانندگان محترم بگذرانيم.

سيده ي نفيسه

سيد مؤمن شبلنجي كه يكي از نويسندگان و علماء اهل تسنن به شمار مي رود در كتاب نور الابصار مي نگارد: سيده ي نفيسه در سنه صد و چهل و پنج (145) در مكه ي معظمه متولد گرديد. آن بانوي بزرگوار در مدينه ي طيبه با عبادت نشو و نما كرد، روزها روزه بود و شبها براي عبادت قيام مي كرد. سيده ي نفيسه ثروتمند بود و از اموال خود به افراد زمين گير و مريض و عموم مرد انفاق مي كرد، اين بانوي با عظمت سي مرتبه به حج مشرف شد كه اكثرا پياده بوده.

محدث قمي در كتاب منتهي الامال مي نگارد: از زينب كه دختر يحيي برادر نفيسه بوده نقل شده كه گفت: من مدت چهل سال خدمتگزار عمه ام نفيسه بودم، من در اين مدت نديدم عمه ام شبها بخوابد يا روزها روزه نباشد، بلكه در تمام اين مدت قائم الليل و صائم النهار بود.

من به وي گفتم: چرا با خويشتن مدارا نمي كني؟!

گفت: چگونه با نفس خود مدارا نمايم در صورتي كه عقباتي در جلو دارم كه غير از فائزون يعني رستگاران كسي آنها را طي نخواهد كرد.

سيده ي نفيسه با شوهر خود اسحاق بن جعفر عليه السلام به زيارت حضرت ابراهيم خليل عليه السلام مشرف شد و براي مراجعت به مصر تشريف آورد و در يك خانه اي منزل گزيد كه در همسايگي آن دختر يهودي نابينائي بود. آن دخترك يهودي كه نابينا بود يك وقت به آب وضوي سيده ي نفيسه تيمن و تبرك جست و فورا چشم وي شفا يافت، براي اين كشف و كرامت گروه زيادي از يهوديان اسلام اختيار كردند.

لذا اهل مصر نسبت به اين بانوي با عظمت فوق العاده عقيده مند شدند و از او تقاضا نمودند كه در مصر توقف نمايد، موقعي كه وي در مصر توقف نمود اهل مصر به زيارت آن بانوي بزرگوار مشرف مي شدند و بركات او براي آنان طاهر مي گرديد سيده نفيسه همچنان در مصر بود تا وفات يافت.

سيده ي نفيسه بدست خود قبري براي خويش كنده بود كه هميشه داخل آن مي شد و نماز مي گذارد و قرآن تلاوت مي نمود تا اينكه شش هزار (6000) ختم قرآن در آن قبر كرد. وي در ماه رمضان سنه ي (208) هجري وفات يافت (و عمر او - 63 سال بود)

سيده ي نفيسه در موقع احتضار روزه بود، همين كه وي را امر به افطار كردند در جواب فرمود: واعجبا!! مدت سي سال است كه من از خداي رؤف خواسته ام در حالي از دنيا بروم كه روزه باشم اكنون كه روزه هستم چگونه افطار نمايم؟! پس از اين جواب شروع كرد به تلاوت سوره ي مباركه ي انعام، وقتي رسيد به آيه ي شريفه:

لهم دارالسلام عند ربهم.

وفات يافت.

وقتي سيده ي نفيسه از دنيا رفت شوهر او اسحاق بن جعفر عليه السلام خواست بدن وي را به مدينه طيبه منتقل نمايد و در بقيع به خاك بسپارد، اهل مصر تقاضا كردند كه بدن آن مخدره را براي تيمن و تبرك در مصر بگذارد و مال زيادي هم بذل نمودند ولي اسحاق اين خواهش را نپذيرفت تا اينكه پيامبر اسلام را در خواب ديد كه به وي فرمود: اي اسحاق! راجع به نفيسه با اهل مصر معارضه منماي! زيرا به واسطه ي نفيسه رحمت خدا بر اهل مصر نازل مي شود.

موقعي كه از دنيا رفت مردم از قريه ها و شهرها اجتماع كردند، شمع هاي زيادي در آن شب روشن نمودند، از خانه عموم اهل مصر صداي گريه بر خواست، دچار غم و اندوه بزرگي شدند، با جمعيت كثيري كه صحراها را پر كرده بودند و نظير آن ازدحام ديده نشده بود بر بدن آن بانوي با عفت نماز خواندند و او را در همان قبري كه در خانه ي خويش كه نزديك درب السباع است و بدست خود حفر كرده بود دفن نمودند.

چهارم: محمد بن جعفر شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نگارد، محمد بن جعفر مردي با سخاوت و شجاع بود، يك روز روزه بود و يك روز افطار مي كرد.

زوجه ي اين محمد خديجه بنت عبدالله بن حسن بن امام حسن مجتبي عليه السلام بود. اين مخدره مي گويد: محمد بن جعفر هيچ روزي از خانه خارج نمي شد مگر اين كه موقعي كه بر مي گشت لباسهائي را كه پوشيده بود به مردم مي پوشانيد.

محمد بن جعفر در هر روزي يك گوسفند از براي مهمانان خويش ذبح مي نمود.

در كتاب عمدة الطالب مي نگارد: محمد بن جعفر را بدين لحاظ ديباج مي گفتند كه صورت مباركش زيبا و نيكو بوده. محمد بن جعفر در جرجان در سن (59) سالگي از دنيا رفت و قبر شريف وي در جرجان است. بنا به روايتي قبر شريفش در چهارده بين چشمه علي دامغان و هزار جريب مازندران است طبق روايت ديگر در بسطام سمت قبله قبر با يزيد بسطامي و بنا به روايت ديگري قبر شريف وي در خس است.

پنجم: عباس بن جعفر شيخ مفيد در كتاب ارشاد مي نويسد: عباس بن جعفر عليه السلام مردي فاضل و بزرگوار بود.

ششم: علي بن جعفر در كتاب عمدة الطالب مي نگارد: كنيه ي علي بن جعفر عليه السلام ابوالحسن بود، اين بزرگوار كوچكترين فرزندان حضرت صادق به شمار مي رفته و در زمان شهادت حضرت صادق عليه السلام كودكي بود و... تا زمان حضرت امام علي النقي عليه السلام زنده بود، فوت وي در زمان حضرت امام علي النقي عليه السلام اتفاق افتاد.

محل دفن اين بزرگوار به قولي در عريض (بضم عين و فتح راء) است كه تا مدينه طيبه يك فرسخ فاصله دارد. بنا به روايت ديگر در خارج شهر قم. طبق روايتي در خارج شهر سمنان.

دختران حضرت صادق عليه السلام

ابن شهر آشوب در كتاب مناقب مي نويسد: حضرت صادق عليه السلام ام فروه دختر خود را براي عمو زاده اش كه پسر زيد بن علي بن الحسين عليهماالسلام باشد تزويج نمود. نگارنده گويد: شرح حال فاطمه و اسماء دختران حضرت صادق عليه السلام در جائي ديده نشد.


پاورقي

[1] افطح به كسي گويند كه سريا بيني او پهن و عريض باشد مؤلف.

[2] در كتاب مراصدالاطلاع مي نگارد: بسطام به كسر باء و سكون سين بلده اي است سر راه نيشابور بعد از دامغان كه تا دامغان دو منزل فاصله دارد.